eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
960 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸فرمانده اسیر عراقی و حاج کاظم کنار راننده نشستند و به سمت کرمانشاه حرکت کردند. اسیر کم کم از خستگی، به خواب رفت. وقتی او خوابید سرش روی شانه های حاج کاظم خم شد . حاج کاظم از راننده خواست تا نگه دارد و خودش به عقب ماشین رفت. آنجا می توانست خستگی این چند شب را در بیاورد. دوباره ماشین به راه افتاد و راننده با اسیر عراقی شروع به صحبت کرد . ـ فرمانده شما کی بود؟  اسیر عراقی گفت: ـ فرمانده قبلی ما، عدنان خیرالله بود؛ اما حالا دیگری است. ما که تا به حال او را ندیده ایم، فقط یکی دوبار بالگردش را دیدیم . ما ، فقط با مسؤول دسته و گروهانمان ارتباط داریم. دست ما به فرماندهان رده بالا نمی رسد. اسیر عراقی از راننده پرسید: شما چی، فرمانده شما چه کسی است؟  راننده گفت: فرمانده ما همین کسی است که سر تو روی شانه اش بود. .فرمانده لشکر10 سیدالشهداء. اسیر از شیشۀ عقب به حاج کاظم نگاه کرد . ـ شما شوخی می کنید. ـ نه! فرمانده ما همین برادر است که می بینی