eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهࢪم! زیبایۍ چادرت به هزار آرایش مۍ ارزد... اۍ زیباترین یادگار مادر تا همیشہ با من باش♥️🦋 🌸🌿 @dokhtaranzeinabi00
میشہ یہ یاعلۍ بگید برام دعا ڪنید؟ خیلۍ لازمم💔🌿
ان شاء اللّٰہ قراره فردا محفل بزاریم موضوعش شھدا بود کہ درخواسٺ دادین حالا بیاین بگین از کدوم شھید بزاریم؟ @Kanize_fatemeh_721
❪🔗🧡❫ چه جنگ باشد و چه نباشد راه من و تو از کربلا مےگذرد... باب جہاد اصغر بسته شد باب جہاد اکبر (مبارزه با نفس) که بسته نیست ! ‹♥› ‹✨› • . 📸..@dokhtaranzeinabi00
شهید ماه تولدت روپیدا کن ورقم آخر ماه تولدت روکنارش بزار هرکدوم بود اون هدیه معنوی روبه نیابت از اون شهید به حضرت فاطمه زهرا(س) تقديم کن😊♥️✨ شهیدماه تولدت کیه؟! 🤔🌸 ⇚شهیدقاسم سلیمانی ⇚شهیدجهادمغنیه ⇚شهیدابراهیم هادی ⇚شهیدوحیدزمانی نیا ⇚شهیدعماد مغنیه ⇚شهیدعلاءحسن نجمه ⇚شهیدبابک نوری هریس ⇚شهیدحمید تقوی فر ⇚شهیداحمدمهنه ⇚شهید احمدمشلب ⇚شهیدمحسن حججی ⇚شهیدابراهیم هادی رقم آخرماه تولدت چنده؟!😍 0⇚یک صفحه قرآن📖 1⇚100صلوات📿 2⇚یک بار دعای توسل💛✨ 3⇚یک بار زیارت عاشورا🥀 4⇚یک بار حديث کساء❣ 5⇚یک بار آیت الکرسی🌻🌈 6⇚یک بار فاتحه🧡🍊 7⇚یک بار سورهٔ یس🍓🌹 8⇚10صلوات ویک آیت الکرسی💜🌺 9⇚10صلوات وتسبیحات حضرت زهرا(س)🕊🌸 ألْلَهُمَّ عَجِّلْ لِوَليَّكَ أَلْفَرَجْ🌿💚 ألْلَهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨ 📿 🖊📓←¦ ♥️🍓
دوستان عزیز محفݪ بعدی هفتہ دیگه در کانال قرار میدیم بہ دلایلۍ میذاریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دنـیـا بـہ مـن یـہ بـیـن الـحـرمـیـن بـدهـکـاره!!💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 به سرم ، غیر هوایِ تو تمنایی نیست. . . بطلب !!! تا که فقط سیر ، نگاهت بکنم. . . حسین جانم❤️ یعنی میشه ، یه روزی منم اینجا....؟!💔😭 💔
آخ‌اخ:)🙂💔
یعنی‌میشه.... روزی‌بشه‌ماهم‌به‌جای‌اون‌ادم‌ها‌باشیم؟!🙂✋🏽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| فقط با همین یه ماه میتونی . . - کلی دارایی باارزش به دست بیاری! - می‌تونی تمامِ خرابکاریای عمرت رو جبران کنی! 🌿`
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور این لباس براۍ رفیقاشِ که شهید شدن .. +واقعا ؟ چقدر قشنگه ! _میخواۍ یدونه اشو بپوشے ؟ +من ؟ سرشو تکون دادو بلند شد .. منم خودم از خدام بود که بپوشم آخه طرح چریکے بودو منم که عاشق این مدل لباس ها .. تازه فهمیدم به این مدل علاقه دارم ! چه جالب .. صداۍ زنگ گوشیم بلند شد .. رفتم سمت کیفم و برداشتمش عاطفه بود ¡ اۍ واۍ کلا یادم رفت دوباره براش زنگ بزنم .. با احتیاط جواب دادم :+جانم .. _الو سلام عزیزم خوبے ؟ +سلام آجے جونم ممنونم تو خوبے ! _چے بگم .. بهترم .. +اون قضیه پسرعموت چیشد ؟ _فعلا هیچے .. با پدر مادرم صحبت کردم .. که گفتن نمیشه و از قدیم قرار بود شما با هم ازدواج کنید .. با داداشمم صحبت کردم وقتے فهمید ناراضیم غیرتے شد و گفت نمیزارم این وصلت صورت بگیره .. +واقعا ؟ خب خداروشکر کن که برادرت پشتته .. دیگه نگران چے هستے .. _منم میسپارمش به خدا .. ولے اۍ کاش یه خواستگار خوب مثل چند وقت پیش چے بود اسمش .. +مجتبے!.. _عا آره آقا مجتبے ، رفیق برادرت پیدا میشد تا از دست این خلاص میشدم .. با شنیدن این حرف ها خونم به جوش اومد ... قطعا اگه عاطفه میدونست من دلم رو باختم دیگه جرئت نمیکرد در مورد ازدواج آینده خودش با مجتبے حرف بزنه .. دیگه جرئت نمیکرد غیر مستقیم بهم بگه اۍ کاش میتونستم با مجتبے ازدواج کنم .. یکم که چه عرض کنم خیلے عصبے شدمو براۍ اینکه عاطفه متوجه نشه خداحافظے کنم .. به مائده نگاه کردم که داره میاد .. لبخندۍ زدم که نشستو گفت :_با کے صحبت میکردۍ ؟ +با دوستم .. اسمش عاطفه اس .. لبخندۍ زدو لباسو گرفت رو به روم .. گرفتمش .. یه بوۍ خاصے داشت .. ولے آشنا بود .. خیلے آشنا ! یکم که گذشت ناخودآگاه اشکم در اومد . دست خودم نبود ، هیچے دست خودم نبود .. سعے کردم اشکم رو نبینه و به هر سختے که بود بغضم رو خوردم ¡ _آیـه جون ! نمیپوشیش ؟ نکنه .. اگه دوست ندارۍ نمیخواد ها .. مجبورت نمیکنم عزیزم +نه نه ... الان میپوشمش .. فقط کجا باید بپوشم ؟ یه نگاه به بیرون اتاق کردو با دستش به یه اتاق اشاره کرد :_اومم برو اونجا .. بلند شدمو :+خدا بخیر بگذرونه .. فکر تکنم بهم بیاد ! اصلا اندازم هست ؟ خندیدو :_آره .. یعنے فکر کنم .. ولے مطمئت باش بهت میاد .. سرۍ تکون دادمو رفتم .. …… ﴿مجتبے﴾ با کمک حیدر آقاجون رو نشوندیم تو ماشین .. خیلے اصرار کردم تا بیاد جلو بشینه اما گفت نه زشته و این حرفا .. تا بیمارستان تقریبا بیست دقیقه اۍ راه بود ..! یه پنج دقیقه راه رو که رفتیم تازه یادم اومد دفترچه آقاجون رو برنداشتم .. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ ↯ @dokhtaranzeinabi00 پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور با کمک حیدر آقاجون رو نشوندیم تو ماشین .. خیلے اصرار کردم تا بیاد جلو بشینه اما گفت نه زشته و این حرفا .. تا بیمارستان تقریبا بیست دقیقه اۍ راه بود ..! یه پنج دقیقه راه رو که رفتیم تازه یادم اومد دفترچه آقاجون رو برنداشتم .. رو به آقاجون گفتم :+آقاجون شما دفترچه رو برداشتین ؟ _نه پسرم من نگرفتم ؛ مگه نگرفتیش ؟ +نه آقاجون الان برمیگردیم .. چون اگه نباشه که نمیتوتیم نوبت بگیریم .. یه نگاه به آینه انداختم :+داداش شرمنده من دفترچه رو برنداشتم مجبورم برگردیم .. _اۍ بابا این چه حرفیه .. من که مشکلے ندارم ، برگردیم .. اومدم یه چیزۍ بگم که با صداۍ آقاجون ساکت شدم : _حیدر جان پسرم شرمنده افتادۍ تو زحمت یه روز این آقا مجتبے ما ان شاءالله جبران میکنه .. _اۍ بابا آقاجون ما با هم این حرف ها و نداریم ، شما حالتون خوب بشه ما دیگه چیزۍ نمیخوایم .. به فکر این چیزا نباشید .. من درخدمت شمام تو آینه به صورتش نگاه کردمو مثلا با حرص اما با خنده زیر لب گفتم :+تو هم فقط مزه بریز .. سر به زیر زد زیر خنده .. آروم گفتم :+لا اله الا الله .. خجالتم نمیکشه .. پسرا هم پسراۍ قدیما .. خودم خنده ام گرفت قصد داشتم یکم حال و هوا رو عوض کنم .. _حاجے ما مخلص شماییم .. خنده ام شدت گرفت که باعث شد بیشتر بخنده .. +از دست تو .. اما آقاجون یه لبخند کوچیک هم نزد ! خب .. حق هم داشت .. اینکه من چطورۍ راحت با این مسئله کنار اومدم خدا میدونه .. بعد از حدود ده دقیقه رسیدیم یکم بیشتر زمان برد بخاطر اینکه چند جا کار داشتیم .. پیاده شدم ، میخواستم در بزنم .. اما میدونستم مايده در رو باز نمیکنه چون بهش سپرده بودم که در رو اصلا باز نکنه .. پس .. باید با کلید وارد بشم .. اما اگه یاالله نباشه چے ؟ چیکار کنم !.. تصمیم گرفتم به گوشے مائده زنگ بزنم اما جواب نمیداد .¡ شماره آیـه خانم رو هم که .. نداشتم ! با احتیاط با کلید در رو باز کردم قبل اینکه وارد خونه بشم چند بارۍ در خونه رو زدم و گفتم که میخوام بیام داخل .. پس حتما شنیدن ! وارد شدم اما خبرۍ ازشون نبود .. تو دلم یه دلشوره عجیبے افتاد ! یعنے کجا رفتن ؟ یه لحظه اومد تو ذهنم که شاید رفتن باغ پشتے ؛ براۍ همین خیالم راحت شد .. باید میرفتم اتاق خودم .. چون دفترچه آقاجون احتمالا اونجا بود ! همین که وارد شدم دیدم مائده پشت به در ، روۍ میز خوابیده .. میخواستم برم داخل که یادم اومد دفترچه هارو قبل رفتن آماده کرده بودم و بالاۍ میز ناهارخورۍ گذاشتم .. رفتم که برشون دارم دیدم مائده داره میوه میشوره ... دهنم باز موند :+سلام ..تو .. برگشت :_سلام .. عه داداش تویے ؟ اینجا چیکار میکنے ؟ +مائده مگه تو الان تو اتاق نبودۍ ؟ مگه سرت رو میز نبود ! مگه خوابیده نبودۍ ؟ ترسیده گفت :_چے ؟ من !.. اون آیـه بود .. +واۍ مائده ... ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ ↯ @dokhtaranzeinabi00 پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
لیست کانال های حمایتی ..📜 امشب تاریخ 1401/01/11 •|دلتنگےهاۍشبونہ..|• https://eitaa.com/joinchat/3298295975C7c3d40d2b5 •|مبتلا|• https://eitaa.com/joinchat/1555824805C097d5a24e1 •|شوق‌وصال|• https://eitaa.com/joinchat/479527085C4db73e9da6 برای ارسال لینک کانالتون .. و تبلیغ کانالتون در کانال دختران‌زینبــے به این آیدی مراجعه کنید ↯ 🌱 @GHMnam313
بار مارا بخر تو امشب ورنه رمضان آبرویمان رفته...!:))💔 !
هنو‌‌زنمیدانم‌چرا‌هواۍ‌شب‌هاۍ‌جمعه تڪراری‌نمیشود.. یڪ‌ماتم‌خآص یڪ‌دل‌گرفتگی‌ناب یڪ‌بی‌حوصلگی‌عجیب! دل‌ِ‌آدم‌اشڪ‌میخواهد‌و‌یڪ‌سلام‌به ارباب‌وهمینـ . .✋🏻💔
هدایت شده از ‹شـوق وِصـٰال ❥!›
12.mp3
7.45M
. قسم به تربتت قسم خسته‌ی دردم چقد با مهر تربتت درد و دل کردم💔:) . - سیدمحمدرضانوشه‌ور
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیــم ♥️🌿
«💙✨ » •|قَصدِخـوابےنَشَوَدرهگٌذَرچِشم‌ڪہ‌چـون •|چِشمِ‌مـٰاراهَمہ‌شَب‌مَقصَدومَقصودتویۍ...! 💙
رفاقت با امام زمان... خیلی سخت نیست! توی اتاقتون یه پشتی بزارین.. آقا رو دعوت کنین.. یه خلوت نیمه شب کافیه.. آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه! 🚛⃟🌵¦⇢ 🚛⃟🌵¦⇢ ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ ⇢ @dokhtaranzeinabi00
✨ •°🌻🍃°• : تجربه‌بهم‌یا‌دداده‌کہ... برای‌اینڪه‌طلب‌ ♥️ ‌نبایدبه‌ خودت‌نگاه‌کنۍ...! ࢪاحت‌باش!☘ نگران‌هیچی‌نباش! فقط‌ این‌باش‌کھ بهت‌نگه‌تولیاقت‌شهادت‌ندارے...ジ ⇦ ••