eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💜🍃اين دوازده جمله را حتماً بخوانيد... ۱_یادت باشه تا خودت نخواي هيـچ کس نميتونه زندگيتو خراب کنه❕ ⚪⚪⚪ ۲_یادت باشه که آرامش رو بايد تو وجود خودت پيدا کني❕ ⚪⚪⚪ ۳_یادت باشه خدا هميشه مواظبته❕ ⚪⚪⚪ ۴_يادت باشه هميشه ته قلبت يه جايي براي بخشيدن آدما بگذاري .... ⚪⚪⚪ ۵_منتظر هيچ دستي در هيچ جاي اين دنيا نباش ...اشکهايت را با دستهاي خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند❕ ⚪⚪⚪ ۶_زبان استخواني ندارد اما آنقدر قوي هست که بتواند قلبي را بشکند مراقب حرفهايمان باشيم . ⚪⚪⚪ ۷_گاهي در حذف شدن کسي از زندگيتان حکمتي نهفته است .اينقدر اصرار به برگشتنش نکنيد❕ ⚪⚪⚪ ۸_آدما مثل عکس هستن،زيادي که بزرگشون کني کيفيتشون مياد پايين❕ ⚪⚪⚪ ۹_زندگي کوتاه نيست ، مشکل اينجاست که ما زندگي را ديرشروع ميکنيم❕ ⚪⚪⚪ ۱۰_دردهايت را دورت نچين که ديوارشوند ، زيرپايت بچين که پله شوند… ⚪⚪⚪ ۱۱_هيچوقت نگران فردايت نباش ، خداي ديروز و امروزت ، فرداهم هست… اگر باشي ...❕ ⚪⚪⚪ ۱۲_ما اولين دفعه است که تجربه بندگي داريم ولى اوقرنهاست که خداست … ┄┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄┄
「🌿📻 .'•」 استادبزرگواری‌داشتم‌كه‌مثال‌ميزد: شيطا‌ن‌‌‌كهـ‌بهـ‌سراغ‌انسان‌می‌آيد، مانند‌كسی‌است‌كهـ‌يڪ‌قرقره‌ی‌بزرگ‌ نخ‌‌رابرای‌‌انسان‌‌می‌آورد ... اگرسرنخ‌را‌گرفتی‌و‌كشيدی‌تا قيامت‌بايدبكشی ! امااگررهاكردۍ، چون‌شيطان‌متكبر‌است‌، ناراحت‌ميشودوميرود ..! ...🌱 "‌استـٰادفاطمی‌نیـٰا🔗"
⭟🌻💛. فرش‌هـٰای‌حَرم،رازدارتَرین‌‌هـٰاهَستند، تمـٰام‌ِدردِدل‌‌هـٰارا،سِجده‌‌هـٰارا دُعـٰاهـٰارا،حرف‌‌هـٰارا شِنیده‌اند💕...! آنهـٰامحرمِ‌زائرین‌اند(:🌿'
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
⭟🌻💛. فرش‌هـٰای‌حَرم،رازدارتَرین‌‌هـٰاهَستند، تمـٰام‌ِدردِدل‌‌هـٰارا،سِجده‌‌هـٰارا دُعـٰاهـٰارا،حرف‌‌
دلم کمی هوای لطیف میخواهد^^ فقط کمی، کمی عطر زعفران💛 کمی رزق حضرتی🌿 چند رج تسبیح شاه مقصود📿 و چند دانه فیروزه شیخ شوشتری✨ دلم حرم میخواهد😔 راستش، دلم عشق میخواهد♥️ اصلاً دلم یک امام میخواهد♥️ همه را انکار میکنم🥀 ''دلم تو را میخواهد یا (ع)''
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی....😥
💢حواسٺ‌باشہ‌چشماٺ‌مثل‌گوگل‌نیسٺ‌کہ‌‌بعد‌از جسٺ‌وجوبٺونےسریع‌سابقشو‌پاک‌کنے❗️ چشماٺ‌بہ‌این‌راحٺے‌پاک‌نمیشن،پس‌مواظب باش‌چےباهاش‌جسٺوجو‌مےکنے..☝🏻☺️
| 🎈 | 🎈 | ⚡️ 👗_ببخشید آقا، از اون مدل، سایز من دارید؟! 🧐_سایز شما؟! سایزتون چهل و چهاره؟! 😳_وااا... مگه من انقد چاق بنظر میام؟! 😍_نه خانوووووم، قصد جسارت نداشتم، ماشالله خیلی هم لاغرید. 🤷🏻‍♀️_ممنون... نمیدونم چه رنگیش و بردارم؟! 🤩_جسارتاً چون پوستتون روشنه، مشکیش خیییلی بهتون میاد. 😉_ممنون، پس همون مشکی، سایز 44 بدین... حالا با تخفیف چقد میشه؟! 🙂_قابل شمااا رو نداره، مهمون ما باشید. 😚_قربون شما. • • • 🧕🏻بانو!... حواست هست؟!😕 😰نکنه با چند کلام اختلاط نابجا با نامحرم به همسرت کنی!! 🥺بله خیانت... ❗️حجاب و عفاف فقط پوشوندن موها نیستا! ✅حیای گفتار و رفتار با نامحرم هم هست... بخاطر همینه که خدای مهربون تو آیه‌ی 34 سوره نساء فرمودن: 💛فالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ.💖 💛پس زنان شایسته فرمانبر دارند و در غیبت شوهر خود عفیفند و فرمان خدا را نگاه میدارند.💖 😎 ✌️🏻
امام‌خامنه‌اے‌فرمودند: حجاب به معنای چادر نیست؛ حجاب بہ معناے پوشیدن سالم‌است✨ نہ ‌پوشیدگی ڪه از نپوشیدن بهتر است...💢 😎 ✌️🏻
🔻شهید هادی کجا و من کجا؟ مذهبی بودم، کارم شده بود چیک و چیک📸 سلفی و یهویی ...✌️ عکس‌های مختلف با و لبنانی! من و دوستم یهویی توی کافی‌شاپ من و زهرا یهویی ... !! من و خواهرم یهویی ... !!! عکس لبخند با های ریز دخترانه ... دقت می‌کردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکس‌ها ...😔 یکی در میان احسنت و فتبارک الله👌 ... پر شده بود از تعریف و تجمیدها ... از نظر خودم کارم اشتباه نبود📛 چرا که حجاب داشتم کم کم در عکس‌هایم رنگ و لعاب‌ها بالا گرفت☺️ تعداد هم خدا بدهد برکت! کلافه از این صف طویل مزاحمت ...🙄😓 ♨️یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!؟!؟!؟! چشمم خورد به کتابی📚 رویش نشسته بود ... هاا کردم و خاک‌ها پرید از هر طرف ... 📖« » بود عنوان زیر خاکی من . " هادی" خودمان ... همان گل پسر و روی فرم و ورزشی شکست خود را ... شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه ...🏚 ساک ورزشی‌اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی! رفتم سراغ و پست‌ها نگاهی انداختم به کامنت‌ها؛ ۸۰ درصدش جنس بود!!!📛🔞 با احسنت ها و درودهای فراوان! لابه لای کامنت‌ها چشمم خورد به حرف‌های بودار برادرها! دایرکت‌هایم که بماند! ⚡️عجب لبخند ملیحی ... ⚡️عجب حجب و حیایی ... انگار پنهان شده بود پشت این حرف‌های نسبتا ساده ؛ 💥عجب هلویی ...🍑 💥عجب قند و نباتی، ای جان!🍭 از خودم بدم آمد😣 شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری ... کجا و من کجا😥 باید نفس را قربانی می‌کردم ... پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیم‌ها ... ✍ دعا میکنم اگر تا حالا این رو نخوندین، توفیق خوندنش نصیبتون بشه .👌👌👌واقعا فوق العاده است ... 😎 ^[@dokhtaranzeinabi00]^
بہ ما خورده نگیرید؛☝️🏻 کہ چرا اینقدر از میگوییم!😌✨ بہ ازاے هر زینب؛🧕🏻 ما داده‌ایم..🧔🏻 در جبهہ‌ها..!(:❤️ 💚•• ـوَ خُــدا ـخواست ڪه تو ریحانه‌ے خلقت باشے👇🏻 💫 🌟 😎
✨من‌افتخاࢪمیڪنم😌 وقتۍتو تاپسࢪ🧑🏻 ڪه‌داࢪند با ڪلمات‌ڪوچہ‌بازاࢪۍ باهم حࢪف میزنند🗣 به‌مݩ‌ڪه‌میࢪسندصداشون‌ࢪو میارند پاییݩ و ࢪد میشند. ✨احساس‌غࢪوࢪ‌میڪنم‌وقتۍ‌میخوام‌از‌ یڪ جایی ࢪدبشم🧕🏻،مࢪدۍ‌ڪہ‌به‌هیچ‌جاۍتیپش👟 نمیخوره مذهبۍ باشه👨🏻‍🎤خودشو مۍ‌چشبونہ‌ بہ دیواࢪ و ࢪاه ࢪو بࢪاۍ مݩ باز میڪنہ😇 ✨من ڪݪۍ خوشحال‌میشم‌وقتۍسواࢪآسانسور میشم یه پسࢪ به خودش اجازه نمیده ❌ بامݩ هم زماݩ‌ بیاد توۍ آسانسوࢪ🙃 خوشحاݪ‌میشم‌وقتۍمن‌هیچ‌حࢪفۍنمیزنم،هیچ شعاࢪۍ نمیدم😊 وݪۍ این پࢪچم‌ افکاࢪ من...این‌ چادࢪ دوست‌داشتنۍام❤️ ﴿ڪه‌حاضࢪنیستم یڪ‌لحظه‌ازش‌جدا‌ بشم﴾ به‌همه‌میگه‌ڪه‌: ݪطفا مࢪاقب ࢪفتارتوݩ،حࢪف زدنتوݩ وحتۍ افڪارتون باشید☝️🏻 🌼من حــࢪمت دارم😌 🌟 😎
در این عصر زیبای بهاری آرزومندم دلتون آرام تنتون سالم و خواستہ‌های قلبی‌تون باشہ زندگیتون شاد عصرزیبای بهاریتون بخیر عزیزان 😎
بی‌غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت! بیش از این کاش گرفتارِ غمت می‌بودم.. ➣@dokhtaranzeinabi00
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
بی‌غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت! بیش از این کاش گرفتارِ غمت می‌بودم.. ➣@dokhtaranzeinabi00ツ
«🌿!» حاج‌قاسم‌یه‌جا‌توی وصیت‌نامشون‌میگن؛ خدایاوحشت‌همہ‌ی وجودم‌را‌فرا‌گرفتہ‌است' من‌قادر‌بہ‌مھارِ نفسِ‌خودنیستم رسوایم‌نکن ! + حقیقتا‌حاجی‌کہ‌اینجورےمیگن آدم‌خیلےزیاد‌شرمنده‌میشھ ((:💔! 😎
❕توجه :همراهان گرامی شروط کپی از کانال کمی تغییر کرده لطفا به بیوگرافی کانال مراجعه کنید 🙏🏻
بزرگواران از همگی شما میخواهم که لطفا در این نظر سنجی شرکت کنید با تشکر 🙏🏻🌺 ↓ ↓ ↓ ‌‌ ↓ https://EitaaBot.ir/poll/py643k
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
بزرگواران از همگی شما میخواهم که لطفا در این نظر سنجی شرکت کنید با تشکر 🙏🏻🌺 ↓ ↓ ↓
نظر سنجی تا ساعت 9 قرار دارد تا آن موقع میتوانید گزینه مورد نظر خود را انتخاب کنید....
از شاهڪار های اقا پنـــــدار😂✌️
📲 داداشم درسته قدش بلنده اما مکالمه خیلی مهمی داشت باید انجام میشد 😁😁😁 پ.ن. استوری پندار اکبری (آقاسعیدگاندو) 🤓
شیطان‌ خیلی خیلی با تجربه هست... اما باهوش نیست :) این یعنی شما میتونید با هر ترفندی که بهتون میزنه با یه نقشه زیرکانه‌ سوپرایزش‌ کنید :)
|💛| روزِ حساب کتاب که برسه.. بعضی از گناهات رو که بهت نشون میدن، می‌بینی براشون استغفار نکردی، اصلاً یادت نبوده ! امّا زیر هر گناهت یه استغفار نوشته شده..! اونجاست که تازه میفهمی یکے به جان توبه کرده...💗 یکی که حواسش بهت بوده🌸 یه دلسوز.. یکی مثل مهدی 💚
•🌱🎈• 🦋 چادرم را باد نیاوردھ☁️ ڪھ باد ببرھ.🍃 چادرم پرچم غیرتِ👊🏻 همھ‌ے مردمان سرزمینم است ڪھ سرخے خونشان را بھ سیاهے آن بخشیدھ‌اند..♥:)‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌|‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌
17.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 گاندو قطع میشه‼️ مسخره بازی های رامبد جوان پخش میشه...😏😑 .
°•○●﷽●○ 🌸 _این حرفی که شما میزنید شامل همه مردا نمیشه و اینکه چطور میتونید بگید راحت ؟این راهی که من دارم میرم راحته؟ +آقای دهقان فرد من بهتون نگفتم این راه رو بیاین . میتونید ادامه ندین .راستی من از شنیدن حرفاتون خیلی خوشحال شدم مطمئنم فاطمه هم وقتی بفهمه چقدر واستون ارزش داره خوشحال میشه و سر عقل میاد. خشم به تمام وجودم نفوذ کرده بود. میدونستم علت این حرف هاش چی بود . میخواست تمام زورش و بزنه تا نزاره من با دخترش ازدواج کنم.روش خوبی هم انتخاب کرده بود.میخواست کسی که پیش دخترش وجهش خراب میشه من باشم نه اون. از جام بلند شدم.دلم نمیخواست از روی عصبانیت حرف اشتباهی بزنم و همه چی خراب شه. یه لبخند زدم و گفتم :باهاتون تماس میگیرم بهش دست دادم با یه لحن گرم که نشان از حال خوبش میداد گفت : امیدوارم رو حرفات بمونی محسن هم سرد و جدی باهاش خداحافظی کرد‌چند قدم با در فاصله داشتیم که یهو در با شدت باز شد و یکی پرید تو و گفت:مااااااااامااااااااااااان یه کیفیم یه گوشه پرت شد تانگاهش و چرخوند و متوجه من شد سکوت کرد و با تعجب ایستاد از شدت عصبانیت حس میکردم دارم میسوزم نتونستم وایستم.بدون اینکه بهش نگاه کنم اروم خداحافظی کردم و از کنارش رد شدیم سنگینی نگاه پر از تعجبش و حس میکردم ولی نمیتونستم برگردم سمتش. با قدم هایی تند از خونشون بیرون رفتیم. ____ فاطمه تو راه دانشگاه به خونه بودم خیلی خسته بودم ولی حسِ خوبِ نمره کامل گرفتن زیر دست دکتر ماهانی تو درس بافت شناسی عمومی انقدر شیرین بود که حاضر بودم تا خودِ خونه پیاده برم. از ماشین آژانس پیاده شدم و کلید وتو قفل در انداختم. درو باز کردم و رفتم تو حیاط. از حیاط شروع کردم به صدا زدن مامان چند بار داد زدم _مااامااان!!!مامانییییی جوابی نشنیدم با عجله در خونه رو باز کردم کیفم و انداختم دم در و با پام شوتش کردم که به مبل برخورد کرد. چادرم از سرم افتاد رو شونم که با دیدن چندتا کفش تو راه پله خشکم زد سرم و بردم تو ببینم کیه محمد؟محمد بود؟! بلاخره اومد؟اینجا چیکار میکنه؟ آب دهنم از ترس خشک شد بهم نگاه نکرد.بی توجه بهم به بابا دست داد و از مامان خداحافظی کرد.محسن هم کنارش بود.اومد سمتِ در.من که تو چهارچوب در خشکیده بودم یه تکون به خودم دادم و جابه جا شدم.از جلوی در رفتم کنار که محمد خیلی اروم گفت +خداحافظ سرش پایین بود و حتی یه لحظه هم سرش و بالا نیاورد. هم از تعجب و هم از رفتارِ سردش داشتم سکته میکردم.از خونه رفت بیرون. یعنی بابا بهش گفته بود بیاد اینجا؟ چیکارش داشت؟چی گفت بهش که اینطوری بود؟چرا مثل قبل شد؟اب دهنم و به زور قورت دادم. بابا و مامان برای بدرقشون تا دم در رفتن. به ظرف های میوه و چایی دست نخوردشون روی میز نگاه کردم. رفتم کنار یه ظرف میوه نشستم. داشتم دق میکردم.نمیدونستم وقتی بعد این همه مدت برمیگرده اینطوری میشه! یه خیار از تو ظرف براشتم که مامان اومد تو دوییدم‌سمتش و _ایناااا اینجا چیکار میکردن؟چرا به من نگفتین؟چرا اومدن اینجا؟چی گفتن بهتون؟ جریان چیه؟چرا هیچکس به من هیچی نمیگه؟اه مامان حرف بزن دیگه دستش و گذاشت رو دهنم و +اه دختر بس کن دیگه.چقدر یه ریز حرف میزنی؟هیچی با بابات کار داشتن. _راجع به چی؟ +به تو چه اخه؟؟ _بگووو دیگه +از بابات بپرس این رو گفت و رفت بالا بابا اومد داخل _سلام بابا +سلام جانم _اینا اینجا چیکار میکردن؟ +خب،اومدن حرف بزنیم _خب بگین راجع به چی؟ +راجع به خودش _خب؟ +خب به جمالت چندتا حرف مردونه زدیم که به شما ربطی نداره. کلافه رفتم سمت اتاقم. میخواستم بدونم چیشده ولی کسی چیزی نمیگفت. بدون اینکه لباسام و در بیارم رو تخت خوابیدم.کاش میتونستم‌زنگ بزنم و از محمد بپرسم،ولی...! دوباره یاد خداحافظیش افتادم. اعصابم خورد شد‌،وجودم یخ زد.کاش اینقدر محدود نبودم.کاش..!