eitaa logo
🇮🇷 کانال جبهه ولایتمداران
139 دنبال‌کننده
30هزار عکس
25.7هزار ویدیو
143 فایل
#کانال_جبهه_ولایتمداران https://eitaa.com/doodca
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ | آقای خبرنگار 🔰 آوینیِ آن روزها که به دنبال خط و نشانی از کاروان شهدا، عازم بیابان ها شده بود و خطر بودن در مناطق جنگی را به جان خریده بود، برای خیلی ها عجیب بود. اصلا خبرنگار را چه به میدان جنگ! فیلم ساختن مگر چقدر ارزش دارد که برای آن جانت را به خطر بیندازی؟! ⏮ امروز سالها از آن روزها گذشته است و دلم میخواهد از آنها که آن روز آقا مرتضی را پدیده ای عجیب می‌دانستند بپرسم، نظرشان درباره محسن خزایی چیست؟ محسن بیابان های ایران که نه، رفته بود سوریه تا وسط جنگ خبرنگاری کند و آوینی مدافعان حرم باشد! 📽✨ بله! فیلم ساختن آقا مرتضی ارزشش را داشت... ارزشش را داشت چون الگویی زنده شد تا به ابد برای آنها که دوربین و قلم ‌شان را ارزان نمی‌فروشند! شهید آوینی خوب نشان داد که میشود به جای خلق خدا با خدا قرارداد بست؛ آن موقع دیگر چه فرقی میکند که قلم دست بگیری یا تفنگ! جهاد است و وظیفه و مسیری که باید با تمام سختی هایش طی بشود. 💎🌱خلاصه اینکه راهی را که آوینی آغاز کرد ، شهید محسن خزایی در سوریه ادامه داد و امروز شهدای خبرنگار در غزه و لبنان رهرو آن هستند. و قشنگی جبهه حق همین است که خبرنگار و سپاهی و معلم و طلبه و خانم خانه‌دار و... ندارد. شرط قبولی اش فقط همان ایمان و محکم ایستادن پای وظیفه است. راستی شما این روزها_ در شرایط ویژه محور مقاومت_کجای جبهه حق و با چه عنوانی خدمت میکنید؟ هر کجا هستید برای ما هم دعا کنید که محکم بمانیم و جا نزنیم💛 _بخشی از وصیت‌نامه_ [پ.ن: سهم شما، یه صلوات هدیه به روح شهید🌱]
| نظر کرده حضرت ارباب ⭐️ پدر، رسول را جور دیگری دوست داشت؛ انگار همان نور ویژه‌ای که سالها در کنار رفقای شهیدش دیده بود را، دوباره پیدا کرده بود... رسول عجیب شبیه شهدا بود! ❄️ روزهای آخر اسفند بود که با هم پدر و پسری به راهیان نور رفته بودند، پدر برای رسول کم سن و سال توضیح داده بود که، «بچه ها قبر های اینجا را زمان جنگ کنده بودند و می آمدند داخل این قبرها، نماز می خواندند ، نماز شب می خواندند، مناجات می کردند، ولی حالا این قبرها غریب مانده اند! دیگر از آن حال و هوا خبری نیست...» 😇 طولی نکشید که رسول غیبش زد، دنبالش که گشتند در همان قبر های غریب شهدا پیدایش کردند. با آن چفیه روی سر کشیده و گریه در سجده بیش از همیشه شبیه رفقای پدرش شده بود. _متن کامل را بخوانید_
﷽ | نظر کرده حضرت ارباب ⭐️ پدر، رسول را جور دیگری دوست داشت؛ انگار همان نور ویژه‌ای که سالها در کنار رفقای شهیدش دیده بود را، دوباره پیدا کرده بود... رسول عجیب شبیه شهدا بود! ❄️ روزهای آخر اسفند بود که با هم پدر و پسری به راهیان نور رفته بودند، پدر برای رسول کم سن و سال توضیح داده بود که، «بچه ها قبر های اینجا را زمان جنگ کنده بودند و می آمدند داخل این قبرها، نماز می خواندند ، نماز شب می خواندند، مناجات می کردند، ولی حالا این قبرها غریب مانده اند! دیگر از آن حال و هوا خبری نیست...» 