eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
دلبرۍڪردن‌وآسھ‌خدآروبلدنیستیم امـآتـآدلت‌بخوادواسھ‌خلق‌خدآرو بلدیم💔🚶🏿‍♂-! ¿! - ˹@dokhtaranzeinabi00˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
نمازتون سرد نشه خواهرای زینبے 😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
! یکی‌تو۹‌سالگیش‌همه‌نمازاش‌سَرِ‌وقته یکی‌تو‌۱۵‌سالگیش‌شهید‌میشه یکی‌تو‌۱۶‌سالگیش‌دنبالِ‌کمترکردن‌گناهاشه .. اونوقت‌‌یکی‌مثل‌من‌و‌توبابیست‌و‌اندی‌سال هنوز‌‌نمازاش‌و‌نمیخونه .. هنوز‌به‌فکر‌‌بهونه‌آوردن‌برایِ‌انکار‌گناهاشه ! هنوز‌بلدنیست‌چطوری‌با‌پدرمادرش‌حرف‌بزنه هنوز‌‌ .. کجاییم‌؟ پس‌کِی‌میخوایم‌دست‌به‌تغییر‌بزنیم؟ پس‌کِی‌یاعلے‌میگیم؟:) یکم‌زیادی‌دیرنیست؟🚶🏾‍♂! .. :||||
[فَاَخْرِجنٖے‌مِن‌قَبْریٖ‌مُؤتَزِرًا‌ڪَفَنی] چقد‌قشنگه‌با‌خوندن‌چهل‌صبح‌‌دعای‌عہد‌‌ اگہ‌مردیم،از‌قبر‌میایم‌بیرون‌‌و‌ امام‌زمان‌رو‌یاࢪی‌میکنیم...✨ 🌱| @dokhtaranzeinabi00
وقتے این عکس رو ، روۍ یکے از پروفایل های اعضا دیدم ... سرم سنگین شد 💔 الهے بمیرم براتون 🥀 چقدر درد کشیدین تا دستشون به ما نرسه ؟ 😭 ؟! ˹@dokhtaranzeinabi00˼
🌹🌿 یکی از انواع جهاد با نفس این‌ است که شما شب تا صبح را روۍ یك پروژه‌ۍ تحقیـقاتي صرف کنید و گذر ساعــت را متوجھ نشوید... _حضــرت‌آقــا 🌱| @dokhtaranzeinabi00
🚶‍♂🕳 تواین‌زمونہ‌چشم‌پاڪ‌‌‌ڪہ‌سھلہ!!! گوشے‌پاڪ‌ڪم‌‌‌‌پیدا‌میشہ‌ چشمے‌ڪہ‌قراره‌یوسـف‌زهـرا‌رو‌ببینہ حیف‌نیست‌حـرا‌م‌ببینہ‌🙃 ولے‌بعضیامون‌دمشو‌ن‌گرم‌با‌گوشے‌ هم‌چشمشون‌رو‌پاڪ‌نگہ‌میدارن اینجا محفل ما دختراست... دخترایی از جنس نجابت... پاکی... بیایم با کارهامون دل آقا امام زمان ﴿عج﴾ خوشحال کنیم ..♥️ 🌱|@dokhtaranzeinabi00
هدایت شده از پشـت‌جبــهہ
••|کـانال‌دختــ🌝ـران‌زینبـــ♥️ـے|•• سلام علیکم . بزرگواران ناشناس هاتون رو اینجا جواب میدیم ^^!..🌿 حرفی داشتید در خدمتم ↯ https://harfeto.timefriend.net/16383474759437 هر‌چه‌میخواهد‌دل‌تنگت ‌... بگــــــــــو ! 💔
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور آیـه خانم گفت :_ازدواج کردی ؟ اون اولیه زنت بود که زنگ زد آره ؟! خندیدمو جواب دادم :+خیر خواهرم و مادرم بودند .. اول یک نفس عمیقے کشید که نفهمیدم چرا و بعد گفت :_آها یعنے مائده خواهرتونه ؟ جواب دادم :+بله خواهر بنده‌اس ¡ زیر لب آهایے گفت و ساکت شد . غذاها بعد از ¹⁵ دقیقه رسید ، همه مشغول خوردن غذا بودند داشتم به این فکر میکردم تو این جمع چطورۍ اون مسئله رو مطرح کنم ! بعد از خوردن غذا چایے آوردن دلمو زدم به دریا همانطور که سرم پایین بود لب باز کردم :+ببخشید میخواستم یه چیزۍ بگم ! همه نگاه ها کشیده شد سمتم دستپاچه و هل بدون اینکه فکر کنم از کجا شروع کنم گفتم : +خانم جلالے ! میشه بریم بیرون باهاتون یک کارۍ دارم ؟.. زیاد وقتتون رو نمیگیرم فقط در حد گوش کردن یه چیزایے که لازم دونستم بدونید ... تعجب کرد احساس کردم بهم خیره‌اس ؛ سرمو بالا آوردم که بعلاوه خانم جلالے نگاه هاۍ پر از تعجب و دهن باز آیـه خانم خودنمایے میکرد .. تندۍ رومو کردم سمت حیدر و لبخندۍ زدم که جوابم لبخند بود ، بلند شدم و کفشامو پام کردم بدون اینکه وایستم یا به این فکر کنم میان یا نه به سمت در خروجے رفتم .. …… ﴿ آیـھ ﴾ در حال حرف زدن با رها و عاطفه بودم و داشتیم چایے میخوردیم البته با اصرار های زیاد من چون دل خوشے نداشتن با ما چایے بخورن در حال خوردن بودیم که صداۍ مجتبے باعث شد رومو کنم سمتش انگار با اضطراب گفت :_ خانم جلالے ! میشه بریم بیرون باهاتون یک کارۍ دارم ؟.. زیاد وقتتون رو نمیگیرم فقط در حد گوش کردن یه چیزایے که لازم دونستم بدونید ... هزار جور فکر ذهنم رو درگیر کرده بود طفلک عاطفه هم که از تعجب مثل دیوونه ها به مجتبے خیره بود .. میدونستم کارم اشتباهه و عاقبت درستے نداره ولے داشتم از فضولے میمردم اگه اون چیزۍ میشد که تو ذهنم بود واویلا همون موقع گوشیمو درآوردمو دور از چشم دیگران دکمه ضبط رو زدم و گوشے رو انداختم تو کیف عاطے .. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. کربلایم دیر دارد میشود کاری بکن بی‌کسی‌ام را نکن با دوری ات یادآوری :) . ای ننم ای ننم ای لای لای ننم ای :)💔 . ! ''۵''
آره دیگه ... آروم آروم رفیقاتو داری جدا میکنی میبری سمت خودت 💔:) . تو این ایام زیاد دیدم از نوکرات بردی پیش خودت حواست به ما هم باشه :) ما هم بی‌کسیم .. ما هم جز تو کسیو نداریم 💔 . اونایی هم که الان پیشتن رفیق ما بودن مراقبشون باش :)💔 . روحی فداک
عمل به قولمون باشه برای وقتی که شدیم ۱۳۱۳ .. 😌🍓 یکم رند بشه بعد 😉🍒 منتظر اقوام و دوستاتون هستیم ☺️♥️
ببینید نیویورک تایمز، خبرِ آغاز تزریق واکسن کرونا به کودکان را چگونه پوشش می‌دهد ؛ یکی در آمریکا دیگری در چین .
