گلچین دُراَفرا 🎁
💔دلتنگی های بی برادر💔
.
.
درِ خانهی حاجآقا مجتبی را زدم،یکی از بچهها در را باز کرد ...
گفتم چه خبر است؟!
چیزی نگفت و رفت...
چشمهایش خیس بود
شاید دعا خوانده،شاید هم برای حاج آقا نگران است و گریه کرده ...
در اتاق را باز کردم عکس جواد روی صندلی بود این عکس را چه کسی گذاشته اینجا!؟
چرا عکسهاش؟
خودش میآید...
خودش میاد دوباره اینجا دو زانو می نشیند روبروی حاج آقا بلند بلند می خندد از آن خنده هایی که حاج آقا دوست دارد و وقتی می خندد حاج آقا هم تبسم می کنند ...
می آید مرا دست میاندازد،
ابراهیم را دست میاندازد
یا به علی احمدی که میگوید :
"هر وقت ژیان ماشین شد ؛ باجناق هم فامیل میشود ..."
داشت نگاهم میکرد
گفتم ابراهیم کو ؟
گفتن توی اتاق بغل است
ابراهیم آمد بیرون...
گفتم ابراهیم چه خبر است؟
گفت: جواد...😭
گفت و من دیگه چیزی نشنیدم
گفت جواد و انگار همه خاک های عالم آوار شد روی سرم
زانوهایم تا شد...
دست گرفتم به کمد کنار اتاق ...
حالا می فهمیدم چرا اربابمان روز عاشورا کمرش دیگر راست نشد
گفت
الان کمرم شکست بی برادر شدم...
افتادم کنار کمد
هیچ روضه ای روضه بی برادر نمی شود ...
نمی دانم توی سر و صورتم زدم زدم یانه؟!
نمیدانم نعره کشیدم یا نه؟!
فقط دیدم یکی آمده دستم را گرفته ...
یک دفعه انگار جواد را دیدم نگاهم می کرد و با نگاهش میگفت خاک بر ... مجید ...
آبروی من را داری میبری داداش
میگفت آدم باش مجید. آرام شدم.
خودم را جمع و جور کردم. و یک استکان دادن دستم که چیز شیرینی تویش بود. ریختم تو حلقم و بلند شدم.
گفتند کجا میروی؟ گفتم چیزی نیست خوبم.
از خانه حاج آقا بیرون زدم. کجا بروم؟ کجارو دارم بروم؟ آدم بی برادر کجا را دارد؟ دیگر بعد از جواد فقط باید برم سر مزار شهدا.
رفتم سر مزار شهید مهدی اسحاقیان. افتادم روی قبر مهدی.
داد زدم، گریه کردم، التماس کردم سلام مارا به جواد برسان.
مهدی تو امروز داداش را می بینی😭
سلام ما را بهش برسان
ای خاک بر سر ما که دیگر نمیتوانیم مستقیم به جواد سلام کنیم
که جواب سلام جواد را نمیشنویم ....😭
راوی دوست شهید، مجید مردیها
#سالگرد_شهادت
#پنجمین_سال_نبودنش
#شهید_جواد_محمدی #شهدا_شرمنده_ایم