هدایت شده از | حضرتِ قلب |
30.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما تازه به هم نرسیدهایم ؛ حسین!
دستهای کوچکم میان دستهای مهربانِ بابا،
نگاهم خیره به مادر وقتی چادرش را روی صورتش میکشید و هایهای گریه میکرد...
من را با تُ آشنا کرد!
حکایت ما...
حکایتِ دیروز و امروز نیست!
تکانخوردن شانههای بابا...
بیقراری در آغوشِ مادر...
و اشک ریختن پای روضهی تو...
من را با عشق، آشنا کرد!
ما...
تازه بههم نرسیدهایم؛ حسین!
جای خالیِ بابا...
تسبیح و انگشتر و ذکر یاحسین...
تنهایی مادر و خاطرههایی که بجا مانده؛
یعنی: موهایشان... موهایمان...
در آسیاب، سفید نشده!
ما...
پایِ منبر و میانهی سینهزنی پیر شدهایم؛
حسینجان!
روح همهی پدر و مادرهایی که ما را با عشق آشنا کردند
و دستمان را گرفته و به #روضه و هیئت بردند
و حالا زیر خاک آرمیدهاند؛ شاد!
یادشان کنیم در این شب جمعه
با ذکر صلوات و فاتحه!
بخوانیم تا برایمان...
#روایت_اشک
@revayatt_ashk