eitaa logo
دختران محجبه
942 دنبال‌کننده
23هزار عکس
7.4هزار ویدیو
464 فایل
به کانال دختران محجبه خوش آمدید! لینک کانال شرایط دختران محجبه⇩ @conditionsdookhtaranehmohajjabe مدیران⇩ @Gomnam09 @e_m_t_r لینک پی‌ام ناشناس⇩ https://harfeto.timefriend.net/16921960135487 حرف‌هاتون⇩ @Unknown12
مشاهده در ایتا
دانلود
😅🙊 رزمنده‌اے تو جبهه بے سیم میزنه میگه : من حدود ۵۰۰ تا عراقی دستگیر ڪردم سریع بیاین ببرینشون ... پشت بیسیم گفتن خودت بیار...!😁 گفت:نه شما بیاین اینا نمیذارن من بیام😅😅 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@dookhtaranehmohajjabe
😃 اسیر شده بود!😢 مأمور عراقی پرسید: اسمت چیه؟!🤔 - عباس اهل کجایی؟!🧐 - بندر عباس اسم پدرت چیه؟!🤨 - بهش میگن حاج عباس! کجا اسیر شدی؟!🧐 - دشت عباس! افسر عراقی که کم کم فهمیده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند محکم به ساق پای او زد و گفت: دروغ می گویی!😡 او که خود را به مظلومیت زده بود گفت: - نه به حضرت عباس (ع) !!😂 @dookhtaranehmohajjabe
😂 یہ جا هسٺ:•°✨°• شہید ابراهــیم هادے•°❤️°• پُست نگہبانےرو •°🧐°• زودتر ترڪ میڪنه•°👀°• بعد فرمانده میگهـ •°🤨°• ۳۰۰صلوات جریمتہ•°📿°• یڪم فڪر میڪنه و میگه؛•°😌°• برادرا بلند صلوات•°🔊°• همه صلوات میفرستن•°😁°• برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد...•°😁°• ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💚 ----•🍃🌸🍃•---- @dookhtaranehmohajjabe 🌼 🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼
♥️🍃 🍃 . . . [ 😂 . . فرماندهـ داشٺ با شور و حرارٺ صحبٺ مـےکرد.وظایف را تقسیم مـےڪرد و گروه ها یڪـے یڪـے توجیہ مـےشدند.یڪ دفعہ یادش آمد باید خبرے را بہ قرارگاهـ برساند. سرش را چرخاند؛پسر بچہ اے بسیجـے را توے جمع دید.گفٺ:« تو پاشو با اونـ موتور سریع برو عقب این پیغام رو بدهـ.» پسر بچہ بلند شد. خواسٺ بگوید موتورسوارے بلد نیسٺم،ولـے فرمانده آنقدر با ابہٺ گفٺہ بود ڪہ نتوانسٺ.دوید سمٺ موتور،موتور را توے دسٺ گرفٺ و شروع ڪرد بہ دویدنـ. صداے خنده‌ے همہ رزمندهـ ها بلند شد. . . . داسٺان برگرفٺہ از: " ڪتابـ امتحانـ نهایـے" ←نوشٺہ: مهدے قزلـے @dookhtaranehmohajjabe
♥️🍃 🍃 . . . [ 😂 . . فرماندهـ داشٺ با شور و حرارٺ صحبٺ مـےکرد.وظایف را تقسیم مـےڪرد و گروه ها یڪـے یڪـے توجیہ مـےشدند.یڪ دفعہ یادش آمد باید خبرے را بہ قرارگاهـ برساند. سرش را چرخاند؛پسر بچہ اے بسیجـے را توے جمع دید.گفٺ:« تو پاشو با اونـ موتور سریع برو عقب این پیغام رو بدهـ.» پسر بچہ بلند شد. خواسٺ بگوید موتورسوارے بلد نیسٺم،ولـے فرمانده آنقدر با ابہٺ گفٺہ بود ڪہ نتوانسٺ.دوید سمٺ موتور،موتور را توے دسٺ گرفٺ و شروع ڪرد بہ دویدنـ. صداے خنده‌ے همہ رزمندهـ ها بلند شد. . . . داسٺان برگرفٺہ از: " ڪتابـ امتحانـ نهایـے" ←نوشٺہ: مهدے قزلـے @dookhtaranehmohajjabe
😆  یہ جا هسٺ: شہید ابراهــیم هادے پُست نگہبانےرو زودتر ترڪ میڪنه👀 بعد فرمانده میگهـ ۳۰۰صلوات جریمتہ📿 یڪم فڪر میڪنه و میگه؛ برادرا بلند صلوات همه صلوات میفرستن برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد...😂 شهید ابراهیم هادی @dookhtaranehmohajjabe
😂😀 🤨😶 🤦🏻‍♂نمیدونم چکار کرده بودن کـه فرماندهشون بعد از کلی صغری و کبری چیدن و منبر رفـتن داشت می گفت: برادرا !!! دیگه تکرار نشه☝️🏻 یکی از آن برادرها با صدای بلند پرسید: حاجی اگه تکرار بشه چی میشه؟🤷🏻‍♂ و حاجی کـه لابد تصور می کردند الان است که از کوره😐😑😠 در برود جواب داد: هـیچی؛ با ایـن دفعه می‌شه دو دفعه✌️😂😅 @dookhtaranehmohajjabe
مقدس 😂 به سلامتی فرمانده🕵 دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت🚖، حق ندارد رانندگی کند😓! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده🛣، دست تکان داد نگه داشتم😉 كه شد،🙂 گاز دادم و راه افتادم من با می‌راندم و با هم حرف می‌زديم!😍 گفت: می‌گن لشکرتون دستور داده تند نرید!🙄😒 راست می‌گن؟!🤔 گفتم: گفته😊! زدم دنده چهار و ادامه دادم: اینم به سلامتی باحالمان!!!😄 مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند!!😟 پرسيدم: کی هستی تو مگه؟!🤔 گفت: همون که به افتخارش زدی دنده چهار...😶😰😨😱😂 💛⃟🌻 @dookhtaranehmohajjabe
😅 الهي دستتان بشكنه🤭 يكبار در جبهه آقاي «فخر الدين حجازي» آمده بود براي سخنراني و روحيه دادن به رزمندگان. وسطهاي حرفاش به يكباره با صداي بلند گفت: «آي بسيجي‌ها !» همه گوشها تيز شد كه چه مي‌خواهد بگويد. ادامه داد: «الهي دستتان بشكند»😱 عصباني شديم.😠 مي‌دانستيم منظور ديگري دارد اما آخه چرا اين حرف رو زد؟🤔 يك ليوان آب خورد و گفت: «گردن صدام رو»😂😂😂 اينجا بود كه همه زدند زير خنده! 😄😄 @dookhtaranehmohajjabe
در زمان اِشغال خرمشهر❗️ عراقے ها روۍ دیوار نوشته بودند:«جئنا لنبقے!! "آمدیم تا بمانیم"»😏 بعد از آزادے خرمشهر♥️ شهیدبهروزمرادے زیرش نوشت: «آمدیم نبودید» :)😄 @dookhtaranehmohajjabe
🌷   👈 به پسر پیغمبر ندیدم!... 💟⇐گاهی می‌شد از اینکه بعضی اینقدر بودند.😕 سرشان را نگذاشته روی زمین انگار هفتاد سال بود که خوابیده‌اند و تا دلت بخواهد خواب بودند، توپ بغل گوششان شلیک می‌کردی، نمی‌زدند. ☹️ 💟⇐ما هم می‌کردیم😌. دست خودمان نبود. کافی بود مثلاً لنگه دمپایی👟 یا سر جایش نباشد، دیگر معطل نمی‌کردیم😜 💟⇐صاف می‌رفتیم بالا سر این جوانان خوش خواب: «برادر برادر!»😁 دیگر خودشان از بودند، هنوز نپرسیده‌ایم: «پوتین ما را ندیدی؟😛» با عصبانیت می‌گفتند: «به پسر پیغمبر ندیدم.»🤨 و دوباره بلند می‌شد اما این همه ماجرا نبود. 💟⇐چند دقیقه بعد دوباره: «برادر برادر!» بلند می‌شد این دفعه می‌نشست:😒 «برادر و زهرمار دیگر چه شده؟»🤨 جواب می‌شنید: «هیچی بخواب خواستم بگویم پیدا شد!»🤪😂 😅 😊😊😊😔😔😔 〰〰〰〰〰〰〰 اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج_اَلــــــسٰاعة 💔 @dookhtaranehmohajjabe
| | 😂🍃😂 ---------------------------------- وارد مسجد شدیم 🕌 سر و صدای زیادی بود.🗣 همه نشسته بودند. 🧔یک بسیجی گوشه ای نشسته، دستش را ستون کرده و به آن تکیه داده بود....🙂 مجید بدون آنکه متوجه باشه ، پای مصنوعیش رو روی دست بسیجی گذاشته بود و سعی می کرد انتهای صف رو ببینه.🤦‍♂🙄 بسیجی ابتدا طاقت آورد، اما بعد سروصدایش بلند شد و گفت: برااادر، مگه این پا مال شما نیست که نمی دونی کجا گذاشتی؟ 😐🤔دستم رو له کردی. 😶😑 مجید نگاهی به بسیجی کرد وگفت: نه برادر این پا مالِ ! 😂😂 ♡         ♡ @dookhtaranehmohajjabe
😅 همه برن سجده..!!!😲 شب سیزده رجب بود🍃. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.🌷 بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود.😇 تعجب کردم😮! همچین ذکری یادم نمی آمد!🤔 خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند.😁 هر چه صبر کردیم خبری نشد🙁. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است.😶😐😑😂 بچه ها منفجر شدند از خنــ😂ـــده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیـ📻ــو هـــ🎁ــدیه کردند!😅 ♡         ♡ @dookhtaranehmohajjabe
😅 تو که مهدی رو کشتی ...😱 آقا مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که می رفتیم تو جیه مان کرد🙂. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.😎 صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای💣 سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز🤯.زمین و زمان بهم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه🍉 کوبید زمین. نعره زدم: یا مهدی😰! یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را کشتی😶!» از جا جستم. خاک ها را زدم کنار. آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید.😂😂😂 ♡         ♡ @dookhtaranehmohajjabe