• انقدرۍ ڪھ تلاش برا خراب ڪردن بقیـھ مـےڪنیم ، تلاش واسـھ بھتر شدن خودمون میڪردین بـھ یِ جـایۍ رسیده بودیم! 😐🌱' . •
😉 امروز سعی کن زبونت رو کنترل کنی فحش ندی و دل کسی رو با حرفات نشکنی...🙂✋🏻 *با این زبون میتونی ثواب یا گناه کنی انتخاب با خودته!👩🏻‍🦯♥️*
گریه کردم که فقط زخم تنت خوب شود گیرم این گریه بدرد صف محشر نخورد :)
🌱 دنیاجاۍ‌خطرناکیہ... نہ‌بہ‌خاطر اونایے‌کہ‌گناه‌میکنن‌؛بلکہ‌بخاطر‌ اونایےکہ‌میبینن‌ولے‌کارۍنمیکنن... ...🌿 🌱| @dokhtaranzeinabi00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور همون موقع گوشیمو درآوردمو دور از چشم دیگران دکمه ضبط رو زدم و گوشے رو انداختم تو کیف عاطے .. مجتبے بدون اینکه به عقب برگرده و مطمئن بشه عاطفه همراش میره یا نه از رستوران خارج شد وارد حیاط شد ... عاطفه یه نگاهے به منو کردو یه نگاه ترسیده‌اۍ به حیدر ، حیدر هم که انگار نه انگار اتفاقے افتاده میتونستم بفهمم که از همه چیز خبر داره .. با کلے استرس و اضطراب که کاملا در صورتش مشخص بود بلند شد و رفت .. ولے متاسفانه از شانس بدم کیفشو برنداشت کلافه رو کردم سمت داداش و توپیدم :+یعنے چے ! ع..ه هے قایم کارۍ یعنے چے خجالتم نمیکشه همه مارو کنجکاو میکنه بعد میگه میخوام شخصے صحبت کنیم اه .. داداش هم خیلے خونسرد گفت :_حتما دلیل خاصے داشت ، نباید تو همه کار هاۍ مردم سرک کشید خواهر من ! یک آن به عاطفه حسودیم شد اما سعے کردم توجه نکنم .. یه حالت خاصے داشتم یه حس تنفر نمیدونم به عاطے که بهترین دوست و رفیقم بود یا اون مجتبے نچسب .. انقدر تو مغزم هزار جور داستان ساختم که دیگه خسته شدم و تصمیم گرفتم برم بیرون و از نزدیک نظاره گر باشم و ببینم چرا دیر کردند رفتم بیرون که دیدم رو یکے از نیمکت های توۍ محوطه نشستند مجتبے پشت به من نشسته بود و عاطفه هم رو به روش روی صندلے ¡ …… ﴿ مجتبے ﴾ روۍ یکے از نیمکت های محوطه بیرون رستوران نشستم و منتظر خانم جلالے شدم .. ته دلم از این کار راضے نبودم .. یه حس استرس و اضطراب افتاد به جونم یکے دم گوشم میگفت که بیا و بیخیال شو .. پاشو برو .. اما طعم شیرین رفتن به حرم خانم و دفاع از حرم مقدسشون باعث میشد از جام تکون نخورم و یکم امیدوار بشم از خدا خواستم چیزۍ که صلاحه اتفاق بیوفته و کمک کنه کارۍ نکنم که بعد پشیمون بشم چون راه؁ بود که همین امروز نقشه کشیده بودم و بدون مشورت با خانواده خواستم مطرحش کنم .. برای منے که از این مسئله خیلے دور بودم یکم سخت بود .. یکم که چه عرض کنم خیلے سخت بود شاید یکے از سخت‌ترین روز‌هاۍ زندگیم من ۲۴ ساله چه میدونستم خواستگارۍ سنتے چیه ؟ منے که همیشه سعے کردم جز مادرم و خواهرم با هیچ خانم دیگه‌اۍ صحبت نکنم چطوری با ایشون صحبت کنم ... اص..اصلا از کجا شروع کنم ! بعد از حدود ⁵ دقیقه اومدن ... ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •