•°~🪴
#تلنگر🙂✋🏽
میگفت↓
میدونیفرقبینمازباشیطونچیه؟!
شیطونبهآدمسجدهنکرد
بینمازبهخداسجدهنمیکنه💔..
+وایبهحالمونکهگاهیازشیطونهم
بدتریم!!(:
اعضای محترم جدید خوش آمدید..
حتما به سنجاق کانال مراجعه کنید و رمان ها رو حتما بخوانید امیدوارم دوست داشته باشید 🌹 🌿
این دو شلوار را دشمن پاره کرده،
یکی در جنگ نرم(فرهنگی)
و دیگری در جنگ سخت(نظامی).
یکی قهرمان عزت و جوانمردی و دیگری قربانی ضعف و خودباختگی❗️
🌿|@dokhtaranzeinabi00
راستےدخترخانم😕
دیروزتوۍیہجمعےنشستہبودیمیڪے
ازپسراۍفامیلگفت:👦🏻
خیلےدلمبہحالدخترامیسوزه😔
بیچارههاصورتشونوڪاملعملمیڪنن✂️
هفتادقلمآرایشمیڪنن💄
یہساعتجلوآیینہموهاشونو
مدلمیزنن💇🏻♀
دڪمہمانتوهاشونوبازمیزارن😧
توخیابونباهزارنازواداراهمیرن…😏
قھقھہسرمیدن🤣ڪہماپسرافقط
نیگاشونڪنیم😍
آخرسرهمڪلےخندید!!!😂
دختـرجونگرفتےمطلبو؟؟🙎🏻♀📝
فھمیدۍمنظورشو!!؟🙁
چرانمیفھمے؟😒شایدممیفھمےهاااا😐
ولےخودتوبہخوابزدۍ😴
اینجورۍنبودیااااا😞اینجورۍشدۍ😒
تویہدختـرپاڪونجیبایرانےبودۍ☺️🇮🇷
خانمبودۍ🧕🏻
نمیدونمچےشدۍتو😑
دختـرجونبہخودتبیا😔
هنوزدیرنشده😉
یہڪمواسہدختـربودنتارزش
قائلبشےبدنیستاااا
#حجاب
#پخش_حداکثری
〇➣@dokhtaranzeinabi00
#بدونیم🖐🏻
محبتبهدیگرانعلامتکم
شدنخودخواهیاست ؛
هرچهازخودخواهیبیشتر
فاصلهپیداکنی،خداخواهتر
میشوی :)
#حاجآقاپناهیان
🌱|@dokhtaranzeinabi00
دنیا قراره یه روزی تموم بشه!👋🏻
قسمت جالب قضیه اینجاس که
ما نمیدونیم دنیا کِی قراره تموم بشه!!!
پس باید هرلحظه آماده باشیم!
♥️|@dokhtaranzeinabi00
#حق!!
فراموش شدند
حتی آنها که روزی
معشوقهای بینظیر بودند
این خاصیت دنیایِ بیمعرفت است
🌱|@dokhtaranzeinabi00
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
خودمونیما! شب و روزمون با عکس حرم سر میشه:)
از دو حالت خارج نیست!
یا اینور از دوری و فراق میمیریم :)
یا بالاخره میطلبی و از شوق وصالت جون میدیم آقا..!
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت45
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
بعد از بیدار شدن از اتاق اومدم بیرون و وارد آشپزخونه شدم :+به به عجب بویے باز چے درست کردۍ حاج خانم ؟
لبخندۍ زدو چشم از قابلمه برداشت :_خوراکِ عزیزم میخواۍ یکم بخورۍ ؟ حاج آقا معلوم نیست کے بیاد گرسنهات میشه مادر ..
لبخندۍ زدمو :+بعلـه چرا که نه .. شاید اصلا نتونم شام پیشتون باشم امشب جلسه دارم باید برم عزیز جون ..
_جلسه ! چه جلسهاۍ مادر ؟
+چیز مهمے نیست حاج خانم برا کارمه ¡
سرۍ تکون داد و چیزۍ نگفت ..
بعد از اینکه یه کاسه از اون خوراک های معروفش که تو فامیل ورد زبون ها بود برام ریخت اومد روی صندلے میز غذاخوری رو به رو نشست و گفت :_دانشگاتو چیکار کردۍ مادر !
دقیق نمیدونستم چے بگم تا ناراحت نشه و برنگردیم به گذشته ..
یه نگاه به سفرهاۍ که رو میز بود انداختم و یک دستے روش کشیدم ، مِن مِن کنان گفتم :+بعد از اون قضیه دیگه ولش کردم حاج خانم ..
_رئیس دانشگاتون زنگ زد گفت حتما بیا درستو ادامه بده .. میگفت تو که استعداد داری تو این رشته و تا حالا هم موفق بودی پس چرا حالا که دوسال مونده که تمومش کنے گذاشتے کنار !
+ولے حاج خانم اونجا راهش دوره من بلافاصله بعد از دانشگاه باید برم سر کارم ، اونجا فاصلش خیلے زیاده نمیتونم برم فدات شم ..
یه طورۍ نگام کردو :_خب انتقالے بگیر !
خندیدمو گفتم :+حاج خانم پیشرفته شدۍ ها شما از کجا میدونے انتقالے چیه ؟
خندید و گفت :_از دست تو مادر ..
امروز آقا جونت همینارو به رئیس دانشگاهتون گفت ایشون هم گفتن کارهاشو درست میکنم انتقالے بگیره برو درستو ادامه بده مادر !..
+آ قربون خندههات برم چشم حاج خانم فردا پیگیرۍ میکنم ..
لبخندۍ از سر رضایت زد و دوباره بلند شد
شروع کردم به خوردن خوراک ، مثب همیشه خیلے خوش طمع بود ؛ دستپخت مامان حرف نداشت ظرف رو گذاشتم تو سینک و از حاج خانم تشکر کردم که دیدم مائده وارد خونه شد .
+به به سلام آبجے خانم کجا تشریف داشتید ؟
_سلام داداش بودم کلاس دیگه !
+کلاس ¡ خب چرا صدام نکردۍ ببرمت این وقت شب کلاست کجا بود ؟
_داداش برا کنکورم بود فردا امتحان ریاضے دارم پیش همین خانم شریفے ، راستے دستت چطوره ؟
+خوبه ..
لبخندۍ زد و به طرف اتاقش رفت لباسمو پوشیدم و آماده شدم ، گوشیمو برداشتم که رضا زنگ زد :+الو سلام جانم رضا جان !
_سلام داداش بیام دنبالت ؟
+نه برادر من ، خودم با ماشینم میام ..
_باشه پس منتظرتم خدانگهدار
+یاعلے ...
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
رفت پس زمینہ گوشے
ڪہ هر دقیقہ بے ڪسیم
رو بیشتر به رُخِ خودم بڪشم:)💔
#آشفتگی
00:00
اللهمعجللولیڪالفرج ♥️
باتمامجانوروحتبگو ! الهےآمین ..
بزارصداتوآقابشنوه ..