eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
939 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ °[ ❤ ]° شبِ عملیات ✨ تاکه فهمیدن رمزِ عملیات یاابولفضل هستش...💔 |قُمقُمه|هاشون رو خالی کردن... تا با لبِ تِشنه بزنند به دل دشمن...✋🏿 _________ °چِقَدر از مَنِش این شُهَدا دور شدیم آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم° 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ بِه‌قولِ‌ اون بَندِه‌خُدا↶ هَرکار کُنۍ⇜یِکۍ ناراضیهِ پَس بَراۍ کَسۍ⇇کار نَڪُن فَقط خُدا...🌸 شهید.............❤️ 🌷| @dosteshahideman
48.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ مستند ، اولین مستند ویژه شهید محمودرضا بیضائی، با همکاری پایگاه بسیج حمزه سیدالشهدای اسلامشهر و تهیه کنندگی و کارگردانی آقای سید وحید ابراهیمی که بمناسبت ششمین سالروز شهادت از صدا و سیما (شبکه افق) پخش شد. 🌷| @dosteshahideman
1_25030648.mp3
1.53M
اگر گناه من زیاده خدا به من #حسینُ داده . . . #مداح:شهید حجت الله رحیمی #التماس_دعا💔 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘  🍂حجت بود 5سال قبل از شهادتش🌷 اتاقش را با عنوان ⇜"حجره شهید حجت رحیمی " مزین نمود☺️ و با شهدا انس عجیبی داشت💞 🍂قبل از شهادتش هر کس وارد اتاقش می شد بوی به مشامش میخورد😌 و براین اساس بود که تقدیر الهی براین شد تا حجت خوبی ها در اسفند ماه 1390 در شهر خونین و در نزدیک ترین نقطه به مرقد اربابش حسین را در جریان جنگ نرم و در حین ماموریت در ستاد راهیان نور💫 کشور بنوشد. و اینچنین است که راه شهادت🕊 هنوز برای برخی خواص باز است .... 📜وصیت شهید حجت الله: 🍂خدایا ! مرا به و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم🚫 و با روی سفید به دیدارشان بیایم.  🌷 🌹| @dosteshahideman
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘ 💚 بریم حرم حضرت عباس💚 به نیابت شهید🌷 🌷شهید عباس کردانی🌷 🌾پناه حرم کجا داری..😭🌿 🎤 🌷| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ #رهبرانه✨ رهبر معظم انقلاب از نگاه بزرگان و علما: آیت الله بهجت(ره) در سن حدود نود سالگی جزء جمعیت استقبال کنندگان از آیت الله خامنه ای آمده بودند. شخصی به ایشان گفت که حاج آقا شما با این سن و سال آمدید وسط این جمعیت استقبال کنندگان؟! آیت الله بهجت(ره) فرمودند: اگر مردم میدانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد، هیچ کس در خانه نمی نشست. 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ ✍ #سیره_شهید📩 جاذبه مرتضی خیلی زیاد بود. از پیرمردهشتاد ساله تا بچه کوچک، همه را #جذب خودش می کرد. با همه #رفیق بود. 👌 بعد از شهادتش کسانی آمدند به خانه ما و از کارهای مرتضی گفتند که باورش برایمان #سخت است. نمیشناختمشان. می گفتند که شما نمی دانید مرتضی برای ما چه کار کرده😭 مرتضی بچه ما را از #انحراف نجات داد. میگفتند مرتضی فقط مال شما نبوده، مرتضی برای همه ما بوده.» #جاویدالاثر💔 #شهید_مرتضی_کریمی🌹 🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘ 🔺شهید نوید صفری: هرکس چهل روز زیارت عاشورا بخواند و ثوابش را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد، تا حاجت او را بگیرم. 🌷| @dosteshahideman
~id @mola113(1).mp3
16.19M
🎤•|حآج‌حسین‌سیب‌سرخۍ|• 🔊¦خوب‌میدونم‌اگہ‌‌منُ‌دوسم ‌نداشتے‌،دستمُ‌تو‌دستِ‌حسینت ‌نمیزاشتے؛♥️🌿•~ ↓ @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت هفتاد و نهم داستان دنباله دار نسل سوخته: پس یا پیش؟ من و آقا رسول ... دو تایی زدیم زیر خند
قسمت هشتاد داستان دنباله دار نسل سوخته: شب خاطره ماشین رو خاموش کردیم ... شب ... وسط بیابان ... سوز سردی می اومد ... صادق خوابش برد ... و آقا مهدی کتش رو انداخت رو ی پسرش ... و من، توی اون سکوت و تاریکی... غرق فکر بودم ... یاد آیه قرآن که می فرمود ... چه بسا کاری که ظاهر خوبی داره اما شر شما در اونه ... - خدایا ... من درخواست اشتباهی داشتم و این گم شدن ... تاوان و بهای اشتباه منه؟ ... یا در این اومدن و گم شدن حکمتیه؟ ... محو افکار خودم ... که آقا رسول و آقا مهدی ... شروع به صحبت کردن ... از خاطرات جبهه شون و کارهایی که کرده بودن ... و من در حالی که به در تکیه داده بودم ... محو صحبت هاشون شده بودم ... گاهی غرق خنده ... گاهی پر از سوز و اشک ... آقا مهدی ... تلخ ترین خاطره اون ایام تون چیه؟ ... هنوزم نمی دونم چی شد که اون شب ... این سوال رو پرسیدم ... یهو از دهنم پرید ... اما جوابش، غیر قابل پیش بینی بود ... حالتش عوض شد ... توی اون تاریکی هم می شد ... بهم ریختن و خیس شدن چشم هاش رو دید ... تلخ ترین خاطره ام ... مال جبهه نبود ... شنیدنش دل می خواد ... دیدن و تجربه کردنش ... ساکت شد ... من دلش رو دارم ... اما اگر گفتنش سخته ... سوالم رو پس می گیرم ... سکوت عمیقی توی ماشین حاکم شد ...منماز اینکه چنین سوالی پرسیده بودم ... خودم رو سرزنش می کردم ... که... - ظهر بود ... بعد از کلی کار ... خسته و کوفته اومدیم نهار بخوریم ... که باهامون تماس گرفتن ... صداش بدجور شروع کرد به لرزیدن ... 🌷| @dosteshahideman