😇 طولی نکشید که رسول غیبش زد، دنبالش که گشتند در همان قبر های غریب شهدا پیدایش کردند. با آن چفیه روی سر کشیده و گریه در سجده بیش از همیشه شبیه رفقای پدرش شده بود. 🍃 رسول حال و هوای شهدایی داشت اما شباهتش به شهدا، خلاصه در همین حال خوش نمیشد! بیت الغزل وصیت نامه های شهدا را که حتما خوانده اید؟! 💎 رسول یک جوان «ولایتمدار» واقعی بود تا آنجا که میتوان تمام نقاط عطف زندگی کوتاه ولی پر برکتش را، تأثیر گرفته از همین ویژگی دانست. 📍پدر می‌گفت رسول سه مرحله خودش را برای دفاع از ولایت سپر بلا قرار داد. مرحله اول، در کلاس درس بود که در سن ۱۷ سالگی برای دفاع از حریم ولایت فقیه، مخالفت خود با مدرس را اعلام کرد و کلاس درس را ترک کرد. مرحله دوم کف خیابان و در فتنه ۸۸، برای دفاع از بنای رفیع جمهوری اسلامی که محورش ولی فقیه است. و مرحله سوم خارج از مرزهای کشور، در دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام و مبارزه با دشمن خارجی ولایت.... میدانید دیگر؟ ❤️‍🩹حضرت ارباب ارواحنافداه هم عاشق جوانان دلباخته ولایتند؛ آنها را که می‌بینند حتما یاد علی اکبرشان میفتند... مخصوصا اگر در خون خود غلتیده باشند شاید برای همین بود که اباعبدالله، برای رسولش هدیه ویژه فرستاده بود؛ اگر مهمان آقا رسول شده باشید حتما دیده‌اید که سنگ مزارش سبز است؛ 🥺 سنگ سبزی که از سنگ کاری های حرم ارباب بوده است و حالا بودنش روی مزار رسول خیلی حرف برای گفتن دارد! +یکی اش اینکه رسول خلیلی آنقدر مشتی بود که حالا تمام زائران مزارش را یک کربلا هم مهمان میکند...
﷽ | شهید ناشناخته اقتدار فرهنگی 📍ابراهیم انصاری. شخصیتی که عبدالرحیم محیی‌الدین، رئیس جمعیت دارالکامل سودان، درباره‌اش گفته بود: "می‌خواهم ادعا کنم که ما سودانی‌ها، شهید انصاری را بهتر از ایرانی‌ها شناختیم!" 🔰 همان کسی که وزیر فرهنگ وقت قطر، در اولین دقایق پس از شهادتش، شخصا پیگیر حالش میشود. شناخت ابراهیم را نه از این روزها که به عنوان رایزن فرهنگی در لبنان حضور داشت، که از آن زمان که جوانی بیست ساله بود و در کویت تبلیغ انقلاب میکرد باید آغاز کرد! ❗️زندگی پر فراز و نشیب ابراهیم از شهرستان کوچکی به نام لامرد شروع شده بود و بعد از اتمام تحصیلات، برای کسب معیشت به کویت مهاجرت کرد... _متن کامل را بخوانید_
﷽ | شهید ناشناخته اقتدار فرهنگی 📍ابراهیم انصاری. شخصیتی که عبدالرحیم محیی‌الدین، رئیس جمعیت دارالکامل سودان، درباره‌اش گفته بود: "می‌خواهم ادعا کنم که ما سودانی‌ها، شهید انصاری را بهتر از ایرانی‌ها شناختیم!" 🔰 همان کسی که وزیر فرهنگ وقت قطر، در اولین دقایق پس از شهادتش، شخصا پیگیر حالش میشود. شناخت ابراهیم را نه از این روزها که به عنوان رایزن فرهنگی در لبنان حضور داشت، که از آن زمان که جوانی بیست ساله بود و در کویت تبلیغ انقلاب میکرد باید آغاز کرد! ❗️زندگی پر فراز و نشیب ابراهیم از شهرستان کوچکی به نام لامرد شروع شده بود و بعد از اتمام تحصیلات، برای کسب معیشت به کویت مهاجرت کرد. کمی بعد در همان کویت بود که به طلبگی علاقه مند شد و درس خود را به صورت پنهانی شروع کرد. ⭐️ با جدی شدن مبارزات انقلابی در ایران ابراهیم و رفقایش کار را در کویت شروع کردند؛ درست بود که ایران نبودند اما انگار فرزندان آقا روح الله از همان زمان آرمان جهانی شدن انقلابشان را در دل داشتند! از پخش اعلامیه و تبیین انقلاب برای ساکنان ایرانی در کویت گرفته تا راه اندازی و ساماندهی هیأت جوانان که کارش تربیت نیروی پای کار انقلاب بود! بچه ها یک انقلاب کوچک در کویت راه انداخته بودند که با وجود رابطه دوستانه کویت و رژیم فاسد شاه، کار آسانی نبود... ⭕️ انقلاب که پیروز شد تازه اول کار ابراهیم و رفقایش بود؛ به ایران عزیزشان آمدند و بدون فوت وقت چون عربی می‌دانستند در مکانی نزدیک اروند کانون فرهنگی راه انداختند. اما با شروع جنگ بازار کانون آنها هم رو به کساد رفت و منطقه به خاطر جنگ تقریبا خالی از سکنه شد، حالا ابراهیم رسالت جدیدی برای جهاد پیدا کرده بود. دستور امام برایش حکم رگ گردن را داشت و امام هم گفته بود: جبهه ها را نباید خالی بگذارید! ✳️ ابراهیم شد یکی از ارکان اصلی برای شکل گیری «تیپ رزمی تبلیغی امام صادق (ع)» که بیش از صدها شهید روحانی از آن به جبهه ها اعزام شدند... امروز جنگ بود اما فردا نه! باید در متن جنگ فکر فردا های پس از جنگ را هم کرد و این دقیقا همان هنر ابراهیم انصاری بود. 💡ابراهیم می‌دانست باید بچه های انقلاب یاد بگیرند که درس و تبلیغ و جهاد و دیگر دغدغه هایشان را با هم جمع کنند. بنابراین خودش را آماده دوران بعد از جنگ کرده بود؛ پس از جنگ آقای انصاری مسئولیت های مهمی مثل مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان هرمزگان، رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در سودان و... را داشت. آخرین مأموریتش اما فرصت وصال بود؛ ❤️‍🩹 لبنان ، بیروت، ساختمان کنسولگری جمهوری اسلامی ایران... انصاری مأموریت جدیدش را به عنوان رایزن فرهنگی در لبنان آغاز کرده بود؛ آغازی که مصادف با ماه عزاداری سید الشهداء علیه السلام بود. هیئت به هیئت می‌رفت تا هم مهمان حضرت ارباب باشد و هم فضای فرهنگی_مذهبی را از نزدیک رصد کند و البته امضای شهادتنامه اش را هم بگیرد. ورود ابراهیم به لبنان درست زمانی بود که وهابی ها با خط دهی آل سعود، بمب گذاری های زیادی در لبنان انجام میدادند و شخصا ابراهیم را تهدید به قتل کرده بودند! غافل از اینکه ابراهیم را از محبوبش می‌ترساندند... 🔻۲۸ آبان ۹۲، ابراهیم انصاری در لبنان به شهادت رسید تا نامش به عنوان جدید ترین شهید اقتدار فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به ثبت برسد. بعد از شهادتش در لبنان، سودان، کویت و البته ایران، افراد زیادی بودند که داغدار شده بودند، داغی که قرار بود آنها را حرکت بدهد و تا فراگیر کردن آرمان های بلند اسلامی در جهان راهبری‌شان کند. کلام آخر اینکه 🇵🇸 باید این تلاش ها و جانفشانی ها را دید تا به پیشینه «صدای مرگ بر اسرائیل» امروز جوانان غربی وسط آمریکا، پی برد...
