『 دختࢪاݩ زینبـے 』
00:00 اللهمعجللولیڪالفرج ♥️ باتمامجانوروحتبگو ! الهےآمین .. بزارصداتوآقابشنوه ..
زمانش گذشته میدونم ..
اما دوست داشتم بگم که بگید :)
•-🕊⃝⃡♡-
💬پیامشہیدابراهیمهادۍوتمامشہدا🌱:
لطفادرمیان نگاههاۍمختلفۍڪہ
بہخودجلبمۍڪنید
مراقبچشمانگریان
امامزمانعج و شہدا باشید💔..
چہخانمهستیدوچہآقا
پاروۍهواۍنفستان بگذاریدتنہابراۍ
رضاۍخدا ڪارڪنیدنہبراۍجلبتوجہو
معروفیتیاهرچیزدیگرۍڪہبشہازشنامبرد🥀.
دقتڪنیدرفتارهاوڪردارهاۍشمازیر
ذرهبینامامزمانعجوشہداقراردارد.
انشاءاللهخطاواشتباهۍازشماسرنزندڪہ
شرمندهۍامامزمانعجوشہداشوید😓..
|💔| #آقا_شرمنده_ایم
♥️↯
@dokhtaranzeinabi00
خدایاماروبینوبتشفابده . .
الانمیگینمریضخودتے :/
صرفافقطاونیکہمیوفتہروتخت
بیمارستانمریضنیست!
اونیکہقلبشروهمہچیپرکردهغیرازیادخدا .. .😔
اونےکہذهنشوهرچیزدنیوی
مشغولمیکنہغیرازیادخدا؛ اونممریضہ''💔!
#تلنگرانہ🍃
➣@dokhtaranzeinabi00
🌿🌿🌿
ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﯾﻮﺳﻒ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ
ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ بیفکنند
ﯾﻮﺳﻒ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ!
ﯾﻬﻮﺩﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟! ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ...! ﯾﻮﺳﻒ ﮔﻔﺖ: ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ با ﻣﻦ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ...! ﺍﯾﻨﮏ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻂ ﮐﺮﺩ، ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ"ﻧﺒﺎﯾﺪ جز خدا ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩﺍﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩ..."
ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟
اَلَیْسَ اللهُ بِکافٍ عَبْدِه
🌹🌿↯
@dokhtaranzeinabi00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشکهای مجری تلویزیون وقتی دختر شهید گفت آنتن تلویزیون که خراب می شود از پدرم کمک میخواهم.
➖@dokhtaranzeinabi00➖
اونبرادرۍکہ:
اَبرو بر میداره
موهاشو رنگ میکنہ
لباس بلند میپوشہ
صداشو نازک میکنه...!
عشوه میاد🚶🏻♂
با ناز راه میره...
از اون مهم تر لاک میزنہ🚶🏻♂:(
ایشون جاۍ خواهر منہ🙂
کسے نگاه چپ بهش کنہ غیرتے میشم
از ما گفتن بود✋🏼😹
#یکممَردباشیدمگہمَردبودنچشہ؟/:
📓••|⇦#دُختَــرانزینَبــٖے ..
📓••|⇨#حَـرفِحَــــق !..
هدایت شده از پشـتجبــهہ
••|کـانالدختــ🌝ـرانزینبـــ♥️ـے|••
سلام علیکم .
بزرگواران ناشناس هاتون رو اینجا جواب میدیم ^^!..🌿
حرفی داشتید در خدمتم ↯
https://harfeto.timefriend.net/16383474759437
هرچهمیخواهددلتنگت ... بگــــــــــو ! 💔
#تلنگرانہ 💡
دیدینوقتیتویخونہبویسوختگیمیاد
همہهولمیشنکہ
نکنہجاییبرقاتصالی کردھ؟!😰
نکنہغذاسوختہ..🥘
همہدنبالِعلتمیگردنتارفعشکنن..
همہتوخونہبسیجمیشن..👨✈️
دنبالچی؟! دنبالِبویسوختگی !🌬
چونمیدونناگہرسیدگینشہ
زندگیشونوداراییشونومیسوزونہ(:
رفیق !🔥
توبویگناهوحسمیکنیچیکارمیکنی؟!
