eitaa logo
دوره های آموزشی کاملا رایگان
55.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
225 فایل
خیییلی مهمه وجود آگهی های تبلیغی-آموزشی در کانال،تبلیغ دیگران و یا حتی تبلیغ دوره های هزینه دار خود ماست و به معنای رایگان بودن آنها نیست. فقط و فقط دوره هایی که در کانال بارگذاری می شود و در کانال سنجاق شده رایگان هست. @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
دوره های آموزشی کاملا رایگان
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدوچهلُ_پنج القراصی سقوط کرده. برخی می‌گویند تعد
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 دو تا وانت تویوتا آماده‌اند که بروند به الهویز. جواد، فرمانده فوج هم در صحنه است. سیدغفار و جواد اوضاع را کنترل می‌کنند. نزدیک 20 نفر از نیروهای عراقی پشت وانت‌ها نشسته‌اند. من از کنار جاده می‌روم تا با گروهی که جلو می‌روند، همراه شوم. سیدغفار مرا دید که سوار هیچ‌کدام از ماشین‌ها نشده‌ام. کنارم ترمز زد و گفت بپر بالا! بی‌معطلی در ماشین را باز کردم و سوار شدم و راه افتادیم. تویوتای رحیم جلو می‌رفت، تویوتای یکی از فرماندهان پشت سرش و ماشین ما هم پشت سر همه‌شان. سیدغفار مسیر را درست نمی‌شناخت. پشت ماشین رحیم می‌رفتیم که رحیمِ مجروح، دستش را از ماشین بیرون آورد و اشاره کرد که بایستیم. سیدغفار کنار ماشین رحیم نگه‌داشت. رحیم گفت کجا می‌آیید؟ مسیر از آن طرف است! حالا دیگر مسیرمان از رحیم جدا می‌شد. سیدغفار که دور می‌زند تا از مسیر دیگری برویم، من چشم در چشم امیر، نگاهش می‌کنم. نمی‌دانم چرا لبخند به لبم نمی‌آید. نیم‌دقیقه‌ای وسط حرف‌های نیروها، همدیگر را تماشا می‌کنیم. انگار از نگاهم تعجب کرده است. راه که می‌افتیم به ثانیه نمی‌کشد که رحیم توی بیسیم صدایم می‌کند: -کمیل کمیل رحیم! -جانم رحیم جان -کمیل! هرچی سیدغفار و جواد گفتن گوش بدی ها! -خیالت راحت! -کمیل! حرفشونُ گوش بده و مراقب خودت هم باش لحظه‌ای بعد، دوباره صدای رحیم می‌پیچد توی ماشین. گوش تیز می‌کنم که کلمه به کلمه‌اش را خوب بشنوم. -کمیل کمیل رحیم -جانم رحیم -هرچی سیدغفار و جواد گفتن گوش بده! -رحیم‌جان! خیالت راحت... ... 📔 💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