توی هویزه اومد پیشم گفت:
وقتی داشتیم از بازارچه میومدیم
بچه سه سالم این تسبیح رو برداشته📿
برگشتم ازهر مغازه و بساطی پرسیدم
همشون میگن ما ازین تسبیحها نداریم
الان موندم این تسبیح رو چیکار کنم😩
هرچی گفتم برگرد دوباره از مغازهها سوال کن میگفت وقت نداریم اتوبوسمون داره حرکت میکنه
تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که گفتم چند تا صلوات نذر همین شهدای هویزه کن خودشون کمکت میکنند🙏🏻
چند دقیقه بعد با خوشحالی اومد گفت فلانی صاحب تسبیح پیدا شد یکی از اهالی کاروان خودمون هست گفتم شهدا کمک کردن🌷
#راهیان_نور #هویزه
#خاطرات
🌷 @dooghbezan 🌷
حال و هوای یادمان شهدای هویزه🌷
از کنار مزار شهدا تا غرفه فرهنگی📚
آسمون ابری قشنگ با تابش آفتاب🌞
#راهیان_نور
#خاطرات
#هویزه
🌷 @dooghbezan 🌷