eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
968 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور همه قضیه رو براشون تعریف کردم و رفتم سر مطلبے که چند وقتے بود میخواستم مطرح کنم ، حاج خانم هم که بعد از شنیدن قضیه و کلے غصه خوردن براۍ آوردن چایے تو آشپزخونه بود .. صداشون زدم :+حاج خانم .. مادر ! صدایے که معلوم بود بغض کرده رو شنیدم :_جانم پسرم .. یک لحظه برای مطرح کردن این مسئله پشیمون شدم ولے دوباره نظرم برگشت چون تا حالا هم خیلے دیر شده بود .. +مامان جان بیا بشین اینجا میخوام باهاتون صحبت کنم .. مائده یک جور خاصے بهم نگاه کرد ؛ حاج خانم هم بعد از چند ثانیه سینے به دست اومد و روۍ مبل کنار مائده نشست .. زیر لب " بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم " گفتم و شروع کردم :+ببینید آقاجون ، حاج خانم و مائده جانم چطور بگم من چند وقتیه یک تصمیمے گرفتم .. یک نگاهے به آقاجون کردم که مشتاقانه منتظر بود لب باز کنم .. +آقاجون من .. من میخوام برم سوریه ! _ولے پسر تو .. +ببخشید . ولے یادتونه دو سال پیش وقتے همه رفقام منتظر من بودن تا باهم بریم اما .. اما نزاشید برم ، گفتید خیلے جوونے آقاجون من الان ²⁴ سال سنمه میتونم رو پاۍ خودم وایستم ازتون خواهش میکنم منطقے فکر کنید به فکر قلب بیچاره منم باشید و اجازه بدید برم ... همه رفیقام شهید شدن ! آقاجون من جاموندم .. تا این حرف رو زدم حاج خانم زد زیر گریه :_برۍ تا ما رو تنها بزارۍ پسر من براۍ تو آرزو ها دارم من عروس میخوام نوه میخوام برۍ و پیکرتو برامون بیارن ها ؟ مگه نمیبینے درگیرۍ ها زیاد شده من عمرا بزارم برۍ .. از این بدتر نمیشد دیگه دست خودم نبود اشکم از چشم‌هام سرازیر شد که با دست پسش زدم ؛ +حاج خانم مادراۍ شهدا چطور تحمل میکنند ؟ اونا چطور اجازه دادن جیگر گوششون بره ! شما هم منو بسپار به بے بے زینب بهترین‌هارو رقم میزنه مادر من .. اشکمو پاک کردم آقاجون زل زده بود بهم و مائده هم گریه میگرد سرم و انداختم پایین که صداۍ آقاجون رو شنیدم :_من نمیزارم برۍ ! سرم رو بلند کردم که گردنم صدا داد اومدم چیزۍ بگم که نزاشت :_به یه شرط ! خیالم راحت شد شاید میتونستم شرطو یکاریش کنم .. البته فکر نکنم شرط راحتے باشه که آقاجون برای بفتن و نرفتن من گذاشته به احتمال زیاد به همین آسونے نیست ¡ :+چه شرطے آقاجون ؟ _اینکه ازدواج کنے ! چشمام درشت شد .. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •