#تیکهکتاب📚
بالاخره آقاجان آمد ...
منومحمدباخوشحالیدویدیم سمتش.
باهم پرسیدیمآقاجون چیشد؟ آقاجو
نگاه پرمحبتی به ما انداختوگفت:
《خدا یک پسر دیگه بهمون داده !.》
یکدفعه یخ کردم. بغض سنگینی در گلویم سنگینی میکرد. صدای محمد توی سرم
میپیچید که با کنایه میگفت:《دلت بسوزه آمنهخانم!دیدی داداش شد.》باورم نمیشد
رویای خواهر کوچکی که در ذهنم ساخته
بودم،خراب شده ...
✨بهروایتخواهرشهید✨
|مجموعهکتابهاییکبغلگلسرخ:
مدافعانشام|
🌸 شهیدمدافعحرماحمداعطایی 🌸 ✨ بهراویتخواهروهمسر ✨
#سبک_زندگی_با_کتاب ❤️🌱