eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور ببخشم .. بخاطر حال خواهرم که شده مجبورم یه چیزۍ بگم که حالش بد نشه .. نمیتونم نبود مائده رو هم تحمل کنم .. +آروم باش .. مامان .. خوبه .. تو فقط استراحت کن خودم میبرمت پیشش خب ؟ از نگاهاش و نفسے که کشید معلوم بود خیالش راحت شده .. چیکار کنم ؟ بعد اینکه رو پا شد بهش چے بگم ! سعے کردم به اتفاقاتے که پیش رو هست فکرۍ نکنم .. +آبجے تو استراحت کن منم یکم هستم میرم بیرون که راحت باشے .. نگام کرد :_دلم برات تنگ شده بود داداشے .. لبخندۍ زدم :+منم همینطور .. اخم مصنوعے کرد :_هیچ وقت بلد نیستے ابراز علاقه کنے بیچاره همسر آینده ات .. تقریبا بلند خندیدمو گفتم :+تو چرا نگرانے .. _خب با این کارات ازت فرارۍ میشه اون طفلک بخت برگشته .. +خیلے دلشم بخواد .. خندید و گفت :_دیگه وقتشه ها .. با تعجب گفتم :+وقت چے؟ _خودتو نزن به اون راه بیست و چهار سال سنته نمیخواۍ ازدواج کنے ؟ +خواهر من استراحت کن الان تو این موقعیت وقت این صحبت هاست .. آروم گفت :_چشم و چشاشو بست .. قرآنمو در آوردم و یکم خوندم .. بعد از ده دقیقه آروم بلند شدم .. و از اتاق اومدم بیرون که دکتر اومد طرفم .. _باهاشون صحبت کردین ؟ نفسے از سر آسودگے کشیدمو :+بله ممنونم از شما .. خیلے زحمت کشیدین .. یکم خجالت کشید نفهمیدم این رفتارش برا چے بود آخه دکترا هم مگه از تشکر خانواده هاۍ بیمار خجالت میکشن ؟ آروم گفت :_وظیفه امونه ! بازم ازشون تشکر کردم که دیدم حیدر و آیـه خانم از اتاق اومدن بیرون .. با خوشحالے به سمت حیدر قدم برداشتم .. رسیدم پیششون که آیـه .. خانم گفت :_مجت.. آقا مجتبے اتفاقے افتاده ؟ با خوشحالے گفتم :+خواهرم بهوش اومده .. حیدر یه نفس عمیق کشید .. آیـه خانم هم کلے خوشحال شدن خدایا شکرت .. تازه یاد حال آیـه افتادم رو بهش گفتم :+راستے پاتون چطوره ؟ دکتر چے گفتن .. …… ﴿آیـھ﴾ خداروشکر مائده بهوش اومد و مجتبے هم رو پاش بند نبود .. خوشحالے از چهره اش میبارید .. و من .. از این بابت خوشحال بودم و به کل درد پام رو فراموش کردم ! تو همین افکار بودم که گفت :_ راستے پاتون چطوره ؟ دکتر چے گفتن .. یکم تعجب کردم .. اما سعے کردم بروز ندم .. +بله .. گفتن باید گچ بگیریم .. سرۍ به نشانه تایید تکون دادو زیر لب یه چیزایے گفت ¡ اصلا خیلے عجیب بود بعضے اوقات یه چیزایے زیر لب میگفت اما .. هیچ وقت نفهمیدم چے میگه ؟! ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •