eitaa logo
کاردستی با دورریختنی ها
74.6هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
4.9هزار ویدیو
66 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/W44J.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ۳ ثانیه لباس پرنسس کوچولو رو عوض کنید! اول با فرزند نازتون یه پرنسس با دامن پفی بکشید، سعی کنید پیراهن رو یک سره و ساده بکشید و بعد داخلشو با تیغ در بیارید(این قسمت کار خودتونه یا بابای بچه ها) بعد انواع کاغذ رنگی، کاغذکادو، بریده مجله ها رو برای لباس پرنسس در یک سایز ببرید و بعد پرنسس کوچولو آماده تغییر لباسه! البته اگر طرح پرنسس رو دوست ندارید، میتونید یه هاپو با بولیز، دلقک با لباس سرهمی و یا هرچیزی دوست دارید بکشید. 💭 @doorrikhtni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی جالب و ساده خورشید خانم و آموزش احساسات و کلمات جدید به بچه ها 🌞 ❣️ ذخیره کنید که سر فرصت انجام بدید ❣️ 💭 @doorrikhtni
✨قصه ی شب 🦁عنوان:مثل شیر قوی باش در روستایی مرد فقیری زندگی می کرد او در همه کارهای به مردم روستا کمک می کرد و دستمزد خیلی کمی می گرفت و از زندگی خود راضی بود و شکرگزار خدای بزرگ بود. یک روز خسته و گرسنه در کنار درختی نشسته بود و هیچ کس هم کاری از او نخواسته بود، و پولی هم نداشت تا غذا تهیه کند و منتظر مشتری بود، روباه فلجی را دید که در لانه خود نشسته و ازگرسنگی ناله می کند دلش سوخت ولی چیزی همراه نداشت تا به روباه بدهد، ولی پس از چند لحظه سر و کله شیر بزرگی پیدا شد که شکار بزرگی را گرفته بود و همراه خود به درلانه روبا ه برد اول خودش حسابی از آن خورد و بقیه آن را جلوی روباه گذاشت و رفت روباه لنگان لنگان خود را به باقی مانده غذا رساند و از آن خورد و بعد به کناری رفت و خوابید. مرد گرسنه که این واقعه را دید تکانی خورد و با خود گفت: من بی خودی این قدر کار می کنم بهتر است مثل روباه از مردم کمک بخواهم و خودم را این قدر به زحمت نیندازم. از آن به بعد دیگر کار نکرد و موقع اذان جلوی در مسجد می نشست و گدایی می کرد و مردم هم که از او توقع نداشتند با تعجب به او نگاه می کردند و با خود می گفتند، نکند که مریض شده و نمی تواند کار کند. مردم از او علت را می پرسیدند و به او پیشنهاد کار با دستمزد خوب می دادند ولی او قبول نمی کرد و می گفت: خدا بزرگ است و خودش کمک می کند و روزی من را می رساند. چند روزی گذشت ولی هیچ کس به او پول نداد، تا اینکه یک روز ناراحت شد و رو به آسمان کردو گفت: خدایا یعنی من کمتر از آن روباه هستم، مرا فراموش کرده ای؟ که ناگهان صدایی را در گوش خود شنید که به او می گفت: ای مرد مثل شیر قوی باش نه مثل روباه فلج . با این حرف او تکانی خورد و عهد کرد که هر چقدر می تواند کار کند و پول جمع کند و به دیگران کمک کند. این شد که روز به روز وضع او بهتر شد و به هیچ کس احتیاجی نداشت. 💭 @doorrikhtni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح نفسش حق است به هربهانه بیدارت میکند که روز تازه راشروع کنی به نوری عطرچای وصبحانه ای وصدای گنجشکی هرچه هست زندگیست و زیبا ســـلام صبحتون بخير وجودعزيزتان سلامت 💭 @doorrikhtni
نقاشی دفتر 🤩کانال مارودنبال کنیدوهرروزکلی ایده ی جدیدببینید👇 💭 @doorrikhtni