eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• رفتم توی آشپزخونه و سبد های آبی رنگی که پر از سبزی بود رو برداشتم و روی سفره گذاشتم . پارچ آب و لیوان های استیل رو هم برداشتم و گوشه ای از سفره گذاشتم . - بی بی شما بشینید خودم بقیه رو میارم . × خدا خیرت بده مادر . دیگه این پاها که پا نیست ، نمی تونم درست راه برم . آنالی توی اتاق داشت لباس عوض می کرد ، سریع بشقاب و قاشق و چنگال رو هم برداشتم و گذاشتم روی سفره وکنار بی بی روی زمین نشستم . بی بی دستش رو ، روی دستم گذاشت . × همیشه میگفتم مروا دختر شما نیست ، دختر منه . بین همه نوه ها تو بیشتر از همه اینجا می اومدی و عزیزترین نوه بودی . اما چرا دیگه نیومدی ؟! فکر نمی کردم رفتارهای پدر و مادرت روی تو اثر داشته باشه ، تو خیلی رفتارات با بقیه فرق داشت . همیشه مهربون و دلسوز بودی . یادمه وقتی آقاجونت فوت کرد تا سه روز تب داشتی ، شکه شده بودی . خیلی به ما وابسته بودی اما نمی دونم یهو شدی شد که دل کندی . خدابیامرز همیشه می گفت مروا اله مروا بله . دستای زبرش رو نوازش کردم . - آره بی بی ، واقعا نمی دونم چرا یکدفعه همه چیز تغییر کرد . من همیشه اینجا پلاس بودم ولی نمیدونم واقعا چرا توی این چند سال نتونستم حتی یه سر بهتون بزنم . به کلی فراموش کرده بودم . شرمنده . لبخندی زد که چال گونش مشخص شد ، کاوه هم چال گونه داشت البته اون چال که نبود خط بود ، از بابابزرگ به ارث برده بود . × عوضش کاوه همیشه می اومد اینجا . با خنده گفتم : - دوری و دوستی ، بی بی جان . در همین حین هم آنالی به جمعمون اضافه شد که دیگه حرفی نزدم . یکی از بشقاب ها رو برداشتم و شروع کردم به برنج کشیدن . ادامه دارد ... دختــران‌زینبــے • 💛🌻💛🌻💛 •