|وقفی پذیرفته شده💎 زندگی‌اش را وقف کرده بود و صاحب زمین و زمان هم قبول کرده بود؛ بقبولٍ حَسنٍ✨ وقف یعنی تمام ظرفیت زندگی‌ات را بگذاری، نه بخشی از آن؛ راستی مگر مال موقوفه را بخش بخش می‌کنند؟! 📜 وقف یعنی لحظه‌ای استراحت و کار شخصی و «سهم‌من‌کو» نشناسی! وقف یعنی یک عمر در سخت‌کوشی، تحمل زندگی امنیتی، محدودیت‌های بسیار خود و خانواده، دلتنگی و... را بپذیری و از هدفت دست برنداری وقف یعنی حتی یک بار کربلا نرفته باشی، اما حضور مفیدت ستون خیمه حسین زمان باشد... وقف یعنی مجاهدت هایت برای این انقلاب، محدود به یکی دوتا نباشد، از صنعت هسته‌ای تا دفاعی، از طراحی نقشه راه برنامه هسته‌ای کشور تا طراحی موشک‌های بالستیک، از تاسیس مراکز تحقیقاتی متعدد تا تولید واکسن کرونا، از پروژه‌های متعدد پیشرفت در تحریم تا طراحی فلسفه فیزیک و مرکز آینده پژوهی، هر جا انقلاب مرد میدان بخواهد، تو باشی 🩸✋ 🍃 وقف یعنی زندگی حاج محسن! رزمنده قدیمی این انقلاب که رزمش را امتداد داد و شد پشتوانه منحصر بفرد انقلابش... پای عهدی که بسته بود، ماند.❤️‍🩹 علمش وسیله رزمش بود، همچنان که نامش در میان دانشمندان تاثیرگذار جهان بود، در لیست تحریم دشمن هم بود. نخبگی‌اش برای ملتش بود و ساختن آینده‌ای که امروز هم برکاتش را دارد، هرچند خود حاج محسن بین ما نیست... امروز جامعه علمی و نخبگانی ما برای نقش‌آفرینی در این جهاد جهانگیر، تأسی به سلوک عرفانی-انقلابی حاج محسن را کم دارد.🌙💌 اگر می‌خواهید بدانید یعنی چه، بار دیگر جملات بالا را بخوانید. ما نیازمند تحولیم.
