طرفبچشروازپنجسالگےمیفرستہ
کلاسزبان،بعدبهشمیگیبچتروبفرست
کلاسقرآنمیگهزودهواسشهنوزبچس
چیزی نمیفهمه😐!"
.
#بہکجاچنینشتابان🚶🏻♂'
حتما چشات خیسہ ڪه من...🌧💔
#امام_زمان
بزرگوارانی که به ما پیوستند خیلی خوش آمدید امیدوارم تا آخر همراهیمون کنید 🙂♥️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_جبهه 🤭😂
خاطره ای زیبا و خنده دار ازجبهه و جنگ... 👌🏻😍😁
اوايل جنگ بود . و ما با چنگ و دندان و با دست خالى ، 😬 با دشمنِ تا بن دندان مسلح ، مى جنگيديم . 💂🏽♀
👤بین ما ، یکی بود که انگار دو دقیقه است از انبار ذغال بیرون آمده بود : 🌚چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛ شب ها می شد مرد نامرئی! چون همرنگ شب می شد. ☺️
دختــرانزینبــے
توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و مجروح شد و فرستادنش عقب. 🤕
بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش...😲😳
🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش.
پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛
اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود. 🤕
دوستم گفت: "اینجا که نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه!"
یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن! 😁
گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!! 😳🤷🏻♂
یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده! 🙍🏻♂😔
پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!!
همگی گفتیم: نه! کجاست؟ 😳
:پرستار به مجروحِ باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟!
همگی با تعجب گفتیم: چی؟!!! این عزیزه ؟! 😳🤦🏻♂
رفتیم کنار تختش ؛
عزیز بدبخت به یه پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کلّه و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود !
با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک تو سرتون! حالا دیگه منو نمی شناسین؟ 🥺
یهو همه زدیم زیر خنده .....🤣🤣🤣
گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد !
عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !!
بچه ها خندیدند. 😂😂🤣😆🤦🏻♂
اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد:
- وقتی ترکش به پام خورد ، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند. 🚑توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. 😳 سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته ، بِرّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم 😰 و ماست هایم رو کیسه کرده بودم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: "عراقیِ پَست فطرت می کشمت!" 😡👊🏻
چشمتان روز بد نبینه ، حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم ، کسی نمی اومد. سرباز اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم و از خدا می خواستم که به من رحم کند و او را هر چه زودتر شفا دهد. 😭😂
بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم......🤣🤣🤣🤣
دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان می زدند و کِر کِر کنان از خنده روده بُر شده بودند.😂😁
عزیز ناله کنان گفت: "کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟! 🥺تازه بعدش رو بگم:
- یه ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. و تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂😂🤦🏻♂
تا رسیدیم به بیمارستان اهواز . مردم گوش تا گوشِ بیمارستان وایستاده بودند و شعار می دادند و صلوات می فرستادند. دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره ای زد و گفت: "آی مردم! این یه مزدورِ عراقیه ، دوستای منو کشته!!" و باز افتاد به جونم. 🥺🤦🏾♂
این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: 🗣"بابا من ایرانی ام ! رحم کنید."🥺 یهو یه پیرمرد👴🏼 با لهجه ی عربی گفت: "ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنید!!" دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید!
صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا.😂 🤣🤣🤣🤣😂😂😂
پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: "چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه ، برید بیرون!!"
خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید بیمارستان پرید توی اتاق و نعره زد: "عراقیِ مزدور! می کشمت!!! " 😠👊
عزیز ضجه زد: " یااااا امام حسین! بچّه ها خودشه ، جان مادرتون منو نجات بدین!" ...😂😂😂
منبع: کتاب" رفاقت به سبک تانک"
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت19
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
همه قضیه رو براشون تعریف کردم و رفتم سر مطلبے که چند وقتے بود میخواستم مطرح کنم ، حاج خانم هم که بعد از شنیدن قضیه و کلے غصه خوردن براۍ آوردن چایے تو آشپزخونه بود ..
صداشون زدم :+حاج خانم .. مادر !
صدایے که معلوم بود بغض کرده رو شنیدم :_جانم پسرم ..
یک لحظه برای مطرح کردن این مسئله پشیمون شدم ولے دوباره نظرم برگشت چون تا حالا هم خیلے دیر شده بود ..
+مامان جان بیا بشین اینجا میخوام باهاتون صحبت کنم ..
مائده یک جور خاصے بهم نگاه کرد ؛ حاج خانم هم بعد از چند ثانیه سینے به دست اومد و روۍ مبل کنار مائده نشست ..
زیر لب " بسماللهالرحمنالرحیم " گفتم و شروع کردم :+ببینید آقاجون ، حاج خانم و مائده جانم چطور بگم من چند وقتیه یک تصمیمے گرفتم ..
یک نگاهے به آقاجون کردم که مشتاقانه منتظر بود لب باز کنم ..
+آقاجون من .. من میخوام برم سوریه !
_ولے پسر تو ..
+ببخشید . ولے یادتونه دو سال پیش وقتے همه رفقام منتظر من بودن تا باهم بریم اما .. اما نزاشید برم ، گفتید خیلے جوونے آقاجون من الان ²⁴ سال سنمه میتونم رو پاۍ خودم وایستم ازتون خواهش میکنم منطقے فکر کنید
به فکر قلب بیچاره منم باشید و اجازه بدید برم ...
همه رفیقام شهید شدن ! آقاجون من جاموندم ..
