eitaa logo
دختران محجبه
923 دنبال‌کننده
23هزار عکس
7.4هزار ویدیو
464 فایل
به کانال دختران محجبه خوش آمدید! لینک کانال شرایط دختران محجبه⇩ @conditionsdookhtaranehmohajjabe مدیران⇩ @Gomnam09 @e_m_t_r لینک پی‌ام ناشناس⇩ https://harfeto.timefriend.net/16921960135487 حرف‌هاتون⇩ @Unknown12
مشاهده در ایتا
دانلود
-سوار تاکسی راهی خونه شدم... بین راه یک سره بغض داشتم رو به راننده گفتم: -آقا مواظب باشین یه وقت ترمز نبرین. -نه خانم ماشین مطمئنه. -ماشین ماهم مطمئن بود. -چی؟؟؟! -هیچی... کمی مکث کردم چشمم به اتوبان خورد گفتم: -آقا ببخشید...میشه مسیرتونو عوض کنید. -عوض کنم؟ -آره... میخوام برم یه جای دیگه ... -ولی خب هزینتون بیشتر میشه ها...چون مسیر مشخص بوده. -مشکلی نیست. راننده نفسش را بیرون داد و گفت: -باشه.کجا برم؟ -این اتوبانو بپیچید دست راست... مسیر عوض شد... دلم هوای خانه مان را کرده...همان خانه ای که با محمدرضا خریدیم...وسایل هایمان را چیدیم که همان جا باهم زندگی کنیم... شاید حتی روی تمامی وسایل ها خاک گرفته باشد... و سکوتی تلخ از نبودن ما دونفر, خانه را متروکه کرده باشد... به خیابانی که چند قدمی خانه مان بود رسیدیم...روبه راننده گفتم: -آقا...همین جا پیاده میشم... کرایه را حساب کرد و از ماشین پیاده شدم... از خیابان گذشتم و به کوچه رسیدم و اندکی بعد من روبه روی در ورودی ساختمان مان بودم... کلید را درون قفل فشردم و وارد راهرو شدم...پله ها را یکی یکی طی کردم سکوت فضا را در برگرفته بود و تنها صدای قدم هایم بود که به گوش می خورد...طبقه ی اول... طبقه ی دوم... مکثی کردم به در ورودی خیره شدم... زیر لب زمزمه کردم: -قرار نبود یه روزی تنهایی بیاییم توی این خونه... قفل در را باز کردم صدای باز شدن در سکوت وحشتناک خانه را شکست... همه جا تاریک بود... کفش هایم را در آوردم و وارد خانه شدم... هنوز برق را روشن نکرده بودم که تلفنم زنگ خورد. -بله مامان؟؟ -پس کجایی دختر دلواپستم. با صدایی خسته گفتم: -قربونت بشم...یه کاری دارم تا یه ساعت دیگه خونه ام... -زود بیا من دلم شور میزنه... -چشم... -فعلا خداحافظ... ادامه_دارد.... رمان رو در کانال دختران محجبه دنبال کنید @dookhtaranehmohajjabe