✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#رمان_امنیتی_سربازان_گمنام
"مدافع عــ♥️ــشق"
#پارت_18
#محمد
آروم چشمامو باز کردم.
دکتر بالا سرم بود.
- صدای منو می شنوین؟
سرمو به علامت مثبت تکون دادم.
- می تونید صحبت کنید؟
+ ب..... بله....
- یادتون میاد چه اتفاقی براتون افتاد؟
خیلی بی حال بودم. بریده بریده حرف می زدم.
+ داشتم..... از...... خیابون.... رد می شدم.... که... یه ماشین..... زد بهم.... بقیشو.... یادم نیست....
- سردرد، سرگیجه، حالت تهوع ندارین؟
+ فقط.... یکم..... سرم... درد می کنه...
- مشکلی نیست. بعد از تصادف، طبیعیه. خیلی شانس آوردین. خدا بهتون رحم کرده ماشینی که بهتون زده، قبلش ترمز کرده و سرعتش پائین اومده.
الان پاتون درد نمی کنه؟
+ یکم درد داره...
- میگم براتون آرام بخش تزریق کنن. فعلا استراحت کنین. من دوباره میام بهتون سر می زنم.
+ ممنون.
- خواهش می کنم.
دکتر رفت.
پرستار اومد و برام سرم وصل کرد.
پامو پانسمان کرده بودن و واسه دستم آتل بسته بودن.
گوشیمو از روی میز کنار تخت، برداشتم.
خاموش شده بود. روشنش کردم.
یا خدا... ۲۰ تماس بی پاسخ از عطیه، ۱۰ تا از مجید، ۱۵ تا از فاطمه... ساعت ۸ بود. من قرار بود ساعت ۷ خونه مجید و فاطمه باشم. حتما خیلی نگران شدن.
با مجید تماس گرفتم. خاموش بود.
نمی خواستم عزیز و عطیه و فاطمه چیزی بفهمن و نگران شن.
دو دل بودم که به رسول زنگ بزنم یا نه.
دلمو به دریا زدم و باهاش تماس گرفتم.
بعد از ۲ بوق، جواب داد...
- سلام آقا محمد.
+ سلام رسول جان. خوبی؟
- ممنون آقا. شما خوبین؟
درد داشتم، اما واسه اینکه نگران نشه گفتم: منم خوبم.
- مطمئنید؟
+ آره. چطور؟
- آخه صداتون یه جوریه.
+ یه ذره خستم.
- اقا چیزی شده که الان زنگ زدین؟
+ رسول تو الان کجایی؟
- خونم آقا. چطور؟
+ می تونی بیای بیمارستان؟
با نگرانی گفت: یا خدا.... بیمارستان چرا؟ اتفاقی افتاده؟
+ یه تصادف جزئی کردم.
- یا ابوالفضل... الان... الان خوبین؟
+ آره خوبم. گفتم که... یه تصادف جزئی بوده...
- من همین الان میام. فقط، کدوم بیمارستانین؟
+ بیمارستان............
- من تا ۵ دقیقه دیگه اونجام.
+ باشه. ممنون. خداحافظ.
- خداحافظ.
با مجید تماس گرفتم. هنوزم خاموشه. چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم...
#رسول
آقا محمد بهم زنگ زد و گفت تصادف کرده. دنیا رو سرم خراب شد... سریع رفتم بیمارستان، تا برسم، هزار بار مردم و زنده شدم.
رفتم پذیرش.
+ سلام خانم.
- سلام. بفرمائید.
+ یه آقایی تصادف کردن. آوردنشون اینجا. می خواستم بدونم کدوم بخشن؟!
- اسمشون؟
+ محمد حسنی.
- بردنشون اورژانس. انتهای راه رو. سمت راست. اتاق ۱۵.
+ ممنون.
رفتم همون جایی که پرستار گفت و اتاق ۱۵ رو پیدا کردم...
ادامه دارد...
✍🏻 به قلم: م. اسکینی
کمی فقط با ذکر نام نویسنده و لینک کانال آزاد✅
پ.ن1: آخی.... بیچاره محمد.... دلم واسش کباب شد...😢😭💔
واقعا خدا بهش رحم کرد...
پ.ن2: رسول چقدر نگران شد...😢🙃❤️
لینک کانال👇🏻
@dookhtaranehmohajjabe
#دل_نوشت.....
همه رفتند بخوابند منم و در به دری
فکرِ اینکه چه زمان کرب و بلایم ببری...
من حرم لازمم دلم تنگ است......
ارباب دستی رو دلمون بکش....💔
@dookhtaranehmohajjabe
﷽
‹📽🖇›
#تلنگر
#فضایمجازی
#نامحرم
#گناه
بـٰافـٰاجعہا؎بہنـٰامخواهروبرادرمجـٰاز؎
روبہروشدیم👀!!
ڪہمتاسفـٰانہبینمذهبۍهـٰامونهمرواج
پیداڪرده😐!!
حـٰالایعنۍچہخواهروبرادرمجـٰاز؎🙄؟!
یعنۍاینآقا؎حزبالهۍوبسیجیمونو
خواهرچادریمونپیو؎درحالچتڪردن
باهمدیگہهستن🙂!!
غآفلازاینڪہبہاونڪسیبعدهامیاد
توزندگیشوندارنخیانتمیڪنند😐🖐🏻!!
اصلاچہمعنۍمیدھخواهروبرادرمجاز؎🚶🏿♂؟!
مگہتشنہمحبتۍخواهرِمنبرادرِمن..🤦🏻♂
خیلۍمعذرتمیخواماینومیگمولۍ🖐🏻
ازخواهروبرادربہآبجۍوداداش
ڪشیدهمیشہوبعدیہمدتبہعشقمو
نفسم..💁🏻♂!!بعدادعـٰا؎مذهبیبودنهم
میڪنند😑!!
حداقلبخـٰاطرامامزمـٰانتنڪن
اینڪارارو🙂💔!!
-تَـبٰاهـیـٰات
@dookhtaranehmohajjabe
#خودسازی
سعےڪنگناههاروباحالتبرزخےبرایخودت
متصورشے ...
مثلادیدیمیگنغیبتیعنیگوشتبرادر
مردهخوردن؟!
توفکرکنهرکیدارهغیبتمیکنه
دارهاینگوشتمردهمیخوره ...
بنظرماینکارخیلیتوترکگناهاثرداره ...
#تلنگر
#شهیدانه
بہقَمَـࢪِفـٰاطِمیّونشٌھࢪَٺداشت...♥️
یڪیازشٌࢪوطِعَقدَشاینبـود
ڪهمدافعِحَࢪَمباقےبِماند...🍃
میگفٺ:
مَـنحـاضِࢪَم
مِثلعَـلیاڪبَرِامـٰامحٌسِین(؏)
اِربـاًاِربـاًبِشَموݪۍناموسِشیعہ
حِفظبشـہ...💔
آخَـࢪِشهَم
دَࢪحـالِخٌنثیڪࢪْدنِ
بٌمببـودڪهمنفجرشـد
وَقِسمتیازبَدَنِشتیڪهتیڪهشد...
شـھیدحٌـسِینهـࢪیࢪے
#تلنگر🌱
✧امامخامنهاےفرمودند⇩
حجاب به معناے
چادر نیست؛ حجاب
بہ معناے پوشیدن سالماست
نہ پوشیدگی ڪہ
از نپوشیدن بهتر است ...!