eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
969 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور از ماشین پیاده شدم که دروازه‌اشون باز شد ، سرم پایین بود در رو که بست با دیدنم سر به زیر سلام کرد که جوابشون رو دادم با دست به ماشین اشاره کردم و گفتم :+بفرمایید لطفا .. وقتے نشست حرکت کردیم ؛ تو دلم هیچ علاقه‌اۍ نسبت به ایشون شکل نگرفته بود ، اما خیلے ها رو میشناسم که بدون هیچ علاقه‌اۍ سنتے ازدواج کردند ولے بعد از اون با عشق زهرایے و علوۍ زندگے کردند عشق بعد از ازدواج هم تشکیل میشه با این افکار سعے داشتم خودم رو آروم کنم که به رستوران رسیدیم ... رفتیم داخل قبل اینکه رو تخت های سنتے بنشینند لب باز کردم : +اگر مایل باشید منو آقا حیدر جدا بنشینیم و خانم ها هم جداتا راحتتر غذا بخوریم .. حیدر هم سرۍ به نشانه تایید تکون داد چون دل خوشے از با هم غذا خوردن دو تا خانم نامحرم نداشت رو برگردوندم تا یه تخت دور از چشم مردم پیدا کنم تا خانم ها بشینن ، که صداۍ خانم عبدۍ باعث شد برگردم :_دلیلے وجود نداره که جدا از هم بشینیم ، شما هم یه امروز مارو تحمل کن به جایے بر نمیخوره .. سرمو انداختم پایین و گفتم :+سوء تفاهم نشه من فقط بخاطر اینکه راحتتر غذا بخوریم این حرف رو زدم قصد بدۍ ن ... نزاشت حرفے بزنم پرید سر حرفم :_پس فکر نکنم ایرادۍ داشته باشه سر یه تخت غذا بخوریم .. حیدر که تا حالا ساکت بود :_خواهرم درست نیست چند تا نامحرم کنار هم نهار بخورن .. لجبازۍ نکن ! آیـه خانم پوزخندۍ زد و زیر لب طورۍ که ما بشنویم لب زد :_هے نامحرم نامحرم اه .. همانطور که سرم پایین بود لبخند کم رنگے زدم و رومو سمت حیدر کردم چشام رو روۍ هم گذاشتم که گرفت چے گفتم ؛ رو به خانم ها گفتم :+بفرمایید روۍ این تخت بشینید الان من میرسم خدمتتون .. دستمو گذاشتم رو شونه حیدر و گفتم :+داداش شما هم بشین همینجا من الان میام .. چهره‌شو نگران کرد و با ناله گفت :_مجتبے !.. تندۍ گفتم :+چاره‌ۍ دیگه‌اۍ نداریم داداش .. بخدا منم میدونم درست نیست .. فکر کردۍ براۍ من راحته ؟ .. تو که منو میشناسے ¡ اگر بیشتر ادامه میدادم باور کن نظرشون راجب ماها عوض میشه .. میشیم آدم بده این ماجرا .. بدون اینکه چیزۍ بگه با چهره داغون سرۍ تکون داد .. به سمت تختے که حیدر و خانم ها نشسته بودند رفتم و منو هارو وسط گذاشتم :+بفرمایید غذاۍ مورد نیازتون رو انتخاب کنید تا سفارش بدم داشتم حرف میزدم که با عصبانیت پرید تو حرفم !.. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •