⚘﷽⚘
#حدیث🌹
🦋🦋🦋🦋🦋
پیامبر اکرم:
💐دوست داشتنی ترین کارها نزد خداوند نماز اول وقت، سپس نیکی به پدر و مادر ، وسپس جهاد در راه خدا 🌼
منبع : نهج الفصاحه ، ح 70
🌸| @dosteshahideman
شهـــادتـ شهد شیــــریݩ وصاݪ استـ✨
ڪہـ جز واصـلانـ حقیقـے بداݧ
دسـٺ نمےیابنـد🥀
و واصلـان حقیقی مگـــر ڪسے غیر از
شهدا هستنــــد🙂✌️🏻
♥️| #شهیدانہزندگےڪنیم
🌹| @dosteshahideman
میگف آقا تو یه شب سحر پاشو ببین چه لذتی داره اون لحظه عبادت..
دیگه همه ی لذتای تو دنیا برات بی ارزش میشن :)🌸🍃
#امتحان_کن
#امامزمانیباشیم
#ابوزهرا
هدیه به حضرت زهرا علیها السلام 🍁
@dosteshahideman
4_364167730112233486.mp3
5.8M
🎤 مداحی زیبــــــا...
💠با نوای ملکوتی شهیــــد
کربلایی حجت الله رحیمی💠
🎼 کربلا نرفتم به کسی نگفتم
عمریه با این غم میسازم...
@dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت صد و بیست و دوم داستان دنباله دار نسل سوخته: فیل و پیری خسته از دانشگاه برگشته بودم ... د
⚘﷽⚘
قسمت صد و بیست و سوم داستان دنباله دار نسل سوخته: عشق پیری
با چنان وجدی حرف می زد که حد نداشت ...
با این سنش ... تازه هنوز حتی عقد هم نکردن ... اومد در خونه انسیه خانم، داد و بیداد که از زندگی من برو بیرون ... خبرش تو کل محل پیچیده ...
باورم نمی شد ...
اون که شوهرش خیلی مرد خانواده بود و بهشون می رسید ...
- عشق پیری گر بجنبد ... میشه حال و روز اونها ...
بقیه مشت تخمه رو خالی کردم توی ظرف ...
حالا تو چرا اینقدر ذوق می کنی؟ ... مصیبت مردم خندیدن نداره ...
حقش بود زنکه ... اون سری برگشته به من میگه ...
صداش رو نازک کرد ...
- داداشت که هیچ گلی به سر شما نزد ... ببینم تو سال دیگه ... پات رو میزاری جای پای مازیار ما ... یا داداش مهرانت؟ ... دختر من که از الان داره برای کنکور می خونه ...
دستش رو دوباره برد توی ظرف تخمه ...
خودش و دخترش فدام شن ... حالا ببینم دخترش توی این شرایط ... چه ... می خواد بخوره ... مازیار جونش که حاضر نشد حتی یه سر از تهران پاشه بیاد اینجا ...
ماشاء الله آمار کل محل رو هم که داری ...
این رو گفتم و با ناراحتی رفتم توی اتاق ... دلم براشون می سوخت ... من بهتر از هر کسی می فهمیدم توی چه شرایط وحشتناکی قرار دارن ... فردا رفتم دنبال یه وکیل ... انسیه خانم کسی رو نداشت که کمکش کنه ...
اما چیزی رو که اون موقع متوجه نشدم ... حقیقتی بود که کم کم حواسم بهش جمع شد ... اوایل باورش سخت بود ... حتی با وجود اینکه به چشم می دیدم ...
خدا ... روی من ... غیرت داشت ... محال بود آزاری، بی جواب بمونه ... قبل از اون ... هرگز صفات قهریه خدا رو ندیده بودم ...
🌷 | @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت صد و بیست و سوم داستان دنباله دار نسل سوخته: عشق پیری با چنان وجدی حرف می زد که حد نداشت
⚘﷽⚘
قسمت صد و بیست و چهارم داستان دنباله دار نسل سوخته: ریش سفیدها
براشون یه وکیل خوب پیدا کردم ... اما حقیقتا دلم می خواست زندگی شون رو برگردونم ... برای همین پیش از هر چیزی ... چند نفر دیگه رو هم راه انداختم و رفتیم سراغ شوهر انسیه خانم ... از هر دری وارد شدیم فایده نداشت ...
این چیزی نیست که بشه درستش کرد ... خسته شدم از دست این زن ... با همه چیزش ساختم ... به خودشم گفتم ... می خواستم بعد از عروس شدن دخترم طلاقش بدم ... اما دیگه نمی کشم ... یهو بریدم ...
