در خیابان های شهر می تازد و فریاد میزند:
من مادرم، مادر مهسا، مادر سارینا... نه زن در سرزمین قاتلان
صدای فریادهای نخراشیده اش، خراش میکشد بر قلب و جانم و اشک می شود و میبارد از دیدگانم...
لب به سخن میگشایم شاید به گوش آن هایی برسد که خود را مادران دختران این سرزمین میخوانند اما...!
من مادرم، مادر رقیه، مادر معصومه، مادر اسماء، مادر حسنا
مادر چهار دختر از این سرزمین...
سرزمینی که سرزمین قاتلان خواند و من سرزمین سرافرازان میخوانم...
او اشک ریخت، نمی دانم واقعی یا تصنعی
و من اشک ریختم... واقعی واقعی!
اشک ریختم بر چهار دخترم وتمامی دخترکان مظلوم سرزمینم که مادرانی نامعتمد، از جنس معتمد آریا، تمام تلاششان را کردند و میکنند تا از عفت و حیای این گل های پاک و معصوم، پله هایی بسازند برای دریافت نخل های بی افتخار جشنواره هایی سیاه از جنس کن و...
من مادرم...
مادری که بهترین سالهای عمرم را، بهار جوانیم را پای مادری گذاشتم و چهار گل به این سرزمین تقدیم کرده ام... روزها وقتم را گذرانده ام تا بهترین باغبان باشم برای یک گوشه از گلستان ایران...
بهترین نور، بهترین محیط را تهیه دیده ام تا مبادا گلهای ظریف و حساسم در گزند طوفان های شرق و غرب قرار بگیرند اما...
ناگهان عده ای که خود را مادر و پدر نامیدند، دوست و همراه خواندند، مشعل آزادی آمریکایی را در دست گرفتند و به جان این گلستان افتادند تا پرپر کنند گلهای گلستان را زیر آتش تند نگاه نااهلان...
فریاد زدند، اشک های تصنعی ریختند... آتش زدند، شعر سرودند، خون ریختند تا بدزدند دخترانمان را از دامان مادرانشان و به ناکجا آبادی بکشانند که دختران بی گناه یکی پس از دیگری غرق در منجلابش شدند و کمپین ها ساختند برای نجات خود اما دیگر راه گریزی نداشتند...
من یک مادرم، مادر چهار دختر که با قلم خویش فریاد میزنم بر سر این مادرنماها:
این سرزمین، سرزمین شهدای پر افتخاری است که با خونشان بدان عزت و امنیت بخشیدند، که امروز امثال شما با خیالی راحت برای خویش فرش قرمز پهن کنید و فریاد بزنید و نمکدان بشکنید و جای جلاد و مظلوم را عوض کرده و سرزمین قاتلان بنامید...
اما ما مادران این سرزمین، راهمان را از شما جدا میکنیم و سوگند میبندیم که پاسدار خون شهیدانمان بمانیم و دختران و پسرانمان را از گزند قاتلان حقیقی این سرزمین نگاهداریم و پاسبان چادری باشیم که پرچم ماست و عشق این پرچم را در دل فرزندان خویش می دمیم و پسرانی غیور و دخترانی عفیف میپرورانیم برای روزی که به کوری دشمنانمان این پرچم را با دستان خویش تقدیم فرزند فاطمه، مهدی عج الله کنیم!
و در آخر، فاطمه معتمد آریا ها!
فراموش نکنید؛
این سرزمین مادر دارد... مادری به نام فاطمه، مادری معتمد، مادری حقیقی...
که خود با گوشه چادرش نگهدار این کشور اسلامی و پر افتخاراست تا روز ظهور فرزندش مهدی عج الله تعالی 🇮🇷
✍آينــــــــــﮫ
#من_مادرم
#حجاب_پرچم_ماست
#پسران_غیور
#دختران_عفیف
#برای_ظهور
برای شروین و داغ مانده بر قلب آرتین...
آهای شروین!
چه شد؟
حرفی نداری برای؟!!!
برای ترسیدن، برای لرزیدن به وقت دیدن هجوم وحشیانه...؟
برای خون های بی گناه شیراز!
برای جای بوسه گلوله
برای مادری که بی گناه جان داد و
برای نوجوان در خون غلتیده...
برای آرتین و سردی زندگی آینده؟
برای شاهچراغ و داغ بر دل مانده
برای بغض های در گلو و
برای چادر در خون تپیده ...
برای
زندگی، زندگی، زندگی!
آهای شروین!
این بود تصویر زیبای زن، زندگی، آزادی؟؟؟
این بود مفهوم مرد، میهن، آبادی؟؟؟
دیدی نتیجه دور شدن از بهشت اجباری را؟
دیدی شراره های جهنم اختیاری را؟
.
.
.
آه از غربت مردمان سرزمینم که عده ای با نوای شعر آزادی این چنین رنگ خون پاشیدند بر پایتخت زیبای شعر و شاعریش...
طنین آواز آزادیتان گلوله شد و درید سینه شیراز را، خون شد و بارید بر چهره ایران و اما...
اما شما، آن قدر برای حسرت بوسیدن در خیابان و رقصیدن خواندید و سرودید که امروز دیگر برایتان رمقی نمانده که بخوانید برای داغ لاله های شیراز!!
لعنت بر آواز سیاه آزادی...
لعنت بر هشتک سیاه زن زندگی آزادی
لعنت بر فریادهای ناشریف دانشگاه هایی که امروز بغض شد در گلوی آرتین...
لعنت بر دنیای پر دروغ مجازیتان...
آرتین غمگین نباش اگر کسی برای یتیمت نسرود!
این ها مرامشان همین است!....
همیشه جایی که خون برایشان نانی نداشت ساکت بودند و تماشاچی...
پسرم، اندوهگین نباش از این روزهای سرد یتیمی... منتظر دست پدرانه ای باش که با ظهورش انتقام داغ یتیمیت را، انتقام داغ لاله های شاهچراغ را بستاند...
آن روز نزدیک است، خیلی نزدیک...
🖤ما را در غمت شریک بدان🖤
✍آينــــــــــﮫ
#برای_آرتین
#برای_ظهور