| فرزندان حضرت مادر استاد ما خیلی منظم بود، همیشه سر وقت می‌آمد و عین دو ساعت را می‌ماند و معمولا هم نود درصد زمانش به درس می‌گذشت🍃 اما آن روز فرق داشت، مثل همیشه سر وقت آمد اما با یک بغل کتاب فارسی و عربی. شهادت حضرت مادر سلام الله علیها بود و شروع کرد به صحبت کردن از ایشان اما نه مثل روزهای دیگری که شهادت بود و اول کلاس چند دقیقه‌ای می‌گفت و می‌رفت سر درس✏️ اینبار نه پنج دقیقه که حدود نیم ساعت از حضرت زهرا گفت و نمیدانم در ذهنش چی گذشت که یکهو شروع به گریه کرد! آن هم با صدای بلند...💔 «متن کامل را بخوانید»
﷽ | فرزندان حضرت مادر استاد ما خیلی منظم بود، همیشه سر وقت می‌آمد و عین دو ساعت را می‌ماند و معمولا هم نود درصد زمانش به درس می‌گذشت🍃 اما آن روز فرق داشت، مثل همیشه سر وقت آمد اما با یک بغل کتاب فارسی و عربی. شهادت حضرت مادر سلام الله علیها بود و شروع کرد به صحبت کردن از ایشان اما نه مثل روزهای دیگری که شهادت بود و اول کلاس چند دقیقه‌ای می‌گفت و می‌رفت سر درس✏️ اینبار نه پنج دقیقه که حدود نیم ساعت از حضرت زهرا گفت و نمیدانم در ذهنش چی گذشت که یکهو شروع به گریه کرد! آن هم با صدای بلند...💔 تصور کنید که صدای بلند گریه استاد در کلاس میپیچد و همه ما خشکمان زده است... آن روز و آن حالت مجید شهریاری نه در ذهن من که در اعماق وجودم ثبت شد. گریه استاد هم خوشحالی داشت و هم ناراحتی🕊 ناراحتی اش به خاطر عزای مادر بود و خوشحالی اش هم باز هم به خاطر مادر. به خاطر اینکه امروز وسط کلاس درس دانشگاه تهران، به فاصله ۱۴۰۰ سال نتیجه تمام خون دل خوردن های خانم را می‌دیدم🥺 آن روزها مادر از ولایت و غدیر می‌گفت و گوش شنوایی نبود اما مادر به وظیفه عمل کرد و نتیجه را واگذار کرد به خدا! غدیر آن روز به ظاهر زیر فراموشی یاران بی وفا دفن شد... اما این همه ماجرا نبود، غدیر، تجلی ولایت بود و مادر بهتر از همه این را می‌دانست⭐️ می‌دانست اگر امروز مردم مدینه علی را می‌بینند و صدایش را می‌شنوند و جواب سلامش را نمیدهند فردا روزی فرزندانی از نسل علی می‌آیند که در عصر غیبت بی آنکه امام خود را دیده باشند، شیعیان مثال زدنی علی میشوند🌻✨ مادر میدید که سید روح الله می‌آید و با فرزندانش انقلاب میکند و غدیری که مردم مدینه و دیگران در تمام این قرن ها فراموشش کرده بودند را زنده می‌کند. مادر تمام این ها را می‌دانست... مجید شهریاری را می‌شناخت و خیلی بیشتر از مجید دلتنگ دیدارش بود؛ مادر ما وقتی آن روزها که کوچه به کوچه و خانه به خانه می‌رفت تا عهد غدیر را یادآور شود، پشت تمام این تک به تک در زدن ها فرزندان آینده خودش را میدید...💚 فرزندانی که قرار بود آینده جهان را با همین شعار غدیر متحول کنند. مادر میدید که آوینی چگونه عاشقانه دوربین به دست می‌گیرد و شهریاری در آزمایشگاه با خدا مناجات می‌کند و سلیمانی برای دفاع از حرم دخترش قید خانه و زندگی را میزند!❗️ مادر تمام شب هایی که سید ابراهیم خسته از تمام دویدن ها و زخم زبان ها برای حرمِ جمهوری اسلامی تلاش میکرد را هم میدید...😔 میدید که سید حسن چگونه با فصاحت و بلاغت برای ابر قدرت های جهان رجز میخواند و از فتح قدس میگوید💎 و... [ مادرجان خواستم بگویم، میان تمام این فرزندانتان حتما ما را هم نگاه میکردین؛ میدانم که برای ما هم برنامه ها دارید، شاید دیر آمدیم اما شما به حال ما شاگرد آخر ها دعا کنید. دعایمان کنید ما هم شبیه فرزندان خوبتان پای عهد غدیر بمانیم و خیمه ولایت را هیچ گاه رها نکنیم. ]
