eitaa logo
⇆فَرزَنـدآن‌حـآج‌قاسم
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
927 ویدیو
63 فایل
ڪاناݪ‌اول @Delgoye851 ڪاناݪ دوم( ࢪمانمۆن) @romankademazhabe کانال روبیکامون https://rubika.ir/moontazeranzohor ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16586937022736 همسايه هامۆن @DukhtaranBahishty نذر عمه زینب❤🌛
مشاهده در ایتا
دانلود
تا قیامت در کفِ خاکی که نقش پای اوست دل تَپَد، آیینه بالَد،‌ گُل دمَد، جان بشکُفد ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⇆فَرزَنـدآن‌حـآج‌قاسم
🌹🌷🌹🌷🌹🌷 🌷🌹🌷🌹🌷 🌹🌷🌹🌷 🌷🌹🌷 🌹🌷 🌷 #رمان🌷 #کوله_بار_خدایی🌹 #پارت_5 در و باز کردیم که یهو با قیافه استاد روب
🌹🌷🌹🌷🌹🌷 🌷🌹🌷🌹🌷 🌹🌷🌹🌷 🌷🌹🌷 🌹🌷 🌷 🌷 🌹 بعد از اینکه کلاس تموم شد همه رفتیم خونه هامون... با بچه ها قرار گذاشتیم ساعت 5 بعدازظهر بریم بیرون... خونه کسی نبود منم چادرم در آوردم و روی مبل دراز کشیدم... با صدای زنگ خونه از خواب پریدم از داخل آیفون شهاب رو دیدم...ای بابا حوصله این یکی رو نداشتم...شهاب پسرعموی من بود و پدرم اصرار داشت که من باهاش ازدواج کنم اما من اصلا ازش خوشم نمیومد... چادرم سر کردم و رفتم جلوی در و بازش کردم...شهاب با تعجب به من نگاه میکرد... +این دیگه چیه سر کردی؟ -سلام چیز عجیبی نیست چادره +حالا هرچی در بیارش تا بریم -اولا در نمیارم دوما کجا قراره با شما بیام؟ +شما دیگه چیه بابات گفت بیام دنبالت برای نهار خونه ما دعوتید -ممنون اما من سرم خیلی درد میکنه و نمیتونم بیام +باشه همین رو به بابات بگو جواب ندادم و در خونه رو بستم ورفتم داخل...به بچه ها زنگ زدم بیان خونه ما... رفتم حموم و یه دوش سریع گرفتمو اومدم بیرون که زنگ در خورد و بچه ها اومدن داخل...با دیدن بچه ها تعجب کردم... همشون... ادامه دارد... به قلم:م.محمدی harfeto.timefriend.net/16430291253657 انرژی😁❤️ 🌷 🌹🌷 🌷🌹🌷 🌹🌷🌹🌷 🌷🌹🌷🌹🌷 🌹🌷🌹🌷🌹🌷
تایم(: ۰:۰۰ دعا کن فرج امام زمان🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⸤پَنـٰاهِ‌‌هَردلِ‌تَنهـٰا‌چـِرا‌نِمـٖے‌آیٖۍ..؛💔!⸣یـٰامـَھدۍ ......🌹......
