#تلنگـــــــر_و_تفکـــــــر
حواسمانباشد !!!
اگر مذهبے هستیم
اگر هیئتے هستیم
اگر ریش دار و تسبیح به دستیم ...
اگر مارا با نام دین و مذهب میشناسند
اگر چادر مادرمان فاطمه س برسر ماست
اگر نماد شهدا در زمانه ڪنون هستیم
ڪارے نڪنیم ڪه هم به خودمان
هم به مڪتبمان
ڪه حزبالله است اهانت بشود
تظاهرنباشیم ...
▫️
ما منتظر مهدیفاطمه🌹 نیستیم
بلڪه اوست ڪه منتظر ماست
منتظر اینڪه درست شویم
#تقوای_مجازی #تعجیل_در_فرج_گناه_نکنیم
#رهبری
#تلنگر_و_تفکر
زن عجله داشت تا به قرار هفتگی اش برسد.
چادرش را مرتب کرد و به راهش ادامه داد .
کمی آن طرف
دو تا دختر توجهش را جلب کردند.
پوشش نامناسب و آرایش عجیب شان باعث شده بود که زن بی خیال عجله ای که داشت بشود و قدم هایش را آهسته تر کند .
پسر جوانی خودش را کنار آن دو دختر رساند
و شروع کرد به خندیدن و حرف زدن و شماره دادن .
دخترها هم بدشان نمی آمد و مقاومتی نمی کردند .
زن انگار یادش آمده باشد که عجله دارد ،
چشم از صحنه ی ناهنجاری که می دید برداشت و قدم هایش را تندتر کرد.
یکدفعه مردی با سرعت زیاد جوری از کنارش عبور کرد که نزدیک بود با او برخورد کند . زن چادرش مرتب کرد وبه تندی به سمت مرد برگشت .
قبل از آنکه زن اعتراضی بکند ، مرد جوان دستش را روی سینه اش گذاشت ،
کمی خودش را به نشانه ی ادب و احترام خم کرد و در نهایت متانت درحالیکه چشمانش به نشانه ی ادب به پایین دوخته شده بود گفت : شرمنده ام خانم ببخشید متوجه شما نشدم .
زن سرجایش خشک شد .
این مرد جوان همان کسی بود که چند لحظه قبل داشت با آن دخترها باجسارت و شوخی رفتار می کرد.‼️