﷽ | شاگرد اول 🔰 انقلاب که آمد، معیارهای جدیدی با خود آورد؛ مثلا اینکه انقلاب، انقلابِ مستضعفان بود و سرمایه داری مثل یک ننگ به حساب ‌می‌آمد. انقلاب نور بود و علم هم نور! برای همین با پیروزی انقلاب، آنها که قلب هایشان را به روی این حقیقت نورانی گشودند، عالم به علمی شدند که سرِ کلاس درسِ بهترین دانشگاه های جهان هم پیدا نمیشد. 🟡 آنها به جای واحد‌های بی فایده یا کم فایده، مستقیم رفته بودند سر اصل مطلب و داشتند جهان را آنگونه که هست و زندگی را آنگونه که باید می‌شناختند. خوبی‌اش این بود که کلاس فقط «نظری» نبود و میدان جهادِ انقلاب و پس از آن دفاع مقدس، باعث شده بود بچه ها در عمل کارآمدی جهان‌بینی ‌شان را تجربه کنند. خلاصه اینکه دفاع مقدس، برای خودش دانشگاهی شده بود و پایان نامه هایش هم وصیت نامه های شهدا ! «متن کامل را بخوانید»
﷽ | شاگرد اول 🔰 انقلاب که آمد، معیارهای جدیدی با خود آورد؛ مثلا اینکه انقلاب، انقلابِ مستضعفان بود و سرمایه داری مثل یک ننگ به حساب ‌می‌آمد. انقلاب نور بود و علم هم نور! برای همین با پیروزی انقلاب، آنها که قلب هایشان را به روی این حقیقت نورانی گشودند، عالم به علمی شدند که سرِ کلاس درسِ بهترین دانشگاه های جهان هم پیدا نمیشد. 🟡 آنها به جای واحد‌های بی فایده یا کم فایده، مستقیم رفته بودند سر اصل مطلب و داشتند جهان را آنگونه که هست و زندگی را آنگونه که باید می‌شناختند. خوبی‌اش این بود که کلاس فقط «نظری» نبود و میدان جهادِ انقلاب و پس از آن دفاع مقدس، باعث شده بود بچه ها در عمل کارآمدی جهان‌بینی ‌شان را تجربه کنند. خلاصه اینکه دفاع مقدس، برای خودش دانشگاهی شده بود و پایان نامه هایش هم وصیت نامه های شهدا ! 🟠 یکی از یکی نورانی تر و پر مضمون تر. شهید «نصرالله تفاوت» هم یکی از بچه زرنگ های این دانشگاه بود، شاگرد اول! میان خطوط وصیت نامه‌اش می‌شود ساعت ها سیر کرد و برای یک عمر زندگی دستور العمل در آورد، وصیت نامه ای که به نظرم نقطه اوجش آنجاست که میگوید: «تنها امروز ولایت فقیه است که آدم را نجات می‌دهد و تنها راه راه امام خمینی است که می‌ماند و راه‌های انحرافی را می‌زند کنار» ⚪️ نصرالله یک انحصار عالمانه و عارفانه برای نجات میسازد و آن را ولایت فقیه معرفی میکند؛ ولایت فقیهی که مسیر است، رفتنی است و صرفا با شعار به دست نمی‌آید! نصرالله بر اساس معیار غربی دانستن و ندانستن جایگاه ویژه‌ای ندارد، یک دیپلم علوم انسانی دارد و نهایت میشود او را جزو آدم معمولی های جامعه حساب کرد. 🔻اما وقتی با عینکِ انقلاب نگاهش میکنی، استاد تمامی است که سالها باید پای درسش بشینی و مهمترین دستاوردهای یک انسان در طول زندگی‌اش را از او بیاموزی... دقیقا همان مطالبی که حقیقتا «علم» است و جماعت روشنفکر غرب زده‌ یا عمامه به سرهای دور از سیاست، مطلبی از آن نمی‌دانند و موضع گیری هایشان در دورترین نقطه از ولایت فقیه، گواه این قضیه است. 💎 نه اینکه بخواهم نتیجه بگیرم که مدرسه و دانشگاه و حوزه تعطیل، نه! نصرالله هم اگر امروز به جای ما بود، به حکم ولایت پذیری اش حتما شاگرد اول دانشگاه های مرسوم دنیا هم بود... اما داستان را خلاصه در اینجا نمیدانست، ما هم اگر می‌خواهیم شبیه نصرالله باشیم، خلاصه اش نکنیم.
