eitaa logo
دوره های آموزشی کاملا رایگان
55.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
225 فایل
خیییلی مهمه وجود آگهی های تبلیغی-آموزشی در کانال،تبلیغ دیگران و یا حتی تبلیغ دوره های هزینه دار خود ماست و به معنای رایگان بودن آنها نیست. فقط و فقط دوره هایی که در کانال بارگذاری می شود و در کانال سنجاق شده رایگان هست. @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
براے اینڪہ در زمان غیبٺ امام زمان (عج) یڪ سرے شبہاٺ در شما اثر نڪند ، دسٺور این‌سٺ هر روز بگویید : ♥"یااللهُ یارحمٰنُ یارحیمُ یامُقَلِّبَ القلوبِ ثَبِّت قَلبے عَلے دینِڪ"♥️ دو سہ ثانیہ هم بیشٺر طول نمۍڪشد ، لذا این را هر روز بخوانید تا .. دلٺان بہ امام زمان (عج) قرص شود •°💛 @montazeran_313_mahdi 💛•°
📚 تیکه کتاب (صفحه۲۶۹تا۲۷۲) دشمنی دشمنان خدا با جبهه ی حق به هیچ عنوان پایان پذیر نیست. چرا؟ چون از اساس، آبِ جبهه ی حق و جبهه ی باطل در یک جوی نمی رود. اگر می شد میان استکبار و جبهه ی حق آشتی و صلح برقرار کرد و به این دعوای همیشگی پایان داد، انبیا و اهل بیت(ع) که عصمت داشتند، به این کار موفّق می شدند. اما این شدنی نیست... 🎧 قسمت پنجاه و یکم👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💕 فصل پنجم (جنگ زده)🍁 بعد از رسیدن نامه سعیده ، مینا و مهری دوباره مثل روز اول بنای گریه و زاری گذاشتند و چند روز لب به غذا نزدند . خودم ، مادرم ، شهلا و حتی شهرام هم دیگر طاقت ماندن نداشتیم . شرایط زندگی مان خیلی سخت بود . مادرم که رفتار های ناپسند جعفر را شاهد بود به من گفت :«کبری ،تو چهار تا دختر داری جای تو اینجا نیست جایی برو که عزت دختر هات حفظ بشه .» همه باهم تصمیم گرفتیم که به ابادان برگردیم . جاده بسته شده بود .قسمتی از جاده آبادان و ماهشهر درست عراقی ها بود . از راه زمینی نمیشد به آبادان رفت . دو راه برای رفتن به ابادان بود ؛یا از راه آبی و بالنج ، یا از راه هوایی با هلیکوپتر . برای من و خانواده ام هیچ فرقی نمی‌کرد که چطور و از چه راهی خودمان را به شهرمان برسانیم .فقط میخواستیم برویم .وسایل مختصرمان را جمع کردیم . هر کدام چیزی دست گرفتیم ؛فرش و رختخواب و چرخ خیاطی و پرمیس و بخاری و چند تا قابلمه و کاسه و بشقاب ، همه اسباب زندگی ما بود . سر جاده ایستادیم تا یک مینی بوس از راه رسید .راننده مینی بوس همراه زن و بچه اش بود . داستان مارا شنید و دلش سوخت. ما را سوار کرد و به ماهشهر برد . در ماه شهر ستادی به اسم «ستاد عزام» بود. ستاد نظام به کسانی که میخواستند به آبادان بروند برگ عبور می داد . به آنجا رفتم و مشکلات ... ادامه دارد ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ترجمه جناب آقاي صفوي 77) که این کتاب ، قرآنى گرانمایه و ارجمند است . 78) و در لوحی که از هرگونه تغییر و دگرگونی مصون است قرار دارد. 79) و جز پیراستگان از گناه هیچ کس به علم آن دسترسى نخواهد داشت . 80) آن از نزد پروردگار جهانیان فرو فرستاده شده است . 📖🖇➪@dokhtarane_hazrate_zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا