8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دم غروب بریم حرم
شاه ســـــــــــــــــــــــــــلام علیــــــک
وفتی در بهمن سال ۱۳۸۲ وارد سپاه شده، نام مستعار( حسین نصرتی) را برای خود انتخاب کرد، نامی که به گفته ی خودش بر گرفته از ندای ( هل من ناصر ینصرنی) ملایش حسین بن علی و کنایه از لبیک به این ندا بود.
شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
@dosteshahideman
ای که نگاهت بهترین آغاز است!
من با تو باشم،
دوباره طالب بندگی میشوم ...
تو همانهادیِ پر از امید فردایماهستی
در مسیر دلدادگی عَبد و رَب 🌱
❤ ️هادی دل خسته ما باش!
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
🔥🦋🔥🦋🔥🦋🔥 📕 #فرار_از_جهنم ✍ #قسمت_دوم یک روز شوم 🥀 صبح ها که از خواب بیدار می شدم ... مادرم تازه، م
🔥🔥🔥🔥
📕 #فرار_از_جهنم
✍ #قسمت_سوم
خشونت از نوع درجه b 😡
تمام وجودم آتش گرفته بود ... برگشتم خونه ... دیدم مادرم، تازه گیج و خمار داشت از جاش بلند می شد ... اصلا نفهمیده بود بچه هاش از خونه رفتن بیرون ... اصلا نفهمیده بود بچه های کوچیکش غرق خون، توی تنهایی جون دادن و مردن ... .
زجر تمام این سال ها اومد سراغم ... پریدم سرش ... با مشت و لگد می زدمش ... بهش فحش می دادم و می زدمش ... وقتی خدمات اجتماعی رسید، هر دومون زخمی و خونی بودیم ... .
بچه ها رو دفن کردن ... اجازه ندادن اونها رو برای آخرین بار ببینم ... توی مصاحبه خدمات اجتماعی، روان شناس ازم مدام سوال می کرد ... دلم نمی خواست باهاش حرف بزنم ... تظاهر می کرد که من و دیلمون، برادر دیگه ام، براش مهم هستیم اما هیچ حسی توی رفتارش نبود ... .
فقط به یه سوالش جواب دادم ... الان که به زدن مادرت فکر می کنی چه حس و فکری بهت دست میده؟ ... فکر می کنی کار درستی کردی؟ ...
درست؟ ... باورم نمی شد همچین سوالی از من می کرد ... محکم توی چشم هاش زل زدم و گفتم ... فقط به یه چیز فکر می کنم ... دفعه بعد اگر خواستم با یه هیکل بزرگ تر درگیر بشم؛ هرگز دست خالی نرم جلو ... .
من و دیلمون رو از هم جدا کردن و هر کدوم رو به یه پرورشگاه فرستادن و من دیگه هرگز پیداش نکردم ...
بعد از تحویل به پرورشگاه، اولین لحظه ای که من و مسئول پرورشگاه با هم تنها شدیم ... یقه ام رو گرفت و منو محکم گذاشت کنار دیوار ... با حالت خاصی توی چشم هام نگاه کرد و گفت ... توی پرونده ات نوشتن خشونت از نوع درجه b.... توی پرورشگاه من پات رو کج بزاری یا خلاف خواسته من کاری انجام بدی ؛ جهنمی رو تجربه می کنی که تا حالا تجربه نکرده باشی ... .
من یه بار توی جهنم زندگی کرده بودم ... قصد نداشتم برای دومین بار تجربه اش کنم ... این قانون جدید زندگی من بود ... به خودت اعتماد کن و خودباوری داشته باش چون چیزی به اسم عدالت و انسانیت وجود نداره ... اینجا یه جنگل بزرگه ... برای زنده موندن باید قوی ترین درنده باشی ... .
از پرورشگاه فرار کردم ... من ... یه نوجوان 13ساله ... تنها ... وسط جنگلی از دزدها، قاتل ها، قاچاقچی ها و فاحشه ها...
ادامه دارد....
🍀| @dosteshahideman
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
وصـیـت نـامـه
بعد از #شهادتش ،سپردم همه جا را دنبال #وصیت_نامه اش گشتند.🍃
حتی توی وسایلی که در #سوریه جامانده بود.اما وصیت نامه ای در کار نبود.🍃
#تنها چیز مکتوبی که از او موجود است #همان_نامه ای است که برای #همسر #مکرم خو در #شب_شهادت_امیر_المومنین(ع) نوشته بود.☝️
این #وصیت نامه را بعد از #شهادتش منتشر کردم.محض اطمینان،یکبار از #همسر_معززش درباره ی وصیت نامه سوال کردم.🙂
#فرمود:یک بار در #خانه درباره ی وصیت نامه از او پرسیدم،پوستر #شهید_همت را نشان داد و گفت:#وصیت من این است.🙂☝️
#محمودرضا پوستری از حاج همت در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود.🙂
روی این پوستر،زیر تصویر #حاج همت این فراز از #وصیت نامه اش نوشته شده بود،با خدای☝️ خود #پیمان بسته ام تا آخرین #قطره خونم در #راه حفظ و حراست از #انقلاب_الهی یک آن آرام و قرار نگیرم
@dosteshahideman
🌸شهادت هنر مردان خداست🌸
🌺🌹🌹کانال اختصاصی/❤️./ برای عاشقان# شهید _محمود رضا بیضایی😍😊😳
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊#کلام_ شهید👇👇
🌷 #محمودرضا_بیضایی:💖
❣«««« برای شهید شدن باید.... #شهادت
را آرزو کرد
من خودم به این یقین
رسیده وبا اطمینان میگویم 😉:هرکس
شهید شده خواسته که شهید بشود😊❤️
شهادتِ شهید فقط دست خودش است.😌😌😍 »»»
هرکی دخترداره به عشق بابای کوثر عضو شه😔😔
جوین کانال به عشق بابای کوثر👇
http://eitaa.com/joinchat/3623419924Cabd48058b6
بهـار را به نسیم
و طراوت گلها
باید ستود
و
تــو را
به لبخندت...
#سلام_روزتان شهـدایـی
#شهید_محمودرضا_بیضائی🌷
@dosteshahideman