هر چیزی اگر حد نداشته باشد بی مزه می شود
اگر پارکی رفتید ، دیدید خلوت است و هیچکس نیست. شماره تعیین کنید . ( بگویید) دیگر بس است برو یک بازی دیگر بکن و بعداً بیا تاب بخور
زیبایی و لذت در #محدودیت است با محدود کردن #خاطره_انگیز کنید.
#کتاب « #ازسیادت_تا_وزارت ؛ آشنایی با مبانی رشد در هفت سال اول، دوم، سوم» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/56150
دوستی با کتاب 🔰
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
مُد شده است همه خودمان را پشت دیگران پنهان می کنیم ؛ زنم بدبختم کرده است شوهرم بدبختم کرده است ، این من را عصبانی کرد تو من را وادار کردی فحش دهم.
خودمان را یا پشت بچه ها ، یا پشت همسر یا پشت یکی قایم می کنیم.
تو خودت را کنترل می کردی...
بخشی از #کتاب « #ازسیادت_تا_وزارت ؛ آشنایی با مبانی رشد در هفت سال اول، دوم، سوم»
این کتاب را از طاقچه دریافت کنید🔰
https://taaghche.com/book/56150
دوستی با کتاب 🔰
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
👌هفت سال دوم باید بچه ها را جهت دهیم. نه با اعمال زور، بلکه با #هدایت_حکیمانه و مناسب با سن فرزندانمان
👈 چیزی که در هفت سال دوم بچه را خراب و فاسد می کند #اعمال_قدرت غیرضروری است.
🍃🍃🍃🍃
بخشی از #کتاب « #ازسیادت_تا_وزارت ؛ آشنایی با مبانی رشد در هفت سال اول، دوم، سوم»
این کتاب را از طاقچه دریافت کنید🔰
https://taaghche.com/book/56150
دوستی با کتاب 🔰
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
بعضی وقتها اگر دستتان می خارد، هر چه بخارانید، خارشش بیشتر می شود، نخارانید خوب می شود. یک کمی تحمل می خواهد.
این بحث #خاموشی از هفت سال دوم به بعد است 🔰
روی کار خیلی غلط حساسیت نشان ندهید ... بیایید نکته مثبت را بگویید، آن حرف زشت کم کم خاموش می شود ( اصل خاموشی)
🍃🍃🍃🍃
بخشی از #کتاب « #ازسیادت_تا_وزارت ؛ آشنایی با مبانی رشد در هفت سال اول، دوم، سوم»
این کتاب را از طاقچه دریافت کنید🔰
https://taaghche.com/book/56150
دوستی با کتاب 🔰
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
در مرحله سوم ( هفت سال سوم )، مهمترین و بزرگترین و تلخ ترین مشکلی که جوانان و نوجوانان و تمام انسان ها با آن روبه رو هستند و در طول زندگیشان تجربه می کنند مشکل #تنهایی است.
... دلیل این موضوع این است که شخص در هفت سال دوم به آن بلوغ و عقلانیت لازم نرسیده است.
🍃🍃🍃
بخشی از #کتاب « #ازسیادت_تا_وزارت ؛ آشنایی با مبانی رشد در هفت سال اول، دوم، سوم»
این کتاب را از طاقچه دریافت کنید🔰
https://taaghche.com/book/56150
دوستی با کتاب 🔰
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
هر چه مادر موفق باشد بچه را از خودخواهی در آورد و رشد دگر خواهی و اجتماعی را به او بدهد. یعنی #خداخواهی در انسان فعال شود این خداخواهی باعث می شود که شخص ، دیگرخواه و خیرخواه موجودات دیگر باشد ...
و هر چه #خودخواهی شدیدتر باشد ، #احساس_تنهایی در آن ها بیشتر است.
🍃🍃🍃🍃
بخشی از #کتاب « #ازسیادت_تا_وزارت ؛ آشنایی با مبانی رشد در هفت سال اول، دوم، سوم»
این کتاب را از طاقچه دریافت کنید🔰
https://taaghche.com/book/56150
دوستی با کتاب 🔰
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
#باهم_بخوانیم
#کتاب اسفند ماه 👇👇
📚 درگاه این خانه بوسیدنی ست
این کتاب را از طاقچه دریافت کنید
🔰🔰
https://taaghche.com/book/86520
1193_lobolmizan.ir_823_Rouzeh darecheei be alame maana.pdf
497.4K
#باهم_بخوانیم
#کتاب فروردین ماه
🌙روزه دریچه ای به عالم معنا🌙
اثر استاد اصغر طاهر زاده
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
#کتاب روزه دریچه ای به عالم معنا را از فیدیبو به رایگان دریافت کنید
🔰🔰
https://www.fidibo.com/book/67085
📌#باهم_بخوانیم
#کتاب اردیبهشت ماه
📙 رویای نیمه شب
🖌نویسنده: مظفر سالاری
«رویای نیمهشب» را از طاقچه دریافت کنید 👇👇
https://taaghche.com/book/11786
از فیدیبو هم می توانید دریافت کنید 👇👇
https://www.fidibo.com/book/121814
کانال دوستی با کتاب 🔰🔰
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
از قوانین داعش زیاد شنیده بودم؛ قانون منع استفاده از موبایل و تلویزیون. قانون وجوب روبند برای زنها، حکم مسخره سه تکبیر برای محرمیت و جمعه های زکات.
دختر حامد را در همین جمعه سیاه به اسارت برده اند.
کاش آن روز آنجا بودم و گردن مأمور داعش را می شکاندم، چشمهایش را از کاسه درمی آوردم، کاش بودم و خونش را می ریختم.
مأمور جمع آوری زکات با شنیدن صدای تلویزیون از داخل خانه حامد، دستور می دهد دخترانش روبندهایشان را باز کنند. دختر وسطی را که بچه شیرخواره دارد و شوهرش برای کار به دمشق رفته، می پسندد.
دستور می دهد روی زمین بنشیند. دست روی سرش می گذارد و با سه تکبير، او را به خود محرم می کند. شانه های حامد میلرزد و اشک می ریزد.
📚برگرفته از #کتاب #همسایه_های_خانم_جان
👇👇
https://taaghche.com/book/93806
❇️ کانال دوستی با کتاب 🔰
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
استخوان جمجمه و دو تکه استخوان دیگر را در دستش گرفت:
برای سلامتی آقای خامنه ای صلوات.
مات و مبهوت صلوات فرستادیم. چشم دوخته بودیم به مادرجان. منتظر و آماده که اگر از حال رفت بگیریمش. نگذاریم بیفتد.
لحظه ای مکث کرد. انگار بعد از ده سال خیالش از چیزی راحت شده باشد، بعد از ده سال به چیزی رسیده باشد و بخواهد از کنارش رد شود، بعد از ده سال حرف دلش را بخواهد بگوید.
استخوان ها را سر جایش گذاشت:
فدای سر آقای خامنه ای.
رویش را کیپ گرفت و بلند شد از معراج بیرون رفت. آرام و باصلابت. بدون هیچ تعلقی به تابوتی که جلوی پایش بود. بدون هیچ تعلقی به آنچه در راه خدا داده بود.
📚برگرفته از #کتاب #همسایه_های_خانم_جان
👇👇
https://taaghche.com/book/93806
❇️ کانال دوستی با کتاب 🔰
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab