eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور _اومدم حلالیت بگیرمو برم .. با تعجب گفتم :+حلالیت ! براۍ چے ؟ یه نگاه به زمین انداخت .. انگار نمیتونست چیزۍ بگه ..! با تردید گفتم :+آقاۍ کرامتے مشکلے به وجود اومده ؟ همین که جمله‌ام تموم ‌شد گفت :_نه نه .. راستش اون روز که اومدین خونمون .. چطورۍ بگم ! منتظر بودم لب باز کنه ببینم چیشده ؟ _من اون روز .. _سلام .. صداۍ یه خانمے باعث شد ساکت بشه رومو برگردوندم سمت خانمه .. مائده بود ! اینجا چیکار میکرد ؟ بلند شدمو بغلش کردم .. نمیدونستم چرا اومده ..! مجتبے یه نفس عمیقے کشیدو با یه بااجازه رفت رو صندلے رو به رو نشست .. مائده هم اومد کنارم نشست .. سوالے نگاش کردمو :+عزیزم چیشده ؟ براۍ داداشم اتفاقے افتاده ؟ _نه نه .. چیزۍ نشده که ؛ این برادر ما یکم عذاب وجدان داره .. یه نگاه به روبه‌رو به مجتبے انداختم که سرش پایین بود :+عذاب وجدان برا چے ؟ _اون روزۍ که اومدین خونمون .. مجتبے بخاطر اینکه چند تا از وسیله هاشو یادش رفت ببره دوباره برگشت .. اومد تو اتاق ، بعد تو که رو میز خوابیده بودۍ تو رو بدون چادر دیده .. البته اون موقع نمیدونسته تویے .. چون لباسامون شبیه به هم بوده فکر کرده منم .. کپ کردم .. پس براۍ همین بود که خیلے دستپاچه بود ! عصبے بودم .. ولے اگه میخواستم خیلے عصبانیتم رو بروز بدم شاید بگن دختره تازه یه روزه چادر سرش کرده انقدر داره ناز میکنه .. براۍ همین گفتم :+خداروشکر حجابم کامل بوده .. عیبے نداره .. مائده لبخندۍ زدو :_داداش بیا حلالیت رو هم گرفتم .. خیالت راحت شد ! مجتبے سر بلند کردو خجالت زده گفت :_ببخشید دیگه .. من اصلا .. نزاشتم ادامه بده :+خواهش میکنم .. اتفاقیه که افتاده .. رو به مائده گفتم :+عزیزم شرمنده من باید برم .. کارۍ ندارۍ ؟ _کجا برۍ ! میخوایم با هم بریم بیرون .. براۍ جبران .. لبخندۍ زدمو :+خیلے ممنونم .. نیازۍ به جبران نیست من عجله دادم ببخشید .. انگار دلخور شد ، ولے نمیتونستم باهاشون همراه بشم .. +ان شاءالله یه روز دیگه مزاحمتون میشم .. سرۍ تکون دادو :_اوهوم باشه .. بلند شدمو ازش خداحافظے کردم ؛ خواستم از مجتبے هم خداحافظے کنما .. اما نتونستم . همین که رد شدم این حسو کردم که سرشو بلند کرده .. اما توجه نکردم .. …… ﴿مجتبے﴾ الحمدالله مائده تونست بهش بگه .. آیـه خانم هم خداروشکر دلخور نشدن ¡ مائده بهش گفت که میخوایم با هم بریم بیرون البته بدون من .. اما قبول نکرد .. خیلے عوض شده ..! این اون خانمے نیست که یه روزۍ به اجبار میخواست بیاد رستوران تا غذا بخوریم ! بلند شد که بره .. منم بلند شدم ، از مائده خداحافظے کردو رفت .. منتظر بودم خداحافظے کنه اما . . نکرد ! با تعجب به رفتنش نگاه کردم .. مائده اومد طرفمو :_اتفاقے افتاده ؟ نگاش کردمو :+نه چطور مگه ؟! ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •