• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت100
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
رو به من گفت :_ببخشید میشه چند لحظه تشریف بیارید ..
به خودم اشاره کردمو :+مـ..ـن ؟..
عا باشه حتما ..
به مائده گفتم :+الان میام ..
سرۍ تکون دادو :_اوهوم باشه ..
رفت کنار در یک اتاقے وایستاد منم رسیدم اونجا ..
سر به زیر گفت :_اولا شرمنده واقعا افتادین تو زحمت ..
تندۍ گفتم :+نه خواهش میکنم .. این چه حرفیه ..
همینطور ادامه داد :_راستش چطور بگم ..
مائده حالش زیاد خوب نیست میخواستم ازتون بخوام تو این چند ساعت حرفے از مادرش نزدید ..
چون ..
+بله درسته متوجهم .. چشم
همانطور که دست میزاشت تو جیبش گفت :_ممنونم واقعا ..
خدانگهدار ..
داشت میرفت که ناخود از دهنم پرید :+یاعلے..
از حرکت وایستاد انگارۍ خندیدو گفت :_علے یارتون ..
سرمو انداختم پایین تا رفت ..
برگشتم اتاق مائده که دیدم نیست ..
همونجا رو تخت نشستم تا بیاد ..
طولے نکشید که سینے به دست برگشت ..
+واۍ دختر اینکارا چیه .. بیا بشین اومدم خودتو ببینم ..!
_اونطورۍ که نمیشه ..
انگار دختر خیلے خجالتے بود .. ازش خوشم میومد ..
یه حس خوبی داشت ..
اومد نشست کنارم ..
طورۍ نشستم که راحت بتونم ببینمش ..
منو تا حالا ندیده بود !
پس فکر کنم براۍ اولین بارِ ¡
رو بهش گفتم :+اولین بارِ که منو میبینے درسته ؟
یکم مکث کردو :_اومم خیر ..
تعجب کردم :+خیر ؟ یعنے منو قبلا دیدۍ ؟
سرۍ تکون دادو :_بله که دیدم ..
تندۍ ازش پرسیدم :+کجا دیدیم ؟
_وقتے دانشگاه بودید ..
+دانشگاه ؟
_میگم آیـه جون .. میتونم راحت باهات صحبت کنم ؟ آخه یه حس خوبے دارۍ ! احساس میکنم خواهرمے و چند ساله که میشناسمت ..
با خوشحالے گفتم :+واۍ بله .. خیلے هم عالے منم همین حسو نسبت به تو دارم ..
خندیدو :_خب بریم سر اصل مطلب چند بارۍ اومدم دانشگاهتون تا داداشم رو ببینمو کارش داشتم که اونجا دیدمت .. البته اون موقع ..
لبمو به دندون گرفتم :+چادر نداشتم درسته ؟
_دیگه مهم نیست .. مهم اینه که الان مثل فرشته ها شدۍ ..
سرمو به نشانه تایید تکون دادم ..
به پام اشاره کرد :_پاتون چیشده ؟
تمام اتفاقات دیروز اومد جلو چشام ..
+هعے قضیه اش مفصله .. راستش دیروز وقتے بودیم بیمارستان اینطور شد ..
واۍ چرا اسم بیمارستان رو آوردم ..!
یا خدا ..
خداروشکر چیزۍ نگفت
_ولے چادر خیلے بهت میاد ها !
خندیدمو :+همه میگن ..
راستے قضیه این لباست چیه ؟
یه نگاه به خودش کردو :_این ؟
برا داداشمه چند تا از این مدل لباس ها داره .. چند تاشو هم داده به من ..
براۍ سوریه اس ..
براۍ رفیقاشِ که شهید شدن ..
+واقعا ؟ چقدر قشنگه !
_میخواۍ یدونه اشو بپوشے ؟
+من ؟
سرشو تکون دادو بلند شد ..
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •