✍🏽...
اگه بخوام شرایط اون زمان رو در نظر بگیرم و خودمو جای همون مردم تصور کنم .. واقعا نمیدونم ..! ولی نکته ای که وجود داره وجود آقا امام زمانه که موقع ظهورشون شرایط کم از دوره آقا امام حسین نداره ..باید اونقدر خودمونو آماده ظهور بکنیم که اون زمان بتونیم مفید عمل کنیم واینکه ان شاءالله که تا اون دوره اونقدر ایمانمون رو قوی کنیم تادر اون زمان خدایی نکرده از وجود آقامنکر نشیم و بهشون پشت کنیم و بتونیم سربازیشون رو بکنیم ..♥️ ..! :)
هدایت شده از دلتنگےهاۍشبونـہ ..
آقا ولی بعضیا روز ولادتت دارن اشک میریزنا :)💔
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت85
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
دست گذاشتم رو منطق و به حرف دلم گوش کردمو پیاده شدم ..
چادرم رو سفت گرفتم و با این پام با کمک حیدر رفتیم نشستیم رو صندلے ..
چون جمعیت زیاد بود نمیتونستیم بریم جلو مجبور بودیم منتظر بمونیم تا جمعیت کمتر بشه بعد ..
داداش چندبارۍ رفت جلو اما منو مامان و بابا همچنان رو صندلے نشسته بودم ..
بعد از اتمام مراسم تک تک میرفتن براۍ گفتن تسلیت و امید دادن ..
قرار بر این شد ما هم بریم ..
آروم آروم با فاصله پشت مامانو بابا قدم برداشتم ..
چندبار منصرف شدمو خواستم برگردم اما نمیشد ..
سر به زیر داشتم میرفتم که دیدم مجتبے رو خاک ها نشسته ..
یه لحظه قلبم لرزید
لباس هاۍ سیاهش کلا خاکے شده بود ¡
و چشاش ..
همونجا وایستادم نمیتونستم برم جلو توان نداشتم ..
داشتم به مامان اینا نگاه میکردم که دیدم رسیدن به مجتبے که از رو خاک ها بلند شد دستے به چشاش کشید و دست رو سینه گذاشته رو به بابا اینا یه چیزایے گفت ..
صداشون خیلے ضعیف میومد که میگفت :_خیلے زحمت کشیدین .. واقعا ممنونم ان شاءالله بتونم تو شادۍ هاتون براتون جبران کنم ..
و بعد هم بابا یه چیزایے گفت و خواستن برن که من به زور هم که شد خودمو راضے کردم برم جلو ..
مامان اومد طرفم و آروم گفت :_مامان جان تسلیت بگو بیا بریم کار داریم ..
آروم سرمو تکون دادم و به سمتش قدم برداشتم
با استرس رسیدم پیشش ؛ کنار مزار مادرش نشسته بود و داشت زیر لب یه چیزایے میگفت که آروم لب زدم :
+سلام ..
سرشو بلند کردو یه نگاه بهم انداخت ..
چشاش درشت شد و همینطور بهم زل زده بود ؛ طولے نکشید که به خودش اومد و تندۍ بلند شد ..
و دستپاچه گفت :_سلام علیکم
ببخشید من .. متوجه نشدم شمایین ..
آخه خیلے ..
به اینجا که رسید ساکت شد ؛ لبمو به دندون گرفتم تا نفهمه دارم میخندم ..
هر چند فهمیدو سر بلند کرد و لبخند زد ..
خوشحال شدم که حداقل بعد از این همه سختے که این چند وقت کشیده خندید ..
یکم مکث بینمون طولانے شد ..
دیدم داره خیلے وضع خراب میشه گفتم :+ام اومدم تسلیت بگم .. امیدوارم غم آخرتون باشه ..
زیر لب آروم گفت :_ممنونم ..
تعجب آور بود اما من سر به زیر ادامه دادم :+مزاحمتون نمیشم ..
فقط ..
مکث کردم که گفت :_بفرمایید
+میتونم مائده جون رو ببینم ؟
سرشو تکون دادو :_بله بله حاما فقط الان بخاطر حالش نیاوردیمش ، اگر امکان داره بیاید منزل البته اگر میخواید ببینیدشون .!
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
هدایت شده از دلتنگےهاۍشبونـہ ..
a84a40e9-1db8-4e0a-b15a-583e8bdd2879.mp3
7.51M
تولدتولدمبارڪتولدِ دوبارھزندگیم 💚✨
#سیدرضا🌱
هدایت شده از 『 دختࢪاݩ زینبـے 』
https://eitaa.com/joinchat/3298295975C7c3d40d2b5
دلتنگےهاۍشبونه..
بدجورشبادلتنگه!..
پیشنهادعضویتشدیداً ..!
الهی آرزوهاتون
با مصلحت خدا یڪی باشن ...!:)🕊
ــــــــــــــــــــــــــــــ∞ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای کاش در جهانِ دگر زاده میشدیم...
جای من و تو در دل این روزگار نیست!🚶🏿♂
✍🏽...
سلام
من باب سوالتون👇🏻
من به امام حسین کمک میکردم،چون ولای یاری مولا و سرور خودم، بهشت رو برای خودم تضمین میکردم✌️🏻🙃
✍🏽...
سلام علیکم🖐🏻
بله، چون
۱.(جد بنده هستند)
۲.(آرزویم شهادت است) چه بهتر از اینکه با جدم جهاد کنم در راه جهاد به شهادت برسم😍😊😉
۳.(جانم فدای سیداشهدا)
اگر اینگونه بود حتی از در باب الحسین هم رد میشدم.....
✍🏽...
گوش به فَرمان تواَم یاحُسینツ:
خب قطعا براشون میجنگم چون دوست دارم پیش خدا سربلند باشم 😁
✍🏽...
باسلام وعرض ادب..
قطعا هممون در جواب این سوال لبیک می گیم..
ولی به نظر من انسان ها در حال مشخص نمیشن به وقتش که رسید باید خودی نشون بدن..اگه ما الان پشت نایب آقا امام زمان ( عج) حضرت امام خامنه ای باشیم قطعا به یقیق همراه امامانمون هم خواهیم بود...این دیگه مونده به خود شخص ..یه مقدار وقت فکر می خواد..
میلاد با سعادت آقا امام حسین( ع) وروز پاسدار مبارک🙏
✍🏽...
سلام
بله یاری میکنم ...دلیل گر ز سربریده میترسیدیم درمحفل عاشقان نمیرقصیدیم ملت ماملت امام حسین ع است وسعادتی ازاین بالاترنیس
•{😞💔}•
•
توبه کردم که دگر شعر نگویم ز فراق
این دل توبه شکن با غم عشقت چه کند؟🙂
ڪمےحࢪملطفا:)
✍🏽...
سلام
من باب سوالتون👇🏻
من به امام حسین کمک میکردم،چون ولای یاری مولا و سرور خودم، بهشت رو برای خودم تضمین میکردم✌️🏻🙃
اصلا چه افتخاری بالاتراز یاری آقامون بوده؟! 🤔
1⃣بوسیدم😘 و روی چشمانم گذاشتم.☺️ همیشه همین کار را میکردم آرام آرام با دست لباس پاسداری اش را میشستم با احترام و افتخار.
برایم مقدس بود هم پاسدار بودنش هم لباسش.😇
بعضی روز ها با لباس فرم می آمد به خانه 🏡 دررا که باز میکردم یک مرد را می دیدم خنده🙂 رو وسبز پوش بود بهترین قاب تصویر بود 😍
لباس سبزش را دوست داشتم. می دانستم غایت ونهایتش فراتر از پوشاندن و نشان کاری است. رنگ و بوی خدارا داشت خلعت بهشتی اش .
دیدن محسن در آن لحظات برایم شیرین بود و آن روز برایم بهترین روز عکس و فیلم میگرفتم،📸 در حالت های مختلف با ژست های متفاوت گاهی خسته می شد و اعتراض میکرد 😩
به محسن میگفتم:« سپاه تورا به هدفت که شهادت است نزدیک و نزدیک تر میکند🕊.»
خودش هم میگفت:« ان شالله این لباس ، لباس شهادتم است»
2⃣حکایت دوم: محسن جونم قربونت بشم روز پاسدار و بهت تبریک میگم🌺 امیدوارم سال دیگه پیش امام حسین ع و حضرت زینب س روز پاسدار و جشن بگیری کاغذ را تا زدم و گذاشتم دردستش📃
باز کرد خواند چشمانش را بست😊 و نفس عمیقی کشید خنده بر لبانش نشست
سرش را بالا آورد وبا نگاهش گفت :«فقط همین کافی بود » بهترین دعایی بود که میدانستم خوشحالش میکند.
چند ماه بعد به آرزویش رسید 🕊
پی نوشت: تصویر دوم دست نوشته ای هست که روز میلاد امام حسین ع سال ۹۶برای محسنم نوشتم و تصویر دوم دست نوشته محسنم هست در جواب به من
پی نوشت ۲:کیکی 🎂هم که مشاهده میکنید دست پخت خودم هست وقتی محسنم دید کلی غافلگیر خوشحال شد😍
🔷از زبان همسر شهید حججی به مناسبت روز پاسدار🔷
#شهید_محسن_حججی 🕊
#همسران_شهدا 🥀
مامنتظرلحظہدیدار
بھاریم!💕🌱
آرامکنیدایندلِ
طوفانےمارا...😭
عمریستهمہ
درطلبوصلتوهستیـم
پایانبدهـاینحالِ
پریشانےمارا..😔💔
#السَّلامُعَلَيْكَيَا
حُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ✋🏻
#میلاد_امام_حسین ﴿؏﴾ ♥️
هدایت شده از ‹شـوق وِصـٰال ❥!›
یهو
یه نامه بیاد
بگن
دلتنگا، فقط خیلی دلتنگا حرم دعوتن:)
خیلی دلتنگتم