eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
978 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منتظر مانند كسى است كه در ركاب خدا كشيده است و از ايشان مى كند . 🔹 كمال الدّين ، صفحه ۶۴۷ •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 ۳۳۰ ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محمودرضا_بیضائی •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘ 🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 ۳۳۱ ڪلام حق امروز هدیہ به روح: •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب شهدا سالروز شهادت شهید سید مرتضی آوینی گرامی باد تاریخ‌شهادت:۱۳۷۲/۱/۲۰ شادی‌روح‌این‌شهید‌بزرگوار‌صلوات •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ روز ملی فناوری هسته‌ای‌ گرامی باد •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۱ فروردین ۱۴۰۱ میلادی: Sunday - 10 April 2022 قمری: الأحد، 8 رمضان 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️7 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️10 روز تا اولین شب قدر ▪️11 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام ▪️12 روز تا دومین شب قدر •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب شهدا سردار‌باشی‌یا‌امیر‌فرقی‌ندارد دلداده‌که‌باشی... یا‌صیاد‌دلها‌میشوی‌یا‌سردار‌دلها سالروز شهادت سپهبد شهید علی‌صیادشیرازی گرامی باد تاریخ‌شهادت:۱۳۷۸/۱/۲۱ شادی‌روح‌این‌شهید‌بزرگوار‌صلوات •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🍀🏴🌴🏴🍀🏴 مثل پيدا نخواهد شد . در آن هنگام كه مردم مرا كردند، مرا نمود و مرا با خود برای ... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
#عبور‌زمان‌بیدارت‌می‌کند🕰 #نویسنده_لیلا‌فتحی‌پور #پارت250 همه خندیدیم. کنار آمدن با این رک بودن آ
🕰 –می‌‌‌دونی واجب‌تر از پروتز پام در حال حاضر چیه؟ دستی را که روی دنده گذاشته بود را نگاه کردم. –از کجا بدونم. با شیطنت نگاهم کرد. –یعنی حدسم نمی‌زنی؟ می‌توانستم حدس بزنم ولی خودم را به بیخبری زدم. –خب شاید می‌خواهید سرمایه شرکت رو... دستش را به علامت منفی تکان داد. –نه بابا، خیلی پرت شدی. بعد چند دقیقه‌ایی سکوت کرد و بعد زیر چشمی نگاهم کرد و گفت: –می‌خواستم بگم با خانوادت صحبت کنی آخر هفته بیاییم خواستگاری. اصلا فکر نمی‌کردم حالا و اینطور ناگهانی مطرحش کند. دستپاچه شدم و به دستهایم زل زدم. او هم به روبرو خیره بود. انگار گفتن این حرف برایش سخت بود. ترسیدم با سکوتم اذیت شود و فکرهای ناجور کند. برای همین گفتم: –فکر کنم مادرتون صحبت کنن بهتر باشه. نگاهش به طرفم چرخید. –پس یعنی خودت مشکلی نداری؟ متعجب نگاهش کردم. –چه مشکلی؟ احساس کردم غرورش اجازه نداد به پایش اشاره کند و موضوع دیگری را مطرح کرد. –فکر می‌کنی خانوادت رضایت بدن؟ دلم می‌خواست خوشحالش کنم، نمی‌خواستم ضعفی که در پایش دارد برایش برجسته شود برای همین خجالت را کنار گذاشتم و گفتم: –داماد به این خوبی کجا گیرشون میاد. با چشم‌های گرد شده پقی زیر خنده زد. من هم با گونه‌های سرخ شده لبخند زدم. فوری گوشی‌اش را برداشت و پیامکی برای کسی فرستاد. بعد از چند دقیقه‌ایی که پیامک بازی‌اش تمام شد گفت: –یه چیزی تو زیرزمین خونمون دارم درست می‌کنم که دلم می‌خواد زودتر بیای ببینیش. –چی؟ –دلم می‌خواد خودت ببینیش. تو این یک ماه به محض این که میرفتم خونه روش کار می‌کردم. البته هنوز یه کم کار داره، برای روزی ساختمش که روی دیوار خونه‌ایی نصب بشه که صاحبش من و تو هستیم. موقع ساختنش فکرم همین بود. بعد از مکثی خندید و ادامه داد: –واسه خودم بریدم و دوختم، هنوز خواستگاری نیومده به فکر تابلوی خونمون هستم. شده مثل اون ضرب‌المثله، یارو رو تو ده راه نمی‌دادن سراغ کد خدا رو می‌گرفت. از حرفش خنده‌ام گرفت. برعکس گذشته خیلی آرام و با خونسردی رانندگی می‌کرد. به خانه که رسیدم مادر اخمهایش در هم بود. با دیدن من گفت: –تو خبر داشتی؟ دوباره آخرین نفر من باید بدونم؟ هاج و واج نگاهش کردم. –از چی؟ چی شده؟ روی مبل نشست و گفت: –مریم خانم زنگ زده میگه اگه اجازه بدید آخر هفته بیاییم خواستگاری، بهش میگم باید با دخترم صحبت کنم میگه اُسوه جون جواب مثبت رو داده فقط شما اجازه‌ حاج آقا رو بگیرید بهم خبر بدید. "پس راستین تو ماشین به مادرش پیام داده بود که به مامان من زنگ بزنه." –باور کن مامان همین الان راستین بهم گفت، من نمی‌دونم اینا چرا اینقدر حول تشریف دارن. مادر گفت: –برای این که پسر ناقصشون رو میخوان قالب ما کنن. تو چی کم داری که... وقتی چشم‌های از حدقه‌درآمده‌ی مرا دید خودش بقیه‌ی حرفش را خورد. بغض کردم. –باورم نمیشه شما داری این حرف رو میزنی، اگه اینجوری باشه پس مادر صدف چی باید بگه؟ صدف چی کم داره که... مادر حرفم را برید و گفت: –اونم قبلا نامزد داشته، یارو ول کنش نبوده می‌خواسته از شرش خلاص بشه امده با امیرمحسن... چنان هین بلندی کشیدم که مادر ساکت شد. –مامان تو رو خدا اینجوری نگید، اصلا کی اینارو به شما گفته؟ مادر از روی مبل بلند شد. –خود یارو نامزد قبلیش امده بود در خونه و همه چی رو به من گفت. دستم را جلوی دهانم گذاشتم و پرسیدم: –خب شما چیکار کردید؟ –منم همه چیز رو به امیرمحسن گفتم. البته اون خبر داشت صدف قبلا همه چیز رو بهش گفته بوده. سعی کردم خونسرد باشم. –با این حال بازم دلیل نمیشه، صدف می‌تونست بره با کس دیگه‌ایی ازدواج کنه، اون عاشق امیرمحسنه. واقعا دوسش داره. –خب آره، عاشقشه، تو چه دردته، میخوای تو فامیل بگن اونقدر موند موند آخرشم رفت با یه... جدی و محکم گفتم: –مامان...مگه راستین چه ایرادی داره؟ موقعی که اون تیر خورد منم اونجا بودم، اگه اون تیر به پای من میخورد چی؟ اصلا همین فردا از خیابون رد بشم تصادف کنم و نقص عضو پیدا کنم دیگه حق زندگی ندارم؟ –اون پسر قبلا نامزدم داشته، مدتها با دختره ارتباط داشته، پسر برعکس برادرش کلا انگار راحته، ماشالا ایراد یکی دوتا نیست که... من به خاطر خودت میگم. تو طاقتش رو نداری، نمیخوام توام مثل امینه یه خط در میون قهر کنی بیای اینجا. وقتی مورد بهتری هست چرا... حرف زدن با مادر بی‌فایده بود. بلند شدم و به طرف اتاقم رفتم. دیگر نمی‌خواستم حرفهایش را بشنوم. اگر میماندم حتما حرفهایی می‌زدم که بعدا پشیمانی‌ام فایده‌ایی نداشت. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•