#روش_درس_خوندن_مدرسه_مجازی:)👇🏿
۱)هر درسی رو که مشکل دارید کلیپ آموزشش رو دان کنید،کتابتون رو بیارید و هر نکته ای که گفته میشه رو یادداشت کنید و قسمت هایی که بیشتر توضیح میده رو بیشتر بخونید!📕♥️
۲)سعی کنید از درس های مفهومی مثل ریاضی و علوم شروع کنید،چون درس های حفظی رو بعدن هم میتونید بخونید و نیازی به توضیحات دبیر نداره، قطعا هم مشکلی توش ندارید!📒🍋
۳)سعی کنید وقتی امتحانی دارید از روی کتاب ننویسید و قبلش خودتون یه نگاه به کتاب بندازید که همه چیز دستتون بیاد،معمولا سوالات امتحان کمن و میتونید با یه مطالعه سریع به سوالات جواب بدید!📗🐍
𝑱𝒐𝒊𝒏☟︎︎︎
───• · · · ⌞♥️⌝ · · · •───
@dookhtaranehmohajjabe
───• · · · ⌞♥️⌝ · · · •──
#ترفند🌝✨
چطوری امتحانامون ۲۰ بشیم👩🏻💼💛؟
•اول از همه به خودتون بگید من باید ۳بار این بخش هایی که امتحان دارم رو بخونم یه بار به صورت مطالعه یه بار تقریبا حفظ شده و در آخر کاملا حفظ شده بخونید ◞🗒💚◜
- - -
•به خودتون بگید که اگه این امتحانو ۲۰ شدم فلان چیز رو برای خودم میگیرم یا مثلا ۳ تا امتحانتون رو ۲۰ شدید یه چیز برای خودتون بخرید ◞💜🍒◜
- - -
•اگه درسی یا مطلبی رو نفهمیدید با یه خودکار رنگی به زبون ساده توضیح بدید برای خودتون تا متوجه بشید ◞🔦✨◜
- - -
•کنار دفترتون یا هر مطلب جوک یا یه نقاشی مینیمال بکشید که درس خوندن براتون عذاب آور نباشه😁💕
@dookhtaranehmohajjabe
#توصیه °•❤️🥀•°
𖤝𖤝𖤝𖤝𖤝𖤝𖤝𖤝𖤝𖤝𖤝𖤝𖤝𖤝𖤝
• در کمتر از یک سال زندگیت رو تغییر بده 🍭🌿⤹
🐛✤ کمتر غر بزن بیشتر حل کن ❫
🐛✤ شکرگزاری رو هر روز تمرین کن ❫
🐛✤ متعهد به رسیدن به اهدافت شو ❫
🐛✤ با کسایی که منفی هستند خداحافظی کن ❫
🐛✤ یک مهارت رو انتخاب کن و مدام توسعش بده ❫
🐛✤ اشتباه ها رو به عنوان درسی که باید میآموختی حساب کن ❫
@dookhtaranehmohajjabe
امید وارم از ترفند و توصیه و.... راضی باشین 🌙✨
#گل_سرخ
@dookhtaranehmohajjabe
زرد
🌕🌜🌛✨🌟⭐️🌙💫☀️🌼🌝🐥🐤🐱💛
قرمز
❤️❣💔🎒⛑👠🧣🐙🥀🌹🌺🍎🍒🍓🌶
آبی
🎣🎽💙🧢👗👕👖👔❄️💦💧🌊🐳🐬🐟🐋
سبز
🌵🐲🐉🎄🍀☘🌿🌱🌴🌳🌲🎍🍃🎋⛳️🎾🥒🥦🍈🥑🥝🛶🇨🇨💚🧤
#گل_سرخ
@dookhtaranehmohajjabe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انگیزشی✨❤️درسی
گل سرخ
@dookhtaranehmohajjabe
"تخته سنگ"
در زمانهای گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند؛ بسیاری هم غر میزدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسهای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🍁حکایت های پند آموز🍁
#ریحانه
لینک کانال👇
@dookhtaranehmohajjabe
"مرد فقیر و بقال"
مرد فقیری بود که همسرش کره میساخت و او آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت، آن زن کرهها را به صورت دایرههای یک کیلویی میساخت. مرد آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت و در مقابل مایحتاج خانه را میخرید.
روزی مرد بقال به اندازه کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمیخرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار میدادیم.
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🍁حکایت های پند آموز🍁
#ریحانه
لینک کانال👇
@dookhtaranehmohajjabe
"پند لقمان"
لقمان حكیم پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندی، بنویس. شبانگاه همه آنچه را كه نوشتی، بر من بخوان. آنگاه روزهات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست كه كاغذها بیاورد و نوشتهها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفتهام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قیامت، آنان كه كم گفتهاند، چنان حال خوشی دارند كه اكنون تو داری.
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🍁حکایت های پند آموز🍁
#ریحانه
لینک کانال👇
@dookhtaranehmohajjabe
"بزرگمهر و انوشیروان"
بزرگمهر وزیر دانای انوشیروان هرروز صبح زود خدمت انوشیروان میرفت و پس از ادای احترام رو در روی انوشیروان میگفت: سحر خیز باش تا کامروا گردی.
شبی انوشیروان به سرداران نظامیاش دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر منتظر بمانند. چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید لباسهایش از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنند تا راه فراری برای او باقی نماند.
صبح روز فردا وقایع طبق خواسته انوشیروان اتفاق افتاد. بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. چون صلاح ندید برهنه به درگاه انوشیروان برود، به خانه بازگشت و دوباره لباس پوشید. آن روز دیرتر به خدمت پادشاه رسید.
پادشاه خندید و گفت: مگر هر روز نمیگفتی سحر خیز باش تا کامروا باشی؟
بزرگمهر گفت: دزدان امروز کامروا شدند، زیرا آنها زودتر از من بیدار شده بودند. اگر من زودتر از آنها بیدار میشدم و به درگاه پادشاه میآمدم، من کامرواتر بودم.
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🍁حکایت های پند آموز🍁
#ریحانه
لینک کانال👇
@dookhtaranehmohajjabe