eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... + مامانم دقیقا یک روز قبل از اینکه بهم زنگ بزنی و ازم پول بخوای همه چیز رو متوجه شد و بهم هشدار داد که اگر ادامه بدم از خونه بیرونم میکنه ! منم همه چیز رو به کاملیا گفتم اونم گفت که خودش ازم حمایت میکنه ، بهم گفت بیام پیش خودش . صبح همون روزی که بهم زنگ زدی من فرار کردم و اومدم پیش کاملیا . همه چیز خیلی خوب پیش رفت ... ازم حمایت می کرد هم خودش هم ساشا . تا اینکه ... به اینجای حرفش که رسید هق هقش بلند شد . با صدای بلندی فریاد زدم : - د حرف بزن . جون به لبم کردی . با دستاش اشکاش رو پس زد و با صدایی پر از بغض گفت : + تا اینکه دو روز پیش یکی در زد فکر کردم کاملیاست ، رفتم دم در دیدم خودش نیست و یه پسر جوونه . هق هقش بلند شد اما این بار مانع گریه کردنش نشدم . بعد از چند دقیقه گفتم : - ادامه بده . با چشمای قرمزش نگاهی بهم کرد . + گفت از طرف کامیا اومده و کاملیا گفته همراه اون پسره برم . میدونستم چه نقشه کثیفی توی سرشه برای همین خواستم از خونه بیرونش کنم ولی چاقو کشید . شالش رو از سرش در آورد که با دیدن گلوی زخمیش هین بلندش کشیدم . + میبینی ! از دو روز پیش تا حالا کاملیا اصلا اینجا نیومده ، مروا خیلی حالم بده خیلی ... بدنم خیلی درد میکنه ، خیلی ... اصلا چیزی نخوردم از دو روز پیش ، خونه خالیِ خالیه . کاملیا امروز صبح بهم زنگ زد ... حرفش رو خورد و چیزی نگفت که با داد گفتم : - چی بهت گفت ؟! + مروا عصبانی نشو ! خواهش میکنم عصبی نشو ! گفت امشب همون خونه قبلی پارتی دارن ، گفت که برم . گفت اگر نیای هر چیزی دیدم از چشم خودم دیدم . در حالی که از روی زمین بلند شدم دستی به موهای پرشونم کشیدم و گفتم : - غلط کرده دختره ... استغفرالله . دستم رو زیر بازوی آنالی گذاشتم و گفتم : - ‌بلند شو . یالا بلند شو . + چی کارم داری ؟! میخوای چی کار کنی ؟ - آنالی هیچی نگو ! یه کلمه دیگه حرف بزنی خودمو این خونه رو به آتیش می کشم . کلید ماشینم رو به سمتش گرفتم و گفتم : - میری توی ماشین میشینی تا بیام . فهمیدی ! هیچ جا نمیری فقط بشین تا بیام . آنالی به ولای علی قسم ،ا گه بیام و توی ماشین نباشی ... + باشه باشه فهمیدم . با رفتن آنالی ، روی زمین افتادم . تحمل این درد خیلی سخت بود . این که از خواهرت ، از رفیقت . از تنها پشتیبان این همه سالت ، بخوان سوءاستفاده کنن ، کمرت رو میشکونه . ادامه دارد ... 🍃💚🍃💚🍃 دختـران‌زینبــے