دوست شــ❤ـهـید من
قسمت سی و هشت بلند شدم و رفتم سمت در ... حالم اصلا خوب نبود ... تحمل اون همه فشار عصبی داشت داغونم
⚘﷽⚘
قسمت سی و نه
اولین صبحی بود که بعد از مدت ها، زودتر از همه توی اداره بودم ... اوبران که از در وارد شد ... من، دو بار کل پرونده قتل رو از اول بررسی کرده بودم ...
- باورم نمیشه ... دارم خواب می بینم تو این ساعت اینجایی؟ ...
نگاهش پر از تعجب بود و با لبخند خاصی بهم نگاه می کرد...
- هر چقدر این پرونده رو بالا و پایین می کنم هیچی پیدا نمی کنم ... دیگه دارم دیوونه میشم ...
- ساندرز چی؟ ...
چند لحظه در سکوت بهش خیره شدم ... و دوباره نگاهم برگشت روی تخته ... اسم ساندرز رو از قسمت مظنونین پاک کردم ...
- دیشب باهاش حرف زدم ... فکر نمی کنم بین اون و قتل ارتباطی باشه ... خصوصا که در زمان قتل توی بیمارستان بوده ...
- تو که می گفتی ممکنه قاتل اجیر کرده باشه ... چی شد نظرت عوض شد؟ ...
نمی دونستم چی باید بگم ... اگه حرفی می زدم ممکن بود برای خانواده ساندرز دردسر درست کنم ... ممکن بود بی دلیل به داشتن ارتباط با گروه های تروریستی محکوم بشن ... و پرونده از دستم خارج بشه ...
از طرفی تنها دلیل من برای اینکه کریس تادئو واقعا از زندگی گذشته اش جدا شده بود ... جز حرف های دنیل ساندرز چیز دیگه ای نبود ... اینکه اون بچه ... محکم تر از این بوده که بعد از اسلام آوردن ... به زندگی گذشته اش برگرده ...
- به نظرم آقای بولتر ... کمی توی قضاوتش دچار مشکل شده ... بهتره روی جان پرویاس تمرکز کنیم ...
- ولی ثروت دنیل ساندرز بیشتر از یه معلم ریاضی دبیرستانه ... با پرویاس هم رابطه خوبی داره ... می تونی زیر مجموعه اون باشه ... در غیر این صورت، این همه پول رو از کجا آورده؟ ...
خم شدم و از روی میز پرونده رو برداشتم ...
- امروز صبح اولین کاری که کردم ... بررسی اطلاعات مالی ... گردش حساب ... برداشت ها و واریزهای حساب خانوادگی ساندرز بود ...
همسر دنیل ساندرز مشاور حقوقی یه شرکت تجاریه ... میشه گفت در آمدش به راحتی ده برابر شوهرشه ... توی اطلاعات مالی شون هیچ نقطه مبهمی نیست ...
یه حساب مشترک دارن ... یه حساب جداگانه که بهش دست نمی زنن ... یه سری سهام هم به نام بئاتریس میسون ساندرزه ... که بیشترشون متعلق به قبل از ازدواجش با دنیل هست ...
و بقیه فایل رو دادم دستش ... با تعجب اونها رو ورق می زد...
- باورم نمیشه ... چطور یه زنی با این همه ثروت حاضر شده با اون ازدواج کنه؟ ...
اوبران با تعجب به اون فایل نگاه می کرد ... و من به خوبی می دونستم اوج تعجب جای دیگه است ... و چیزهایی که مطرح شدن شون فقط باعث خارج شدن مراحل پیگیری پرونده از مسیر درستش می شد ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت سی و نه اولین صبحی بود که بعد از مدت ها، زودتر از همه توی اداره بودم ... اوبران که از در
⚘﷽⚘
قسمت چهل
جنازه کریس تادئو رو به خانواده اش تحویل دادن ... منم برای خاکسپاریش رفتم ... جز ادای احترام به نوجوانی که با جدیت دنبال تغییر مسیر زندگیش بود ... و پدر و مادری که علی رغم تلاش های زیاد ما، دست هاشون از هر جوابی خالی موند ... کار دیگه ای از دستم بر نمی اومد ...
یه گوشه ایستاده بودم ... و دنیل ساندرز و دوستان مسلمانش مشغول انجام مراسم خاکسپاری بودن ... چقدر آرام ... نوجوان 16 ساله ای ... پیچیده میان یک پارچه سفید ... و در میان اندوه و اشک پدر و مادر و اطرافیانش ... در میان تلی از خاک، ناپدید شد ...
و من حتی جرات نزدیک شدن بهشون رو هم نداشتم ... زمان چندانی از مختومه شدن پرونده نمی گذشت ... پرونده ای که با وجود اون همه تلاش ... هیچ نشانی از قاتل پیدا نشد ... و تمام سوال ها بی جواب باقی موند ...
