تو مرا می فهمی
من تورا می خواهم
و همین ساده ترین قصه یک انسان است
تو مرا می خوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی
تا ابد در دل من می مانی...
.
.
شهید.محمود.رضا.بیضایے
@dosteshahideman
🌷🌷🕊
✅ ای کاش ما هم هنر جذب داشتیم...
خواهر شهید ابراهیم هادی میگفت:
🔺 یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند،
عدهای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین.
ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد،
🔻 نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
❓ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد.
❤️طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد...
‼️ اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب نداریم، دیگران را هم دزد تر نکنیم!!
#خاطرات_شهدا
🌸| @dosteshahideman
🌷🌷🕊
مینویسم ✍تا یادم نرود:
🌾تمام اقتدار #میهنم را از پرواز🕊 شما دارم.
این روزها بیشتر از همیشه
شرمنده نگاه #منتظرتان هستیم.
آن نگاهی که گویا فریاد میزند
#خونمان را به سازش با دشمن نفروشید😔
افســــــوس...
هزاران افسوس که خون دل خوردن هایتان.. #یادمان_رفت😔
🌹🍃🌹🍃
#شهدا
@dosteshahideman
مداحی صوت الحزین_کربلایی وحید شکری_امام حسن.mp3
5.67M
🎤کربلایی وحید شکری
🎼شور بسیار زیبا و طوفانی
🎧به نام خدای ذوالمنن/میخونم واست محبوب من
#دوشنبه_های_امام_حسنی
♦️ @dosteshahideman
🌿🎗🎗🌿🎗🎗🌿🎗🎗🌿
یاد شهید #مجید_قربانخانی بخیر؛
يك نيسان داشت كه با آن كار ميكرد و روزياش را در ميآورد. پشت دخل نان بربري هم تنها به اين دليل ميرفت تا اگر مستمندي را ميشناسد، #نان_مجاني به دستش بدهد.
آقا مجيد از آن دست بچههاي جنوب شهري لوطي مسلكي بود كه دست خيرش زبانزد است. بچه زبر و زرنگي بود و درآمد خوبي داشت. اما عجيب دست و دلباز بود و اگر مستمندي را ميديد، هرچه داشت به او ميبخشيد. فكر هم نميكرد كه شايد يك ساعت بعد خودش به آن پول نياز پيدا كند. گاهي طي يك روز كلي با نيسانش كار ميكرد، اما روز بعد پول بنزينش را از پدرش ميگرفت! ته توي كارش را كه درمي آوردي ميفهميدي كل درآمد روز قبلش را بخشيده است. واقعاً دل بزرگي داشت، تكه كلامش اين بود كه « #خدا_بزرگ_است_ميرساند. »
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
خيلي شوخ طبع بود و شيطنت داشت، در عین حال قلب بسیار مهربانی داشت. ميديدي كله سحر زنگ ميزد و ميگفت مريم خانم سفره را بينداز كه كلهپاچه را بياورم. (به مادرش می گفت مریم خانم) گيج خواب ميگفتم يعني چه كلهپاچه بياورم؟ ميگفت با بچهها رفتيم طباخي دلم نيامد تنهايي بخورم.
يك بار سه روز با ما قهر كرده بود، زنگ ميزد برايتان غذا فرستادهام. ميگفتم آقا مجيد شما با در و ديوار خانه قهر كردهايد يا با ما؟ ميگفت با اين چيزها كاري نداشته باشيد، بيرون غذا خوردم #دلم_نميآيد شما از اين غذا نخورید.
شادی روحش #صلوات
🌸| @dosteshahideman
🌿🎗🎗🌿🎗🎗🌿🎗🎗🌿
وقتی شهید محمود رضا بیضایی و شهید عبدالحسین برونسی مراقب بودند تا بیهوده جان ندهند تا بتوانند شهید شوند.🌹👌
#مراقبت_ازجان_براےشهادت
#شهیدمحمودرضابیضایے
#شهیدعبدالحسین_برونسی
@dosteshahideman
🕊🌹🕊
اگر سردردى، مريضى يا هر مشكلى داشتيم، معتقد بوديم برويم هيئت خوب مىشويم. مىگفت: «مىشه توشه تمام عمر و تموم سالت رو در هيئت ببندى!» ... جزو آرزوهايش بود در خانه روضه هفتگى بگيريم، اما نمىشد. چون خانهمان كوچك بود و وسايلمان زياد ...
البته زياد هيئت دو نفرى داشتيم. براى هم سخنرانى مىكرديم و چاشنىاش چندخط روضه هم مىخوانديم، بعد چاى، نسكافه يا بستنى مىخورديم. مىگفت: «اين خوردنيا الان مال هيئته!» هر وقت چاى مىريختم مىآوردم، مىگفت: «بيا دوسه خط روضه بخونيم تا چاى_روضه خورده باشيم!»
زيارت_عاشورا مىخوانديم و تفسير مىكرديم. اصرار نداشتيم زيارت جامعه_كبيره را تا ته بخوانيم. يكى دو صفحه را با معنى مىخوانديم، چون به زبان عربى مسلط بود، برايم ترجمه مىكرد و توضيح مىداد.
#برشی_از_کتاب
#قصه_دلبرى
#شهيد_محمدحسين_محمدخانى
به روايت همسر
🌸| @dosteshahideman
🕊🌹🕊