با ناراحتی سرم رو انداختم پایین ...
بعد از این همه سال زندگی مشترک؟ ... مگه شما نمی گید بچه هاتون رو دوست دارید و به خاطر اونها تحملش کردید ...
نمی دونم چی شد ... یهو به خودم اومدم و سر از اینجا در آورده بودم ... اصلا هم پشیمون نیستم ... دو تا شون اخلاق ندارن ... حداقل این یکی پاچه مردم رو می گیره ... نه مال من رو که خسته از سر کار برمی گردم باید نق نق هم گوش کنم ...
از هر دری وارد می شدیم فایده نداشت ... دست از پا درازتر اومدیم بیرون ... چند لحظه همون جا ایستادم ...
- خدایا ... اگر به خاطر دل من بود ... به حرمت تو ... همین جا همه شون رو بخشیدم ... خلاصه خلاص ...
امتحانات پایانی ترم اول ... پس فردا یه امتحان داشتم ... از سر و صدای سعید ... یه دونه گوشی مخصوص مته کارها ... از ابزار فروشی خریده بودم ...
روی گوشم ... غرق مطالعه که مادرم آروم زد روی شونه ام... سریع گوشی رو برداشتم ...
- تلفن کارت داره ... انسیه خانمه ...
از جا بلند شدم ...
- خدایا به امید تو ...
دلم با جواب دادن نبود ... توی ایام امتحان ... با هزار جور فشار ذهنی مختلف ...
اما گوشی رو که برداشتم ... صداش شادتر از همیشه بود ...
شرمنده مهران جان ... مادرت گفت امتحان داری ... اما باید خودم شخصا ازت تشکر می کردم ... نمی دونم چی شد یهو دلش رحم اومد و از خر شیطون اومد پایین ... امروز اومد محضر و خونه رو زد به نام من ... مهریه ام رو هم داد ... خرجیه بچه ها رو هم بیشتر از چیزی که دادگاه تعیین کرده بود قبول کرد ... این زندگی دیگه برگشتی نداره ... اما یه دنیا ممنونم ... همه اش از زحمات تو بود ...
دستم روی هوا خشک شد ... یاد اون شب افتادم ... "خدایا به خودت بخشیدم" ... صدام از ته چاه در می اومد ...
- نه انسیه خانم ... من کاری نکردم ... اونی که باید ازش تشکر کنید ... من نیستم ...
🌷| @dosteshahideman
اي كشتـگان عشـق بـرايــم دعـا كنيـد
يعنـي نميشود كه مـرا هم صـدا كنيـد ؟
ایـن دستهـای خستـهء خالی دخیلـتان
درد مـرا هـم بــه حُکـمِ اجابـت دوا کنیـد
فـریـاد چشمهـای مـرا هیـچ کـس نـدیـد
پـس یـک نگـاه محبت به من بیـنوا کنیـد
ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق
رَحمــی بـه ساکنـانِ خَـمِ کوچـه ها کنید
---------------------------------
دوستان عزیز اعضای کانال شما میتونید عکس های خودتون رو که وقتی به گلزار شهدا میرید و تشهیع شهدا و... برای ما بفرستید که عکس های شما عزیزان رو در کانال بزاریم
ممنون از لطف شما 🙏
ارسال به سرباز وظیفه
@Yazinaba
👌منتظر عکس های شما عزیزان هستیم 👏
⚘﷽⚘
سلاماً علی من حَاربَوا الّیلَ و عِند الصّباح بالاکفانِ قد عَادوا
سلام بر کسانی که شب را میجنگند و صبح هنگام با کفن باز میگردند.
#سلام_رفیق_شهیدم✋🏻🌷
#شهید_محمودرضا_بیضایی ❣
#صبحت_بخیر_علمدار ❣
🌷| @dosteshahideman
#حرفقشنگ |💛|
اگــر ڪسی
صدای رهبــر خود را نشنود...
به طور یقین
صدای امام زمـان(عج)
خود را هم نمیشنود...
و امروز خط قرمــز باید
توجه تمام
و اطاعت از ولی خود،
رهبری نظام باشد.
#شهیدحاجقاسمسلیمانے♥️
🌹| @dosteshahideman
#سلام_امام_زمانم ❤️
شـده ام در پی تو در به درت مهـدی جان
که رسد بر مـن مسکیـن نظرت مهـدیجان
کی شود تا که عیان بر سر راهـم گذری
بر نگاهـم که بیفتـد نظـرت مهـدی جان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان_عج
@dosteshahideman