eitaa logo
دختران محجبه
923 دنبال‌کننده
23هزار عکس
7.4هزار ویدیو
464 فایل
به کانال دختران محجبه خوش آمدید! لینک کانال شرایط دختران محجبه⇩ @conditionsdookhtaranehmohajjabe مدیران⇩ @Gomnam09 @e_m_t_r لینک پی‌ام ناشناس⇩ https://harfeto.timefriend.net/16921960135487 حرف‌هاتون⇩ @Unknown12
مشاهده در ایتا
دانلود
خواستم بحث را عوض کنم که مادرم صدایم زد: -فاطمه زهرا... -بله؟؟؟ -همه چی درست میشه غصه نخور. سمتش رفتم دستش را بوسیدم و گفتم: -عزیز دل من...غصه منو نخور...من حالم خوبه... لبخندی زدم و گفتم: -ببین میخندم... مادرم کمی خوشحال شد لبخندی زدو گفت: -میدونم که درونت آشوبه...ولی تو دختر قوی هستی...و اینم میدونم که همه چیزو درست میکنی... بوسه ای به روی پیشانیش زدم و خداحافظی کردم. از خانه بیرون رفتم سوار تاکسی شدم و مدتی بعد جلوی حوزه بودم... نفس عمیقی کشیدم... با خودم فکر میکردم...حالا باید جواب گوی کلی حرف باشم... قدم هایم را محکم کردم و وارد حوزه شدم...و قدم های بعد به سمت سالن... وارد سالن که شدم...با هجوم شدید دوستانم به سمت خودم روبه رو شدم. -وای فاطمه سلام. -کجا بودی تو. -مبارک باشه. -ازین ورا خانم؟؟ - نمیومدی خب دیگه! -چرا نمیومدی اینهمه مدت؟ -کجا بودی آخه... دستانم را بالا آوردم لبخندی زدم و کمی با صدای بلند گفتم: -سلام...سلام بچه ها...یکم آروم تر...چخبره... صدای خنده های بلند یک نفر به گوشم رسید... به سمت صدا برگشتم... ناگهام هر دونفر اسم هم را فریاد زدیم... من_حنانه!!!!! حنانه_فاطمه زهرا!!!! لبخندی زدم و گفتم: -خوبی؟؟؟ -توخوبی؟؟؟ -معلومه کجایی دختر ؟؟؟؟ چرا جواب تلفنامو نمیدی؟ شوهر کردی رفتی دیگه پشتتم نگاه نمیکنی...خیلی بی معرفتی... خندیدم و گفتم: -وایسا وایسا وایسا...تند نرو...باید باهم حرف بزنیم... ... رمان رو در کانال دختران محجبه دنبال کنید @dookhtaranehmohajjabe