فرش‌هرمجلسی‌نباشین..؛ یعنی‌آقاهرجارسیدی‌نشین ! باهرکسی‌نشست‌وبرخاست‌نداشته‌باش .. ازآدمایی‌که‌ازتوکم‌میکنن‌فاصله‌بگیر :)
!🌱'ˇˇ ‌‌‌‌: !🌱'ˇˇ ‌‌‌‌: 🌙خوشبَختِےیَعنے؛ جلوےامـام‌زمانت وایسےوبگے: آخَرین‌گنٖاهَمویٖادَم‌نمیاد اِن شاالله هممون ب اینجا می رسیم😎💪🏻
عجل‌الله‌فرجه 🌱موجیم و طلوعی از ظفر می خواهيم آن نور هميشه مُستقر می خواهيم... 🌱ما اهل زمينِ خسته از ظلمت جور خورشيد نگاه مُنتظَـر می خواهيم... اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج‌ تعجیل در فرج مولایمان صلوات
🥀🌱 چادرم تاج بهشتی است که بر سر دارم یادگاریست که از حضرت مادر دارم تیر ها بر دل دشمن زده با هر تارش من محال است که آن را از سرم بردارم💜
حقا که تو از سلاله فاطمــه ایی باخنده خود به درد ما خاتمه ایی زیباتر از این نام ندیدم به جهان سید عـلــی حسینی خامنه ایی 💚💚
آنقدر چادر دلربایت کرده که چشمت زیبا ترین دعوت به آنین مسلمانی است 💝💝💝💝 شک کرده ام که روی زمین جای چادر است از بس فرشته یکسر همپای چادر است هرگز نترسد از وزش باد سهمگین آن کس که غرق در دل دریای چادر است💚
سردار‌ بودا .. ولی‌ وصیت‌ کرده‌ بود‌ رو سنگ‌ مزارش‌ بنویسن •سرباز🕊• حاجی فکر نکنی این روزا جات خالی نیست💔
رفت و رفتند...🚶🏻‍♂️ تا آرام سربر بالین بگذارۍ...🍃 اوبراۍ آرامش تو جان داد...🥀 حال تو چہ ڪردۍ براۍ او؟
خواهرم...🌸 [• این همه جوان از جوانےشان گذشتند ۅ جان دادند براے تو... و از تو خواسته اند که فقط در سنگرت بمانےزیر چادرت همین و بس باور کن تو برگزیده‌ای👌🏻 •]
🌿به خدا گفتم : عزیزترین بنده هات چه کسایی هستند؟ خدافرمود : آنهایی که میتوانند تلافی کنند اما بخاطر منِ خدا میبخشند
‌ ‌یعنۍممڪنه‌امام‌زمان‌باخودکار سبزدوراسممون‌خ‌بکشه‌وبگھ‌اینم‌نگه‌ داریم‌شایدبہ‌دردخوردشایدحسینۍشد یه‌روزےدورگناھ‌روخط‌ڪشید حقیقتااعوذ‌باالله‌من‌شرنفسۍ!(:💔🖐🏿 ‌
میگفت : جنگ‌نرم‌مثل‌خمپاره۶۰میمونه ، چون‌نه‌صداداره‌نه‌سوت ! فقط‌وقتی‌متوجه‌میشی‌که دیگه‌رفیقت‌نه‌مسجد‌ میادنه‌هیئت... ! -شهیدحجت الله‌رحیمی
💬پیام‌شہید‌ابراهیم‌هادۍ‌وتمام‌شہدا‌🌱: لطفا‌درمیان‌ نگاه‌هاۍ‌مختلفۍ‌ڪہ بہ‌خود‌جلب‌مۍ‌ڪنید‌ مراقب‌چشمان‌گریان‌ عج‌ و شہدا‌ باشید💔.. چہ‌خانم‌هستید‌وچہ‌آقا پاروۍ‌هواۍ‌نفستان‌ بگذارید‌تنہابراۍ رضاۍ‌خدا‌ ڪارڪنید‌نہ‌براۍ‌جلب‌توجہ‌و معروفیت‌یا‌هرچیز‌دیگرۍ‌ڪہ‌بشہ‌ازش‌‌نام‌برد🥀. دقت‌ڪنید‌رفتارهاوڪردار‌هاۍ‌شما‌زیر ذره‌بین‌امام‌زمان‌عج‌وشہدا‌قرار‌دارد. ان‌شاءالله‌خطا‌و‌اشتباهۍ‌ازشما‌سرنزند‌ڪہ شرمنده‌ۍ‌امام‌زمان‌عج‌وشہدا‌شوید😓.. |💔|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حَسبۍَ الله و خدا، ما را بس.. بودن ِ با شہدا، ما را بس🥀 آن شہیدان که به خون مےگفتند: هـوس کرببلا ما را بس♥️(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمان جنگ توی محل ما بنایی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا جدی اش نمی گرفتند. یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت؛ شهید عبدالمطلب اکبری“! ما هم خندیدیم و مسخره بازی درآوردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ اش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… فردای اون روز عازم شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخره بازی درآورده بودیم! وصیت نامه‌ش خیلی بود؛ نوشته بود: ” بسم الله الرحمن الرحیم “ یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو میشی..