﷽ | حسینِ محرابی شدن 🌻«شهید خندان مشهدی ها» یا «شهید امام رضایی» هرجور که دوست دارید صدایش کنید...یک مشهد است و یک حسین محرابی اش! عکس معروف خندانش را که میبینم یادی از وعده حق خدا میکنم که می‌گفت: فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ 🍃مگر میشود خوشحال نباشد، کسی که به بلندترین آرزوی بهترین آدم های دنیا رسیده است. حالا تمام سختی ها برای آقا حسین محرابی ما، نقد شده است... تمام دویدن ها در طول این چهل ساله! چه چله پر برکتی بود زندگی حسین... رفتن به سوریه هم نقطه اوج داستان زندگی‌اش. «متن کامل را بخوانید»
﷽ | حسینِ محرابی شدن 🌻«شهید خندان مشهدی ها» یا «شهید امام رضایی» هرجور که دوست دارید صدایش کنید...یک مشهد است و یک حسین محرابی اش! عکس معروف خندانش را که میبینم یادی از وعده حق خدا میکنم که می‌گفت: فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ 🍃مگر میشود خوشحال نباشد، کسی که به بلندترین آرزوی بهترین آدم های دنیا رسیده است. حالا تمام سختی ها برای آقا حسین محرابی ما، نقد شده است... تمام دویدن ها در طول این چهل ساله! چه چله پر برکتی بود زندگی حسین... رفتن به سوریه هم نقطه اوج داستان زندگی‌اش. 💛به قول حاج قاسم «بچه زرنگ» بود دیگر؛ بچه مایه دار نبود اما ماشینش را فروخت تا از صف مدافعین حرم اهل بیت علیهم السلام جا نماند! الکی که نبود، قرار نبود هر کسی را راه بدهند... باید خوب امتحانت میکردند و می‌دیدند چقدر پای کاری و اگر همه‌ی در ها را بسته ببینی باز هم عاشقانه برای اینکه جانت را دو دستی تقدیم این مسیر بکنی میدوی؟! 🥺آن وقت بود که به سوریه راهت میدادند و تازه اگر می‌پسندیدند میشدی، «شهید مدافع حرم». حسین محرابی اینچنین قله‌ای بود. همینقدر در اوج و همینقدر بی ادعا ! ما که در این پایین ها سیر میکنیم و ادعایمان گوش فلک را پر کرده است، خوب میدانیم که چه کار بزرگی است که هم «حسین محرابی» باشی و هم «ادعایی» نداشته باشی. ملاک همین است! ⭕️آن مردمند که به های و هوی و سر و صدایت نگاه میکنند و آخر سر هم جز «التماس دعا» و «وجهه محترمانه‌ای» چیزی عایدت نمی‌کنند. وگرنه خریداران عالم نگاه به قلبت میکنند، اگر _حتی در اعماق قلبمان_، عُجب و غرور و « ما که دیگر وضعمان خوب است...» دیدند، باخته‌ایم! اما اگر آن شکستگی و بی‌ادعایی صادقانه، مهمان قلبمان بود، خوشبحالمان! 💎نه از آن الکی هایش نه، از آنها که در این جمله ساده و باز هم بی ادعای حسین محرابی، نشسته است: «با دلی آرام و قلبی مطمئن از آنچه انجام می دهم (جهاد) از حضور شما عزیزان مرخص می شوم؛ باشد که این فرزند و برادر کوچک و خطاکار خود را ببخشید و حلال کنید.»