🌺 چرا شیعه شدم؟ 🌺
متن کامل: http://yon.ir/aIXL3 وبلاگ شخصی
تحقیقاتم در مسائل دینی از زمانی شروع شد که به خاطر مریضی مادربزرگم به ناچار برای معالجهاش به کرمان رفتیم. حضور چند روزه در شهر کرمان و دیدن شیعیانی که در نماز دست هایشان را نمیبندند باعث شد به نماز جمعه اهل سنت رفتم و از طلبهای سوال کردم که شیعیان چگونه مذهبی دارند؟ آن طلبه سنی گفت: گروهی هستند مشرک، قبرپرست و مردهپرست که یک غایب را میپرستند، مخالف دین و اسلامند و با خلفای راشدین مشکل دارند!😟
🔸سالها از آن واقعه گذشت تا در آزمون پرستاری دانشگاه علوم پزشکی زاهدان، قبول شدم. برای تحصیل به ایرانشهر رفتم و در آنجا با تعدادی از شیعیان همکلاسی شدم. برای اینکه جلوی دوستان شیعه بتوانم از مذهبم دفاع کنم و جواب قانع کنندهای داشته باشم به فکر بالا بردن سطح دانستههای مذهبیام شدم. از بچگی در محله و مسجد، شنیده بودم که ما سنیها برحقیم و شیعیان مشرکند و این گمان، باور قلبی ما شده بود. بخاطر همین دنبال کتابهائی📚 رفتم که در تقابل با #شیعه نوشته شده بود. از احادیثی که شیعیان از آن برای حقاینت مذهبشان استفاده میکردند حدیث #غدیرخم بود و کنجکاو شدم که آیا واقعا رسول اکرم(ص) فرموده: هر کس که من مولای او هستم، علی هم مولای اوست.💫
🔸 برای تحقیق درباره این حدیث، به مرکز جماعت تبلیغ چاه جمال ایرانشهر که بعدها انبار اسلحه گروهک تروریستی #ریگی شد، رفتم. به محض ورود به آنجا نامم را در یک گروه جماعت تبلیغی نوشتند تا به سرکردگی پیرمردی به نام حاج محمد به تبلیغ برویم. ‼️
🔸 درسهایم در ایرانشهر که تمام شد به نیکشهر برگشتم و برای سربازی در اسفند ماه 87 به مرکز آموزش نیروی دریایی سیرجان اعزام شدم. یک شب برای نماز به نمازخانه رفتم. داشتم قرآن میخواندم که یک سرباز شیعه (مهدی) کنارم ایستاد و شروع کرد نماز خواندن. که با خود گفتم: بدبخت و بیچاره چه کورکورانه بدون تحقیق، به تقلید از گذشتگانش به شرک پرداخته! دلم برایش میسوزد خدایا خودت هدایتش کن .🙏 نمازش که تمام شد نتوانستم جلوی خودم را بگیرم به او گفتم: تو که تحقیق نکردی ، مطالعه نداشتی، چطور با جهالت تمام از اباء و اجدادت پیروی میکنی؟ جواب داد: در حد خودم تحقیق داشته ام، مگر خودت چقدر درباره مذهبت تحقیقی کردهای از کجا میدانی که برحقی چطور مطمئنی که راه هدایت و رستگاری را پیشه کردهای؟ از صحبت مهدی، سخت تحت تاثیر قرار گرفتم.
🔸با یکی از روحانیون پادگان، به دار القران رفتم که با گروه تبلیغی به نام آفتاب🌝 که از قم آمده بود، آشنا شدم. حدودا چهار ماه به صورت متفرقه با هم صحبت کردیم... کتابهایی که در این مدت مطالعه کردم، 📗کتاب "آنگاه هدایت شدم" دکتر تیجانی بود که کتاب واقعا عالی و جامع بود. 📗 "برگزیده کتاب الغدیر علامه امینی" را مطالعه کردم از این رو به آنرو شدم و واقعیت غدیر برایم آشکار شد. 📗کتاب "شبهای پیشاور" و خلاصهاش"شهابیدر شب" در دانستن حقائق به من کمک کرد.
🔸بعد از مطالعه این کتاب ها مشتاق شدم تا در دعاهای ندبه، توسل و کمیل و زیارت عاشورا شرکت کنم. زمانی که #دعای_کمیل را میخواندم با دقت در معانی آن، به این فکر میکردم که چرا #عمر و #عثمان و #ابوبکر چنین دعاهای پر محتوائی ندارند تا بیانگر فضای عرفانی بین آنها و خداوند باشد؟ چرا آنها دعائی مانند مناجات حضرت #علی (ع) در مسجد کوفه با آن مضامین بلند ندارند؟😥
🔸 حالا دیگر تعصب بیجای من نسبت به خلفا فروکش کرده بود دیگر به خود اجازه میدادم به این فکر کنم که ممکن است راهی که تا به حال رفتهام اشتباه بوده است یقین کردم آبا و اجدادم قوم و مردم بلوچ و اهل سنت از حقیقت مکتب شیعه بیاطلاع اند.
کتاب با شکوه دیگری که گروه آفتاب به من هدیه داد #صحیفه_سجادیه امام سجاد(ع) بود. اولین شبی که این کتاب را باز کردم، شروع کردم با صدای بلند متن عربی و ترجمه فارسیاش را خواندم. فضای عرفانی و روحانی وصف ناپذیری بر تمام وجودم حاکم شد. چند ماهی از انس گرفتنم با صحیفه سجادیه گذشت. دیگر شیعه را به چشم مشرک و قبرپرست نمیدیدم. احساس میکردم سبکتر از گذشته شدهام..
شبی استخاره کردم و شروع کردم به خواندن صحیفه سجادیه. با خواندن این دعا ناخواسته اشک از چشمانم جاری شد و حقحق کنان، گریه میکردم که نفهمیدم چطور خوابم برد. سحر با صدای حسن که میگفت: حمید! بلند شو صبح شده! از خواب پریدم... بر خلاف هر روز، همه با هم وضو گرفتیم، و با هم به نمازخانه رفتیم... اشک ریزان بودم که نمازم تمام شد هق هق گریه من با مبهوتی بچهها همرا شد. تا اینکه حسن به دیگران گفت: حمید دیشب گریه کنان 😭صحیفه سجادیه را میخواند به نظرم شیعه شده است. تک تکشان من را در آغوش گرفتند و همراه من گریه کردند. #مناجاتهای_اهلبیت علیهم السلام مرا شیعه کرد.🌸
🌼 وهابی شیعه شده، حمید شیرانی از بخش فنوج شهرستان نیکشهر.
@Dost_an
✡️ اشْعَث بن قَیس کِنْدی؛ نفوذی یهود (١)
💥 مهرههای نفوذی یهود در عرصهٔ سیاسی
1️⃣ #اشعث_بن_قیس بزرگ قبیلهٔ کِنده در یمن، تا سال نهم هجری اسلام نیاورد. پس از شهادت رسولخدا (ص) نیز وی و قبیلهاش #مرتد شدند و در جنگی که میان فرستادهٔ #ابوبکر و ایشان رخ داد، شکست خوردند.
2️⃣ در نهایت وی توانست برای خود و خانوادهاش امان بگیرد، اما با نیرنگی، کندیان را استثنا کرد و بههمین سبب مورد لعن و نفرین ایشان قرار گرفت و حتی به او لقب «عُرف النار» بهمعنای #پیمانشکن داده شد.
3️⃣ اشعث بههمراه دیگر اسیران به مدینه آورده شد، اما ابوبکر در اقدامی عجیب وی را آزاد کرد و خواهر خود «اُمّفروه» را به ازدواجش درآورد!! در نهایت وی پس از بنای #کوفه، در آنجا اقامت گزید. اشعث در دوران #عثمان به امارت آذربایجان رسید.
4️⃣ زمانیکه امام علی (ع) به خلافت رسید، به اشعث امر کرد تا اموال آذربایجان را تسلیم کند و سپس او را از ولایت آنجا برکنار کرد. اشعث افراد مورد اعتمادش را فرا خواند و گفت: «نامهٔ علی بهدستم رسیده و مرا وحشتزده کرده، او اموال آذربایجان را از من خواسته، حال که من میخواهم به معاویه بپیوندم!» اطرافیان گفتند: «مرگ برای تو بهتر از آن چیزی است که در صدد انجام آن هستی. آیا میخواهی شهر و قوم خود را رها کرده، پیرو شامیان شوی؟!».
5️⃣ لذا وی به کوفه بازگشت و در جنگ صفین نیز حضور یافت. اما در شب #لیلة_الهریر که نزدیک بود سپاهیان امام علی (ع) کار جنگ را یکسره کنند، اشعث در جمع کندیان به پا خواست و ضمن خطبهای، با لحنی مصلحتجویانه خواستار ترک خونریزی بیشتر شد!! بنا بر این روایات، تا خبر خطبهٔ اشعث به #معاویه رسید دستور داد تا قرآنها را به نیزه کنند.
6️⃣ این، نشان از هماهنگی کامل اشعث با معاویه دارد، چنانچه یعقوبی صریحاً از مکاتبه و ارتباط اشعث و معاویه در اینباره یاد کرده است.
✍️ حجةالاسلام مهدی طائب
@dost_an