⚘﷽⚘
شهید خلبانی که به علت داشتن همسر آمریکایی توسط حسن روحانی پاکسازی و اخراج شده بود.
⭐"غفور جدی اردبیلی کیست"؟؟⭐
👈غفور جدی اردبیلی متولد اردبیل بود. به نیروی هوایی قبل از انقلاب پیوست و برای دوره های ارشد جنگنده F-4 به آمریکا اعزام شد.
در سال ۱۳۵۱ با خانم مرین نامیور، که دختر یکی از خانوادهای سرشناس سناتورهای آمریکایی بود ازدواج کرد. در روز نیروی هوایی آمریکا، در حضور زبده ترین خلبانان جهان در نیویورک، داوطلبانه جهت حضور در خطرناکترین مانور هوایی جهان، با نام چهار راه مرگ، به نمایندگی از ایران اعلام آمادگی کرد.
برج مراقبت به دلیل جوانی او، خطرناک بودن این عملیات را اعلام نمود؛ اما تجربه و دانش وی در سطوح مختلف آموزشی در آمریکا، موفق بودن عملیات را در حضور نمایندگان مختلف دنیا تضمین مینمود.
پس از اجرای موفقیت آمیز عملیات، تماشاگران به احترام او از جای خود بلند می شوند و این خلبان ورزیده را به شدت تشویقش می کنند و در پاسخ آنهایی که میپرسیدند این "مرد کیست"؟ همه میگفتند: خلبان غفور جدی اردبیلی، نماینده نیروی هوایی ایران است.
غفور جدی بعد از انقلاب، به علت داشتن همسر آمریکایی، به دستور حسن روحانی؛ رییس وقت پاکسازی ارتش، از پایگاه هوایی بوشهر و نیروی هوایی ایران اخراج شد.
در روز سوم حمله عراق به ایران، خود را به درب پایگاه رساند. او را به درون پایگاه راه ندادند.
فریاد زد: "من با پول و سرمایه این آب و خاک خلبان شده ام، اکنون به من نیاز است، همسر و خانواده ام را گرو یک F-4 میگذارم."
با او موافقت کردند و چندی بعد، پس از شکار چندین هواپیمای عراقی، در یک عملیات برون مرزی در خاک عراق به آسمانها پر کشید و جاودانه شد.
ماجرای آخرين پرواز خلبان جدی:
او در حین رفتن از پلکان جنگنده تخصصش مکدانل داگلاس اف-۴ فانتوم ۲ به سمت سربازش برگشته و گردنبند الله و ساعت مچیش را به او میدهد. انگار میدانست آخرین پروازش خواهد بود.
در حین عملیات در نزدیکی بصره متوجه حضور بیش از ۴۰ فروند تانک استتار یافته میگردد که لولههای آنها به مشابه دودکش منازل میباشد. عملیات سنگین شروع میشود و موفق میشوند لشکر ۹ زرهی عراق را که از قدرتمندترین لشکرها در عراق بود را نابود کنند. با اصابت گلوله توپ به جنگنده در عراق، خلبان جدی، جنگنده را به خاک ایران میرساند تا در خاک عراق سقوط نکنند و بالاخره در ۷ کیلومتری ماهشهر-آبادان شهید میشود.
او در مدت ۴ روز اوایل حضورش در جنگ، بیش از ۸۰ پرواز عملیاتی انجام داد و در هر عملیات از خانواده اش حلالیت میطلبید.
زمانی که در آمریکا دوره خلبانی را می گذراند، در پاسخ به یکی از استادانش که از او خواست، شهروندی آمریکا را بپذیرد و در نیروی هوایی آمریکا خدمت کند، پاسخ داده بود: "دوست دارم کفنم، پرچم ایران باشد..."
🌷 یاد و نامشان گرامی باد🌷 شادی روح مطهرش صلوات
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
شهید خلبانی که به علت داشتن همسر آمریکایی توسط حسن روحانی پاکسازی و اخراج شده بود.
⭐"غفور جدی اردبیلی کیست"؟؟⭐
👈غفور جدی اردبیلی متولد اردبیل بود. به نیروی هوایی قبل از انقلاب پیوست و برای دوره های ارشد جنگنده F-4 به آمریکا اعزام شد.
در سال ۱۳۵۱ با خانم مرین نامیور، که دختر یکی از خانوادهای سرشناس سناتورهای آمریکایی بود ازدواج کرد. در روز نیروی هوایی آمریکا، در حضور زبده ترین خلبانان جهان در نیویورک، داوطلبانه جهت حضور در خطرناکترین مانور هوایی جهان، با نام چهار راه مرگ، به نمایندگی از ایران اعلام آمادگی کرد.
برج مراقبت به دلیل جوانی او، خطرناک بودن این عملیات را اعلام نمود؛ اما تجربه و دانش وی در سطوح مختلف آموزشی در آمریکا، موفق بودن عملیات را در حضور نمایندگان مختلف دنیا تضمین مینمود.
پس از اجرای موفقیت آمیز عملیات، تماشاگران به احترام او از جای خود بلند می شوند و این خلبان ورزیده را به شدت تشویقش می کنند و در پاسخ آنهایی که میپرسیدند این "مرد کیست"؟ همه میگفتند: خلبان غفور جدی اردبیلی، نماینده نیروی هوایی ایران است.
غفور جدی بعد از انقلاب، به علت داشتن همسر آمریکایی، به دستور حسن روحانی؛ رییس وقت پاکسازی ارتش، از پایگاه هوایی بوشهر و نیروی هوایی ایران اخراج شد.
در روز سوم حمله عراق به ایران، خود را به درب پایگاه رساند. او را به درون پایگاه راه ندادند.
فریاد زد: "من با پول و سرمایه این آب و خاک خلبان شده ام، اکنون به من نیاز است، همسر و خانواده ام را گرو یک F-4 میگذارم."
با او موافقت کردند و چندی بعد، پس از شکار چندین هواپیمای عراقی، در یک عملیات برون مرزی در خاک عراق به آسمانها پر کشید و جاودانه شد.
ماجرای آخرين پرواز خلبان جدی:
او در حین رفتن از پلکان جنگنده تخصصش مکدانل داگلاس اف-۴ فانتوم ۲ به سمت سربازش برگشته و گردنبند الله و ساعت مچیش را به او میدهد. انگار میدانست آخرین پروازش خواهد بود.
در حین عملیات در نزدیکی بصره متوجه حضور بیش از ۴۰ فروند تانک استتار یافته میگردد که لولههای آنها به مشابه دودکش منازل میباشد. عملیات سنگین شروع میشود و موفق میشوند لشکر ۹ زرهی عراق را که از قدرتمندترین لشکرها در عراق بود را نابود کنند. با اصابت گلوله توپ به جنگنده در عراق، خلبان جدی، جنگنده را به خاک ایران میرساند تا در خاک عراق سقوط نکنند و بالاخره در ۷ کیلومتری ماهشهر-آبادان شهید میشود.
او در مدت ۴ روز اوایل حضورش در جنگ، بیش از ۸۰ پرواز عملیاتی انجام داد و در هر عملیات از خانواده اش حلالیت میطلبید.
زمانی که در آمریکا دوره خلبانی را می گذراند، در پاسخ به یکی از استادانش که از او خواست، شهروندی آمریکا را بپذیرد و در نیروی هوایی آمریکا خدمت کند، پاسخ داده بود: "دوست دارم کفنم، پرچم ایران باشد..."
🌷 یاد و نامشان گرامی باد🌷 شادی روح مطهرش صلوات
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
یکسالدرشلمچهبینخادمین
قرعهکشےبود،امااسـمحجتدرنیومد!
چهارساعتروبروۍفنسهاۍشلمچه
روبهروۍگمرککربلاافتادهبود..
نمےتوانستنفسبکشدوحرفبزند
بعدکهاورابههوشآوردیمگفتیم :
حجتچته ؟! چراغشکردۍ ؟!
باگریهگفت : حاجعلے!!
آقاچراهنوزنمےخواهدمنوقبولکنه💔
آنسالاینتلنگرروبهمازدامانفهمیدیم..
#شهیدحجتاللهرحیمے 🕊
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
یهآقایـےبودکه
توۍآخرینمداحیشگفت:
یعنےقسمتمیشه
منمشهیدبشمتوسوریه؟!
