ولی ..
ما درد داریم که تا این دل شب بیداریم
ورنه هر آدم بی غم سر شب میخوابد :)💔
زیاد بگویید:
-السلام علیک یا امیرالمؤمنین!
این روز ها دگر کسی در مدینه،
سلامش نمیکند...
#فاطمیه
یکی از اولیاء خدا میگفت:
اگه میخوای امام حسین علیه السلام بغلت کنه
باید دورت رو خلوت کنی ...
ولی خب خیلی روی دست
خودمون باد کردیم ها . . .
حسین جان بخر ما رو
ضرر بده با خرید ما
بالاخره نوکر به اسم و رسم
اربابش نوکر خوبی میشه دیگه💔:)
#نوکربیاسمورسمیمهمه !
-از اینڪهبهسمتخدا
آهستہحرڪتمیڪنے،نترس!
ازاینبترس
ڪهبراےترڪگناه
هیچڪارےنڪردهباشے،🚶🏾♂...
حتےتوبه!!! ↬
••|→@dokhtaranzeinabi00|••
اسمش عبدالله بود . .
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. .
خونه ما 💔💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍
میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ...
*میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿♂
حاجاتتون روا ان شالله
🌱|@dokhtaranzeinabi00
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
آره آقا ما همینیم ما همینم نیستیم
دل ما تنگه یه سری هم به دل ما بزن ...!
سلام علیکم
رفقا بزنید شبکه 3 ..
مستند ۷۲ ساعت .. اتفاقات سه روز قبل از شهادت سردار سلیمانی 💔
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت42
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
﴿ مجتبے ﴾
:_مجتبے ! دستت چرا بسته ؟ چیشده ؟! تصادف کردۍ ها ؟ نباید به من بگے ؟ ببینمت چرا جواب نمیدۍ ..
نگاش کردمو :+واۍ رضا چخبره همه رو خبردار کردۍ پسر ، یه خراش کوچیکه دکتر ها هم اینو اینطورۍ باند پیچے کردن چیزۍ نشده که !
با نگرانے نگام کرد و اومد نشست کنارم خیلی مظلومانه به دستم نگاه کرد و گفت :_پس بزار ببینمش !..
دستمو گذاشتم رو سرمو یکم ماساژ دادم :+رضا.. داداش گلم اینجا که نمیشه ¡ نمیبینے چقدر رفت و آمده ؟ باز رفتیم خونه خب ؟!
حالا مارو میبرۍ گلزار شهدا !
چون سمت راست دستم نشسته بود صورتم رو نمیدید .. اگه اینو میدید چے میگفتم ؟
میگفتم همون خانمے که میخواستے استخدامش کنے روم دست بلند کرده !
_باشه پس پاشو حالا چرا گلزار شهدا ؟
+داداش میدونے من هر جمعه میرم دیگه باز چرا داره ؟
با تعجب گفت :_واقعا امروز جمعه است ؟!!
بلند شدم و :+اوهوم پاشو که باید بعدش برم پیش مامان اینا یه سر باید بهشون بزنم ..
بلند شد ، هم قدم با هم رفتیم و سوار ماشین شدیم ..
در حال سوار شدن سویچ از دستش افتاد ؛ سرش پایین بود که گفت :_امشب با آقا علے اینا جلسه داریم خبر دارۍ که ؟ باید حتما بیاۍ !
با تعجب گفتم :+واقعا !مگه این جمعهاس ؟
همانطور که سر بلند کرد و حرف بزنه با دیدن صورتم ساکت شد و دهنش همانطور باز موند که :+چیه چرا اینجورۍ نگام میکنے ؟
_تو تو چرا صورتت قرمزه ؟... اصلا تو چرا اینجورۍ هستے اگر برات اتفاقے افتاده بگو .. چرا پنهونش میکنے ..
+اتفاق که زیاد افتاده فقط باید منتظر باشے تا تو یه فرصت مناسب بهت بگم ..
_تا نگے چرا صورتت قرمزه جایے نمیبرمت .. بابا این جاۍ انگشته ! کسے بهت سیلے زده ؟ها !
دیگه جوش آوردم اولین بار بود که در برابر صحبت هاۍ آقا رضا اینطورۍ میشدم .. اصلا دوست نداشتم در مورد این موضوع دیگه صحبتے بشه
دستے به صورتے که بخاطر روشن بودنش خیلے بد خودنمایے میکرد کشیدمو گفتم :+آره داداشم آره همون خانم چے بود فامیلیش .. عبدۍ که میخواستے استخدامش کنے اون اینکارو کرده ..
چشمهاش درشت شد :_تو اونو کجا دیدۍ ؟
+گفتم که قضیهاش مفصله بعدا میگم برات الان هم زودتر روشن کن بریم .. سرۍ تکون داد و ماشین رو روشن کرد
رفتیم همون گلزار شهدایے که من از بچگے اونجا بزرگ شدم کار هر روز جمعهام بود که به اونجا برم
و با شهیدۍ که مثل برادرم بود و گمنام هم بود درد و دل کنم ، رفتم سر مزارش نشستم نمیدونم چرا دلم گرفته بود باید خودمو خالے میکردم ..
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
وضع روحیمون خرابه رفقا
یکم دعا کنید 💔
هنوز خودمو پیدا نکردم :)
دعا کنید یکم شجاعت پیدا کنم ..
بعدا ان شاءالله میگم برا چی !..
البته شایدم نگفتم :)
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
وضع روحیمون خرابه رفقا یکم دعا کنید 💔 هنوز خودمو پیدا نکردم :) دعا کنید یکم شجاعت پیدا کنم .. بعدا
خدا میدونه چقدر غصه خوردی برام
خدا میدونه چقدر اشک ریختی برام
ولی خدا میدونه چقدر دوستت دارم:)...
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
خدا میدونه چقدر غصه خوردی برام خدا میدونه چقدر اشک ریختی برام ولی خدا میدونه چقدر دوستت دارم:)...
با همهی بدیام دوستت دارم .. (:
هدایت شده از پشـتجبــهہ
حالمون خرابه ..
مخصوصا که افتادیم تو ایام فاطمیه و شهادت سردار
**
فکر میکنم بعد از تموم شدن این ایام افسردهتر شدیم 💔
البته بعضیا :)
شاید من لیاقت اون بعضیا رو نداشته باشم !
پخش زنده
سخنرانی رهبر معظم انقلاب
به مناسبت سالروز
قیام ۱۹ دی
یکشنبه ۱۹ دی
ساعت ۱۰:۳۰ صبح