توهمهولمیشینھ ؟!😔
هیشکیازسوختنخوششنمیاد ..🤧
مخصوصاکہچھرش
جلومھدیفاطمهسیاهباشه..!😭
ناموسا پاشید برید دست مادراتونو ببوسید
اینقد خوشحال میشن که حتی مجبور میشید پیشونیشونو هم ببوسید :)
اگه هم در قید حیات نیستن
که ان شا الله همچین کسی نباشه اینجا ،
خدا رحمتشون کنه
براشون یه حدیث کسا و یه دور تسبیحات خانوم فاطمهٔزهرا رو بخونین
به اندازه همون خوشحالی بوسه و شاید هم بیشتر خوشحال میشن وقتی بهدستشون میرسه و پیش خودِ مادرسادات دعاتون میکنن :)
#ازمنگفتنبود 😉🤷🏼♂
•#کلامنور
لِـذَتزِنـدِگیبھبَنـدِگی
وَلـذَتبَنـدِگی
بـآشَھـآدَتڪآمِـلمیشَـود...🌿
-شھیدحآجقآسمسلیمآنی
@dokhtaranzeinabi00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☺️شعر خوانی در مورد حجاب
🌹سیده زهرا شایگان ۸ ساله
👌 بسیار زیبا 👏👏👏👏
👈 پیشنهاد دانلود
@dokhtaranzeinabi00
『💜͜͡🌺』
#تلنگر!
🍃میدونیدآدماچرا ریا میکنن؟'🔍'..
چونازمتن لذت نَبُردنمیخوان
ازحاشیه ها لذتبِبَرن'🕳'..
🍂ازخودِقرآن📖خواندنلذتببرید
نهازتشویقمردمکه'📡'..
داریخوبقرآنمیخونی'📓'..
☘ازخودِنمازخوندن لذتببرید'🔭'..
نه ازتعریفدیگران!'🎥'..
#استادپناهیان 🌙
#تسکین ^^
🌱|@dokhtaranzeinabi00
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت46
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
لبخندۍ زد و به طرف اتاقش رفت لباسمو پوشیدم و آماده شدم ، گوشیمو برداشتم که رضا زنگ زد :+الو سلام جانم رضا جان !
_سلام داداش بیام دنبالت ؟
+نه برادر من ، خودم با ماشینم میام ..
_باشه پس منتظرتم خدانگهدار
+یاعلے ...
از حاج خانم و مائده خداحافظے کردم و سوار ماشین که تو پارکینگ بود شدم ..
کل جلسه درمورد استخدام نیروهاۍ جدید بود ، بعد از تموم شدن جلسه با رضا در مورد دانشگاه صحبت کردم که مایل بود با من انتقالے بگیره ..
رفتم خونه خودم تا امشبو اونجا بخوابم از چند روز دیگه اگه حاج خانم و آقاجون راضے باشن برگردم خونه ..
قبل از اذان صبح بیدار شدم ؛ رفتم وضو گرفتمو نماز شبم رو خوندم بعد از ²⁰ دقیقه اذان رو گفتن نمازمو خوندم و دراز کشیدم ..
تقریبا مثل شب هاۍ گذشته هر کارۍ کردم نتونستم بخوابم ، فکر شهید گمنامے بودم که دواۍ دردام بود ..
البته دواۍ درد همه انسان ها خداست ..
شهدا یک الگویے هستند براۍ ما ¡
تا ازشون عبرت بگیریم ..
چون طورۍ بودند که خدا به دلیل اینکه زمین دیگه جاۍ اونها نبود خوب خریداریشون کرد ..
اما کسے جز پروردگار آرامش بخش و بزرگ و بخشنده نیست .. یا ذالجلال و الکرام ..
وقتے به خودم اومدم دیدم ساعت ⁷ ؛ چقدر زود گذشت !
اصلا متوجه نشدم ، بلند شدمو آماده شدم
گوشے رو برداشتم و براۍ رضا زنگ زدم
…
رضا گفته بود برم دانشگاه خودش میاد ..
وارد دانشگاه شدم ؛ دانشگاه مملو از جمعیت بود سرم سوت کشید ..
به طرف مدیریت دانشگاه رفتم و در زدم
با اجازهاۍ که داد وارد شدم :+سلام علیکم
_بـه سلام آقاۍ کرامتے عزیز .. چه عجب چشم ما به جمالتون روشن شد ..
+شرمندهام نکنید بخدا روحیه درس خوندن نداشتم الان هم به اصرار های شما و مادرم اینجام ..
خندید و پروندهامو از کشو در آورد:
_خب کدوم دانشگاه میری ؟
+نمیدونم هر دانشگاهے که به محل کارم نزدیک باشه !..
_فقط یه دانشگاست که چند تا جاۍ خالے دارند ، تا کلاس ها پر نشده برو .. رفیقت .. رضا هم میخواد انتقالے بگیره درسته ؟
+بله
_از دست شما ها که یه روز هم نمیتونین از هم جدا باشین ..
لبخندۍ زدمو پرونده خودم و رضا رو گرفتم :+خیلے ممنون لطف کردید
سرۍ تکون داد که گفتم :+بنده دیگه مزاحم نمیشم یا علے ..
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
هدایت شده از 『 دختࢪاݩ زینبـے 』
00:00
اللهمعجللولیڪالفرج ♥️
باتمامجانوروحتبگو ! الهےآمین ..
بزارصداتوآقابشنوه ..