💢نجات از زمان پهلوی
دوستی داشتم که الآن حدود ۸۰ سال یا بیشتر دارد ، از یکی از روستاهای خراسان
در حدود ۳۰ سال قبل برایم تعریف میکرد که در حدود سال ۱۳۵۵ دختری از این روستا برای خودنمایی چنین و چنان می کرد ،معلمی از تهران بعنوان سپاه دانش به روستای ما آمد و با این دختر ازدواج کرد ، بعد از دو سال زنش را با خود به تهران برد
چند وقت هیچکس نمی دانست این دختر کجاست؟ چون پدر و مادرش پیر بودند و از او خبر نداشتند زیاد گریه می کردند من برای جستجو به تهران رفتم، با خبر شدم در « کازینو= فاحشه خانه) بنام ... حضور دارد
روز اول با لباس لاتی رفتم و گفتم نجاتش می دهم ،وقتی رفتم سرباز و نگهبانانی را دیدم سخت ترسیدم و برگشتم.
روز دوم، با پالتو و کلاه شاپو رفتم پنج تومان دادم و بلیط گرفتم تا بروم پیش خانم....و رفتم ،وقتی مرا دید پیش آمد عینک دودی را از چشم من گرفت گفت پسر خاله شما را شناختم.
نشستیم با هم گریه ی زیادی کردیم، بعد از فحاشی زیاد به پدر و مادرش و شاه و حکومت گفت : تا زنده ام باید فاحشه باشم و در اینجا بمانم مگر اینکه « خدا» حکومت شاه و مردم اینچنین را زیر رو کند
با حال گریه با هم خدا حافظی کردیم.
چند وقت نگذشت تا اینکه انقلاب اسلامی شد و « کازینو ها و تمام فاحشه خانه ها» تعطیل شد و این زن نجات پیدا کرد و بعد ازدواج کرد و......
#ارسالی_از_اعضا
🕊کانال اقتصاد مردمی ایران🇮🇷
@donyaye_eghtesad_com