دقیقابعدازاونمداحے
رفتسوریهوشهیدشد.🙃
#شهیدحسینمعزغلامے🌿
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
یادتونهچندوقتپیشیه #جنابآقایـے
"حسینیهکردنکاخسفید" رومسخرهمےکرد؟!
تا۱۰سالپیشکےباورشمےشد
#پادگاناشرف روپایگاهبسیجکنیم؟!
انشاءاللهکاخسفیدمتونوبته😎
پ.ن:عکسرژهمقتدرانهحشدالشعبـے
درپادگاناشرف!
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📸 مروری بر واقعه ۷ تیر ۱۳۶۰ و
شهادت شهید بهشتی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :5⃣7⃣ فصل_نهم گفتم: «یک هفته است بچه ات به دنیا آمده. حالا هم نمی آمدی. مگر ن
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :7⃣7⃣
#فصل_نهم
قابلمه غذا را آوردم. گفتم: «آن را ولش کن بیا شام بخوریم، خیلی گرسنه ام.»
نیامد. نشستم و نگاهش کردم. دیدم یک دفعه رادیو را گذاشت زمین و بلند شد. بشکنی توی هوا زد و دور اتاق چرخید. بعد رفت سراغ خدیجه او را از توی گهواره برداشت. بغلش کرد و بوسید. و روی یک دست بلندش کرد.
به هول از جا بلند شدم و بچه را گرفتم و گفتم: «صمد چه خبر شده. بچه را چه کار داری. این بچه هنوز یک ماهش هم نشده. چلّه گی دارد. دیوانه اش می کنی!»
می خندید و می چرخید و می گفت: «خدایا شکرت. خدایا شکرت!»
خدیجه را توی گهواره گذاشتم. آمد و شانه هایم را گرفت و تکانم داد. بعد سرم را بوسید و گفت: «قدم! امام دارد می آید. امام دارد می آید. الهی قربان تو و بچه ات بروم که این قدر خوش قدمید.» بعد کتش را از روی جالباسی برداشت.
ماتم برده بود. گفتم: «کجا؟!»
گفت: «می روم بچه ها را خبر کنم. امام دارد می آید!»
این ها را با خنده می گفت و روی پایش بند نبود. خدیجه از سر و صدای صمد خواب زده شده بود. گفتم: «پس شام چی؟! من گرسنه ام.»
برگشت و تیز نگاهم کرد و گفت: «امام دارد می آید. آن وقت تو گرسنه ای. به جان خودم من اشتهایم کور شد. سیر سیرم.»
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :8⃣7⃣
#فصل_نهم
مات و مبهوت نگاهش کردم. گفتم: «من شام نمی خورم تا بیایی.»
خیلی گذشت. نیامد. دیدم دلم بدجوری قار و قور می کند. غذایم را کشیدم و خوردم. سفره را تا کردم که خدیجه بیدار شد. بچه گرسنه اش بود. شیرش را دادم. جایش را عوض کردم وخواباندمش توی گهواره. نشستم و چشم دوختم به سیاهی شب که از پشت پنجره پیدا بود. همانطوری خوابم برد.
خیلی از شب گذشته بود که با صدای در از خواب پریدم. صمد بود. آهسته گفت: « چرا اینجا خوابیدی؟!»
رختخوابم را انداخت و دستم را گرفت و سر جایم خواباندم. خواب از سرم پریده بود. گفتم: «شام خوردی؟!» نشست کنار سفره و گفت: «الان می خورم.»
خدیجه از خواب بیدار شده بود. لحاف را کنار زدم. خواستم بلند شوم. گفت: «تو بگیر بخواب، خسته ای.»
نیم خیز شد و همان طور که داشت شام می خورد، گهواره را تکان داد.
خدیجه آرام آرام خوابش برد.
بلند شد و چراغ را خاموش کرد. گفتم: « پس شامت؟!» گفت: « خوردم.»
صبح زود که برای نماز بلند شدم، دیدم دارد ساکش را می بندد. بغض گلویم را گرفت. گفتم: «کجا؟!»
ادامه دارد...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•