بیش از شش ماه گذشت ... و این مدت، پر از پرونده هایی بود که گاهی ... به راحتی خوردن یک لیوان آب ... می شد ظرف کمتر از یه هفته، قاتل رو پیدا کرد ...
پرونده کریس ... تنها پرونده بی نتیجه نبود ... اما بیشتر از هر پرونده دیگه ای آزارم داد ... علی الخصوص که اسلحه برای انگشت هام سنگین شده بود ...
جلوی سیبل می ایستادم ... اما هیچ کدوم از تیرهام به هدف اصابت نمی کرد ... هر بار که اسلحه رو بلند می کردم ... دست هام می لرزید و تمام بدنم خیس عرق می شد ... و در تمام این مدت ... حتی برای لحظه ای، چهره نورا ساندرز از مقابل چشم هام نرفت ...
اون دختر ... کابووس تک تک لحظات خواب و بیداری من شده بود ...
کشو رو کشیدم جلو ... چند لحظه به نشان و اسلحه ام نگاه کردم ... چشمم اون رو می دید اما دستم به سمتش نمی رفت ... فقط نشان رو برداشتم ... یه تحقیق ساده بود و اوبران هم با من می اومد ...
ده دقیقه ای تماس تلفنی طول کشید ... از آسانسور که بیرون اومدم ... لوید اومد سمتم ...
- از فرودگاه تماس گرفتن ... میرم اونجا ... فکر کنم کیف مقتول رو پیدا کردیم ...
- اگه کیف و مشخصات درست بود ... سریع حکم بازرسی دفتر رو بگیر ... به منم خبرش رو بده ...
اوبران از من جدا ... و من به کل فراموش کردم اسلحه ام هنوز توی کشوی میزه ... سوار ماشین شدم ... و از اداره زدم بیرون ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
dbg_eeeef8a48d4d5b75b383f34cc00196b8.pdf
1.12M
اعمال نیمه شعبان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
شبتون مهدوی 😊 و👇
شهدایی😌
التماس دعای فرج 🙏
ممنون از همراهی کردنای شما دوستا ن و همراهان عزیز کانال
شبتون بخیر 🤚
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۲۱ فروردین ۱۳۹۹
میلادی: Thursday - 09 April 2020
قمری: الخميس، 15 شعبان 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه)
- یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه)
- یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹ولادت با سعادت قطب عالم امکان حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، 255ه-ق
🔹وفات نائب چهارم حضرت صاحب الزمان علیه السلام
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
❣ #سلام_امام_زمانم❣
⚜کاش میشد یکبار از ته دل بگوییم
↫برای بدبختی و #بیچارگی ما، نه❌
↫برای درمان دردهای ما، #نه!!!
↫برای خوب شدن حال واوضاع ما، نه!
💥فقط
برای #دل_تنگی ما بیا ...
دلمان برایت تنگ شده💔 مهدی جان!
اما اوضاع دلهایمان
#خرابتر از این حرف هاست ...😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
صــبح آمده و
مهـرِ تـو دردل سرشار
امیـد! که بـاشد،
همه عُمـرت پـربار!!
لبخـند بـزن!
درهمه وقت و همه جا
جایی که تو هستی
نَبُـود غم در کار
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷✾••┈┈•
⚘﷽⚘
صبر سه نوع است
صبر در هنگام معصیت
صبر بر طاعت
و صبر بر ترک گناه
#رسول_اکرم_ص
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
🍃درخواست#شهید_مدافع_حرم از #حاج_قاسم_سلیمانی
از فرماندهان خواهش میکنم که اگر خداوند توفیق #شهادت را نصیبم کرد، اگر جنازه ام دست دشمنان اسلام افتاد، به هیچ وجه حتی اندکی از پول بیت المال را خرج گرفتن بندهی حقیر نکنند☝️.
از فرماندهی محترم این عملیات و یا «#حاج_قاسم» در خواست دارم فرصت دیدار با #امام و سیدمان را برای خانوادهی این حقیر ایجاد نمایند🌷، تا شاید این کار باعث شود زحماتشان را تا حدی جبران کرده باشم.
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
مشرف شده بودن #جمکران، صدای مداح در صحن #مسجد پیچید، خطاب به #امام_زمان گفت:" آقاجان ای کاش میدونستیم کجا هستید" .. #آقای_بهجت با همان آرامش همیشگی گفتن:" #بگویید_کجا_نیستند؟! "
@dosteshahideman
•═•••🍃••◈🌸◈••🍃•••═
⚘﷽⚘
#گلزار_شهدای_کرمان
#نیمه_شعبان
🌷هم اکنون...
♦️از زمین پاک اینجا...
صدایی به گوش می رسد
آشنا... همه ی این گل های
پرپر، آقایی را صدا میزنند
که درزیر آتش دشمن و در
میان سنگر و میدان مین،
و در غروب بارش باران
ترکش خمپاره ها...
او را صدا میزدند که:
یا صاحب الزمان ادرکنی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•