eitaa logo
دولت انقلابی جوان 😊✋
185 دنبال‌کننده
48.8هزار عکس
45.2هزار ویدیو
292 فایل
🔴 لینک ورود به گروه دولت انقلابی جوان @com/joinchat/33947842Ccf4b9fc148
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ ☘☘ 💢 چگونه به نامحرم نگاه نکنیم؟! ♨️(چگونه خود را از معصیت حفظ نماییم). 🍃جوانی ازعالمی پرسید: من جوان هستم ونمی توانم نگاهم را از نامحرم منع کنم...چاره‌ام چیست ؟ ✍ عالم نیز، کوزه‌ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد و از شخصی هم درخواست کرد او را همراهی کند و اگر شیر را ریخت؛ جلوی همه مردم او را کتک بزند!😰 جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت... عالم ازاوپرسید: چند نامحرم سر راه خود دیدی؟؟ 🤔 جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا جلوی مردم کتک بخورم وخوار و خفیف بشوم...🙁 🌺عالم گفت این حکایت مؤمنی است که همیشه خدا را، ناظر بر کارهایش می بیند... و از روز قیامت و حساب و کتابش که مبادا در نظر مردم خوار وخفیف شود بیم دارد. اللهم عجل لولیک الفرج🤲💚🤲 🌸🌹🌸🌹🌸🌹 @Mmmm313m 🌸🌹🌸🌹🌸🌹
هدایت شده از 🌴با ولایت تا شهادت 🇮🇷
گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و پرسید حافظ در غزلی گفته است: 💠بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت ❇اگر این بلبل خوش بوده است، پس چرا ناله‌های زار داشته ؟؟! اما از پاسخ هیچ یک از ادیبان راضی نشد. بنابراین نامه‌ای برای شاعر بزرگ معاصر خود، «وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد. نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا که روح حروف و کلمات است میکند و در میابد که: عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد؛لذا پاسخ پادشاه را به زبان شعر به این صورت بیان میکند که: خسروا در حالتی کین بنده را غم یار داشت یادم آمد کز سئوالی آن جناب اظهار داشت در خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن بلبلی برگِ گلی خوشرنک در منقار داشت فـکـر بــسـیـاری نـمـودم، لـیـک مـعلـومـم نـشـد چونکه شعرش در بُطون اسرار بس بسیار داشت نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی تا ببینم این گُهر ، آیا چه دُرّ ، در بار داشت بلبلی برگِ گلی شد ۳۵۶ با علی و با حسین و با حسن معیار داشت برگ گل سبز است و دارد آن نشانی از حسن چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت رنگ گل سرخ است این باشد نشانش از حسین چـونـکه در وقـت شهـادت چهـره ای گلنار داشت بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل دائما آه و فغان و ناله‌ی بسیار داشت 👳 @mollanasreddin 👳
ابن رجب ميگويد : يكي از عابدان ، درمكه بود ؛ آذوقه اش تمام شد و به شدت گرسنه گرديد و در آستانه مرگ قرار گرفت. در همان حال كه او ، در كوچه های مكه دور می زد ، ناگهان  گردنبند گرانبهايي ديد كه روی زمين افتاده بود. آن را در آستين خود نهاد و به حرم رفت ؛ آنجا مردي را ديد كه اعلام ميكرد گردنبندش گم شده است. خودش ، ميگويد: آن مرد ، نشاني گردنبند را به من داد. دانستم كه راست ميگويد ؛ لذا گردنبند را با اين شرط به او دادم كه چيزی به من بدهد ؛ اما او ، بی آنكه به چيزی توجه كند و يا چيزی به من بدهد ، گردنبند را برداشت و رفت . با خودم گفتم : بار خدايا ! برای رضامندی تو اين گردنبند را به صاحبش دادم ؛ پس در عوض آن چيز بهتري به من بده . پس از مدتي اين عابد ، به سوی دريا رفت و سوار بر قايقي شد ؛ ناگهان طوفانی خروشان ، وزيدن گرفت و قايق را در هم شكست. اين مرد ، بر يكی از تخته های قايق سوار شد و باد ، او را به اين سو و آن سو می برد تا اينكه او را به ساحل يك جزيره كشاند. او ، وارد جزيره شد و ديد كه آنجا  مسجدی هست و مردمانی هستند كه نماز  می خوانند. او نيز نماز گزارد و سپس مشغول خواندن قرآن شد. اهالي جزيره گفتند:  آيا تو قرآن خواندن ياد داری؟ ميگويد : گفتم بله : گفتند : پس به فرزندان ما قرآن بياموز . وی ميگويد : من ، به بچه های آنها قرآن آموزش ميدادم و آنها ، به من مزد  ميدادند . سپس چيزی نوشتم. گفتند : آيا به فرزندان ما  نوشتن می آموزی؟ گفتم: بله ؛ پس از آنها مزد ميگرفتم و به فرزندانشان نوشتن ياد ميدادم . سپس گفتند : اينجا دختر يتيمی است كه پدرش وفات كرده است ؛ آيا ميخواهی با او ازدواج كني؟  گفتم : اشكالی ندارد. با او ازدواج كردم و وقتی او را نزد من آوردند ، ديدم كه همان  گردنبند در گردن اوست !!! گفتم : داستان اين گردنبند را برايم تعريف كن. او تعريف كرد و گفت : پدرم اين گردنبند را روزی در  مكه گم كرده و آن را مردی پيدا نموده و به پدرم باز گردانده است و پدرم همواره در سجده نماز ، دعا ميكرد كه خداوند به دخترش ، همسری مانند آن مرد بدهد. گفتم : آن مرد ، من هستم . بدينسان خداوند ، گردنبند را از راه حلال و مشروع نصيب او كرد ؛ چون چيزی را براي رضامندی خدا رها كرد ، خداوند در عوض آن چيز ، بهتر از آن را به او داد.  دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور