#رمان_منو_بہ_یادت_بیار
#قسمت_سی_یک
بغضم را قورت دادم و ادامه دادم:
-خیلی خوشحال بودیم...محمدرضا همش میخندید... سرعتش خیلی بالا بود...یک سره میخواست مهمونارو سرکار بذاره و از یه کوچه ی دیگه بره...تا مارو گم کنن...
حنانه_خب؟؟؟؟؟؟؟
-موفق شد...مهمونا مارو گم کردن محمدرضا پیچید توی یه کوچه ی دیگه...
گریه ام گرفت...بقیه ماجرا رو با اشک هایی که از چشمانم پایین میریخت تعریف کردم...
-سرعتش خیلی بالا بود... خیلی... بهش گفتم آروم تر برو...جوابی نداد...بهم گفت فاطمه زهرا هیچوقت تنهام نزار...اون لحظه معنی حرفاشو نفهمیدم...نمیدونستم چی میگه...وقتی دوباره بهش گفتم سرعتشو کم کنه...گفت ترمز برید...
حنانه با چشم های گرد شده و نفس حبس شده بمن زل زده بود...و با شوکی که بهش وارد شده بود گفت:
حنانه_بقیشو بگو...
-چشماشو بست...صداش کردم...بهش گفتم چشماتو باز کن...وقتی چشماشو باز کرد...زندگی چشمای دوتامونو بست... وقتی دومرتبه چشم هامو باز کردم روی تخت بیمارستان بودم... حنانه ما تصادف کردیم...اونشب توی اون بارون.... زمین خیس توی اون تاریکی!!! ما با ماشین رفتیم توی دیوار...
حنانه نفس عمیقی کشید و درحالی که اشک های روی گونه هایش را پاک می کرد گفت:
-بهم بگو...بهم بگو محمدرضا کجاست؟؟؟؟
-محمدرضا.......
-محمدرضا م..ر..د...ه؟؟؟؟
زدم زیر گریه و بلند بلند گریه می کردم...
حنانه_فاطمه زهرا...آروم باش...بهم بگو چی شده؟؟؟
-اونی که مرده منم حنانه...
-چی میگی...
-محمدرضا فراموشی گرفته...
حنانه باش شنیدن این حرف مثل برق از جایش بلند شد...
نفسش به شماره افتاده بود...اشک هایش امانش را بریده بود...
-وای فاطمه...وای...
اشک هایم را پاک کردم و گفتم:
-بیا بشین...
کنارم نشست دستانم را گرفت و گفت:
-یعنی...یعنی تورو نمیشناسه؟؟؟تو...تو میتونی به یادش بیاری...
-محمدرضا نمیخواد که یادش بیاد...اون از من بدش میاد...
-فاطمه.....
-آخرین باری که دیدمش بهم گفت دیگه نمیخواد منو ببینه منم تصمیم گرفتم از زندگیش برم بیرون...
#ادامہ_دارد...
رمان #منو_به_یادت_بیار رو در کانال دختران محجبه دنبال کنید
@dookhtaranehmohajjabe
#رمان_منو_بہ_یادت_بیار
#قسمت_سی_دو
حنانه با عصبانیت به من نگاه کردو گفت:
-چی میگی فاطمه؟؟؟؟؟حالت خوبه؟؟؟
همینطور که اشک هایم را پاک میکردم گفتم:
-تو میگی چیکار کنم هان؟؟؟ افتادم توی یه چاه...که هرچی فریاد میزنم منو بیرون نمیارن...حنانه تو میدونی چقدر برای برگردوندن زندگیم عذاب کشیدم؟؟؟؟میدونی چقدر از محمدرضا حرف شنیدم میدونی چقدر تحقیر شدم؟؟؟؟میدونی برای چی؟؟؟چون میخواستم زندگیمو پس بگیرم... ولی اون منو نمیخواد...میدونی چقدر بده که یه طرفه عاشق باشی؟؟؟؟
سکوت وحشتناکی بینمان ردو بدل شد...ادامه دادم:
-نه...یک طرفه نبود...اون عاشق من بود...من از اون کوچه و دیوار متنفرم...من از بارون متنفرم...من از تصادف متنفرم...
-فاطمه زهرا آروم باش...
-من از اون خونه ی بدون زندگی متنفرم...
حنانه شانه هایم را گرفته بودو سعی داشت من را آروم کند...
-فاطمه...
سرم را روی زانو هایم گذاشتم و بی صدا گریه میکردم...
حنانه هم پا به پای من اشک میریخت...
بعد از دقایقی گریه...
کمی آروم شدم سرم را بلند کردم روبه حنانه گفتم:
-دیگه مهم نیست...منم فراموش میکنم...بلند شو بریم خونه...خیلی خستم...
-فاطمه...تو باید زندگیتو پس......
نگذاشتم حرفش تمام شود:
-حنانه...
-بله؟
-برو خونه...منو ببخش که ناراحتت کردم...نمیخوام بیشتر ازین معطل من بشی...منم باید برم...
-کجا میری؟؟؟
-خونه...خستم...
-باشه...باهام در تماس باش...
-باشه عزیزم...
-مواظب خودت باش...غصه نخور کاری هم داشتی بمن بگو...
لبخندی زدم و گفتم:
-خداحافظ...
دست دادیم و خداحافظی کردیم بعد هم از هم جدا شدیم...
ادامه دارد....
رمان #منو_به_یادت_بیار رو در کانال دختران محجبه دنبال کنید
@dookhtaranehmohajjabe
#رمان_منو_بہ_یادت_بیار
#قسمت_سی
حنانه_چییییی؟؟؟؟عروسی نکردین یعنی چی!!!!!!
-نه یعنی عروسی کردیم ولی زیر یه سقف نرفتیم.
-چی میگییییی؟؟؟
-هیس آروم الان همه میفهمن.
-تو چرا انقدر خونسردی؟!بگو ببینم چی شده؟اتفاقی افتاده؟خیانت؟؟؟؟
-إإإ...انقدر تند نرو...
-وای فاطمه تو چرا اینهمه مدت بمن نگفتی؟؟؟
چیزی نگفتم اخم هایم در هم فرو رفت و اشک در چشم هایم حلقه زد...
حنانه بهت زده بمن نگاه می کرد...
لب باز کردم و گفتم:
-حنانه...بعد کلاس میریم بیرون کامل برات تعریف میکنم...
چند ساعتی گذشت حنانه در تمام این مدت کوتاه در شوک عجیبی بود...
وسایلمان را جمع کردیم و از حوزه بیرون رفتیم...
از آخرین جمله ی من به حنانه دیگر کلمه ای بینمان ردو بدل نشد...
کنار هم راه میرفتیم از خیابان رد شدیم...
ناگهان دستی محکم به شانه ام خورد حنانه بود باعصبانیت بمن نگاه می کرد...از نگاهش کمی ترسیدم:
من_حنانه!!!!
-ساکت شو فاطمه!! تو واقعا چه فکری کردی...میدونی چقدر سرم درد میکنه؟؟؟؟ از همون لحظه که گفتی عروسی نکردی دارم از نگرانی میمیرم...تو چرا جواب تلفنامو نمیدادی؟؟؟براچی بمن نگفتی؟؟؟آخه....
-حنانه...حنانه...آروم باش...بیا بریم تو پارک بشینیم کامل برات تعریف میکنم...
نفس عمیقی کشید و راه افتاد...
از حوزه تا پارک چند دقیقه ای طول نکشید...
مدتی بعد منو حنانه روی یکی از نیمکت های پارک نشسته بودیم...
حنانه_خب...بگو...
-شب عروسیمون بود...بعد از تموم شدن مجلس. از تالار اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم.ماشین ما جلوتر و ماشین بقیه پشت ما حرکت میکردن...
ادامه دارد...
رمان #منو_به_یادت_بیار رو در کانال دختران محجبه دنبال کنید
@dookhtaranehmohajjabe
🧡
•° دقــتڪݩیــد
•° زݩدگــــــے
•° مِݩہـــــآے _ خــــــــــدآ🌱
•° تمــآمــش
•° مےشــود
•° گـــــرفتــــآرے ...
#استــآدحسیݩاݩصــاریــاݩ🔖
@dookhtaranehmohajjabe
••|🔔🌊|••
#تلنگر
میگم:آخہاینمدللباس؟
میگہ:همہمیپوشند!!
میگـم: اینجورحرفزدن؟
میـگہ:همہهمینجورےحرفمیزنند!!
میـگم:غیبت؟
میـگہ:همہمیڪنند!!
تاوانِڱناهاتروچے؟!
اونوفقطخودتپسمیدهے😰🍂
@dookhtaranehmohajjabe
#تلنگرانہ
بہ هَـرڪے میخـواے حـاݪ بِـدے
حـاݪ بِـده
امـا بہ شیطـون حاݪ نَـده..!
از هَـرڪے میخـواے حاݪ بگیـرے
حاݪ بِگیـر
امـا حـاݪ امـام زَمـانـت<عج>رو نَگیـر..!❌😕
#حـاجحسیـنیڪتا
#ʝѳiɳ ↴
@dookhtaranehmohajjabe
عهد کردم که در راه شهیدان باشم|•✨•
چادر مشکی من رنگ شهادت دارد|•💕•
#چادرانه|•💚•
@dookhtaranehmohajjabe
اگر پسر ها میدانستند امام زمان"عج الله تعالی" دنبال سرباز می گردد هرگز گناه نمی کردند
و
اگر دختر ها میدانستند ناموس امام زمان"عج الله تعالی" هستند هرگز گناه نمیکردند ...😭💔
#ʝѳiɳ ↴
➣|•°@dookhtaranehmohajjabe
خوشا راهی که پایانش تو باشی...
خوشا دردی که درمانش تو باشی..🌱
@dookhtaranehmohajjabe
#مهدویت
ضامن لبخند مهـدے
"چـادر مشکےِ" توستـــ...
چهرهاتـ با چادرتـ
مثل "گل ریحانہ" شــد!
#ʝѳiɳ ↴
➣|•@dookhtaranehmohajjabe
سخت است امّا..
گذشتند از هر آنچھ کھ
قلبشان را وصلِ زمین مےکرد!
این قانون پرواز است..
《گذشتن براے رها شدن》
@dookhtaranehmohajjabe
آرِزوهـٰاتوفٰالـوکـُن
مُطـمَئِنبـٰاشیـِهروزیبـَکمیـدَن:)!-
@dookhtaranehmohajjabe
#السلام_علیک_یا_امام_رضا
عکسِضریحِتوستکھ ،
درقابِچشمھاست...
یاعکسیازبھشت،نشستهـبرآینھ؟!
#ʝѳiɳ ↴
➣|•°@dookhtaranehmohajjabe
آسمان فرصت پرواز بلند است ولی...
#عکس_نوشته 🌷🍃
" پروفایلتو خوشگل کن 🥳
┏━━♥️ 🎭 ♥️━━┓
@dookhtaranehmohajjabe
┗━━♥️ 🎭 ♥️━━┛
✿࿐༅࿇༅࿐✿
✿࿐༅࿇༅࿐✿
١١نفری که به بهشت نمیروند
👇🏻 *حتمابخون* 👇🏻
*1کسانی هستندکه درحالی از قبر بلندمیشوند که فاقددست و پا هستنداین افرادکسانی هستندکه همسایگان خود را اذیت میکنند*
*أستغفرالله*
*2.کسانی هستند که در نماز غفلت وسستی میکردند و در حالی از قبرخارج میشوند که صورتی همانندخوک دارند.*
*أستغفرالله*
*3.کسانی که زکات اموال خویش را نمی پردازند درحالی از قبر خارج میشوند که شکم آنهامانند کوهان شتر و پر از مار و کژدم می باشد.*
*أستغفرالله*
*4.کسانی هستند که مال را بر عهد و پیمان الهی ترجیح دادند درحالی ازقبرخارج میشوندکه از دهانشان خون جاری است.*
*(پناه بر خدا)*أستغفرالله*
*5.کسانی هستند که در خفا و پنهانی گناه می کردند و از خداوند که در هر حال، ناظر، بینا و شنوا است نمی ترسیدند.*
*ودرحالی از قبر خارج میشوند که جسم وتن آنها بادکرده و پوسیده است أستغفرالله*
*6.کسانی هستندکه شهادت دروغ می دادند درحالی از قبر خارج خواهند شد که گردنشان قطع شده است*
*أستغفرالله*
*7.کسانی هستند که کتمان شهادت می کنند و عمدا" گواهی نمی دهند در حالی از قبر خارج میشوند که ازدهانشان خون وچرک جاری است*
*أستغفرالله*
*8.گروه زناکارانی هستندکه بدون توبه وفات کردند در حالی ازقبرخارج خواهند شد که کور هستند.*
*أستغفرالله*
*9.کسانی هستندکه مال یتیمان را به ناحق خورده اند درحالی از قبرخارج میشوند که چهره هایشان سیاه وچشمها و شکمشان پراز آتش است.*
*أستغفرالله*
*10.کسانی هستندکه نافرمانی پدر و مادر را میکنند درحالی از قبر خارج خواهند شد که جسمشان گرفتاربیماری برص وجذام شده است.*
*أستغفرالله*
*11.کسانی هستند که شراب مینوشنددر حالی از قبر خارج میشوندکه نابینا هستند و دندانهای آنهامثل شاخ فیل و لبهای آنها بر سینه هایشان\آویزان و زبان آنها بر قسمت رانها آویزان است وازشکم آنهاکثافت بیرون می آید*
*أستغفرالله*
*12.حضرت رسول اکرم می فرماید:گروه دوازدهم هم در حالی خارج میشوند که چهره آنها مانند شب چهارده نورانی و از پل صراط مانند برق می گذرنداینهاهمان گروهی هستند که به نماز اهتمام می ورزیدند و عمل نیک انجام میدادند*
اگه خواستی ثواب ببری و اون دنیا غافل گیر شی واسه دوستات بفرست خجالتم نداره
ً *بزارید دور دنیا بچرخد*
انشاءالله که شما از گروه دوازدهم هستید.
┈┈┈••✦🍃❤️✦••┈
الَّلهُمَّ صَلِّ علَےَ مُحَمَّـدٍ وعلَےَ آلِ مُحَمَّـــدٍ♥
ان شاءالله به برکت صلوات بر محمد و آل محمد 🤍🕊️
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم ❤️🥰
﷽
ســـــلام🤚🏻🤚🏻
صبـحـــــ🌞تـــــون بخیر🌼🌸🌻
امـــــــروز اومدم با کلـــــی فعالیت 🙂
↯امروز ۱۴۰۰/۶/۲۵ است↯
سعـی کنید امروز رو شاد باشید و از تمام لحضاتتون استفـــــاده کنید シ♡
↻@dookhtaranehmohajjabe↻