تا این حرف رو زدم حاج خانم زد زیر گریه :_برۍ تا ما رو تنها بزارۍ پسر من براۍ تو آرزو ها دارم من عروس میخوام نوه میخوام برۍ و پیکرتو برامون بیارن ها ؟
مگه نمیبینے درگیرۍ ها زیاد شده من عمرا بزارم برۍ ..
از این بدتر نمیشد دیگه دست خودم نبود اشکم از چشمهام سرازیر شد که با دست پسش زدم ؛ +حاج خانم مادراۍ شهدا چطور تحمل میکنند ؟ اونا چطور اجازه دادن جیگر گوششون بره ! شما هم منو بسپار به بے بے زینب بهترینهارو رقم میزنه مادر من ..
اشکمو پاک کردم آقاجون زل زده بود بهم و مائده هم گریه میگرد سرم و انداختم پایین که صداۍ آقاجون رو شنیدم :_من نمیزارم برۍ !
سرم رو بلند کردم که گردنم صدا داد اومدم چیزۍ بگم که نزاشت :_به یه شرط !
خیالم راحت شد شاید میتونستم شرطو یکاریش کنم ..
البته فکر نکنم شرط راحتے باشه که آقاجون برای بفتن و نرفتن من گذاشته به احتمال زیاد به همین آسونے نیست ¡
:+چه شرطے آقاجون ؟
_اینکه ازدواج کنے !
چشمام درشت شد ..
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
[…🌑…]
شبتون زینبـےۜ 🕊
ان شاءالله فردا صبح پر انرژی خدمت میرسیـم ✋🏻😍
هر ایده و پیشنهادۍ که دارید رو میتونید با ما در میون بگذارید 🖋✉️
@GHMnam313
وضو قبل خواب فراموش نشه رفقــا 🌹 اگه دائم الوضو باشی که دیگه به به ...
برامون دعا کنیـد 💔 به دعاهاتون محتاجیم 🥀
یا علــے 🍂
⚡️دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود⚡️
🌻 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🌻 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🌻 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
⛅️ دعای غریق⛅️
🌸 دعای تثبیت ایمان درآخرالزمان 🌸
⚡️یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ⚡️
یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ
⚡️ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک⚡️
🎄أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#تباهیات . .
بچہمذهبۍمابایداگاهباشہ
اگاهباشهدشمنچجوریضربہمیزنه
اومدهتبلیغحجابولۍروزبہروزروسریعقبترمیره
ڪارهایعجیبغریبتر . .
دشمنازطریقفضاۍمجازۍهمشیعهروموردهدفمیگیره
حواسمونباشهاومدیمبقیهروتغییربدیمخودمون
تغیییرنکنیم . .!
خیر مقـدم به اعضـاۍ عزیز جدیدۍ که هم اکنون بهمون پیوستند ♥️🙂
امیدوارم همیشـه سلامت باشیـد 🌸
و با شما ان شاءالله این کانال پیشرفت میکند 🌿
حتما به پیام سنجاق شـده مراجعـه کنید و از رمـان ها و زندگیـنامه شهدا و ... استفـاده کنیـد 🍁
.
•
قلبزمـینگرفتہ،زمـٰانراقـرارنیست!
اِۍبُـغضِمـٰاندھدردلِهفـتآسمـٰانبیـٰا..シ!
#اللهمعجللولیڪالفرج
‹💚🚛›
حقیقتاًخوشبهحالِ
اونمُنتظࢪواقعےـ ـ ـ 📚
ڪہالانداࢪھازبیقرار؎نالہمیزنھ..!
دݪشامامزمانشُمیخواد..!😔
#تباه‼️
اگر درآمد ناخن کار و ارایشگر بیشتر از پزشک و مهندسه معنیش این نیست که درس خوندن فایده نداره معنیش اینه که مردم از ظاهر زشتشون بیشتر خجالت میکشن تا مغز خالیشون :)
🌱
#تلنگر✨
بزرگترینحسرتقیامتاینھڪہمیفھمیبــانماز
تاڪجاهـٰـامیتونستۍبالابرۍونرفتۍ!
ازهرجھنمۍبیشترآدموعذابمیده . .
#تادیرنشدھیہکارےکن
#نمازاولوقتفراموشنشہ🌷
#التماس_دعا🕊
فـࢪاز؎ازوَصیتنـٰامہۍحـٰاجے(:
عزٺدستِخداست؛
وبدانیداگـࢪگمنـٰامتࢪینهمباشید
ولے...
نیتِشمایاࢪ؎مࢪدمباشدمےبینیدخدٰاوند؛
چقدࢪبـٰاعزتوعظمتشمآࢪا
دࢪآغوشمےگیࢪد...🙂♥️
#همینقدرقشنگ(:
#صرفاجهتاطلاع . .
ڪسۍ ڪھ از خــدابترسہ . .
خدااونوازهمہچۍمیترسونہ . .!
#استادپناهیان
Nariman.Panahi.Panah.Bar.Khoda.mp3
4.49M
پناهبرخدا..عدهایبابغضِحیدراومدن:)
- کوثردارهمیسوزه..مادردارهمیسوزه..
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
پناهبرخدا..عدهایبابغضِحیدراومدن:) - کوثردارهمیسوزه..مادردارهمیسوزه..
یکـم مداحے گوش بدیم دلمـون آروم بگیرھ ! 💔🥀
- -
عمریستلحظھلحظھ بھ شوقت نفس
زدم^^ 💙
اۍ حجت غریب امامِ زمان من . . !
#السلامعلیکیاصاحبالزمان🌹
#بَرقآمتِدِلرُباۍِمَھدیصلوات ❤️
#صبحتونامامزمانی♥️🌿