eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
940 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دِلـَم شِکسته،دلـم را نمی خـری آقا!؟ مرا به صحن بهشتـت نِمی بَری آقا!؟ اگـرچه غـَرقِ گناهـَم ولی خبـر دارم تـو آبـِـروی کسـی را نمی بـَـری آقا 😔♥️ 💔| @dosteshahideman
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃 اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد  شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. 🌹| @dosteshahideman 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥به امام رضا بگو من شفا‌ نمیخوام... ... ✅بسیار زیبا...گوش کنید دلتون.شڪست.اشڪتون.جارے.شد غریب.جامانده.هم.دعا.ڪنید. 🌹| @dosteshahideman
🌷 ١١١٩ ....؟! 🌷تابستان جبهه، در کوه های غرب، در مقایسه با دشت سوزان و شرجی جنوب، تومنی صد خروار شتری، فرق داشت، نسیم ملایم صبح کوهپایه های کردستان، خندان و شادمان، زندگی جنگی را در برهه شلیک گلوله های دو زمانه و خمپاره های سرگردان، در میان سوتی اتفاقی بعضی از رزمندگان، شادمانی بچه ها را دو صد چندان می کرد. 🌷یک روز صبح علی الطلوع، حاجی جوشن دستور داد: گردان به خط بشوند. صدا زد، تو هم بیا کمک کن.. گفتم: چه خبره حاجی، صبح به این زودی! گفت: امروز می خوام به بچه های گردان، «شیر و کلوچه» بدهم، تا حال بیان. زودی اجاق و روبراه کن، دیگ بزرگه را بگذار، هیزم و آتش بزن. دیگ را گذاشتم روی اجاق، هیزم ها را آتش زدم، الو گرفت. حاج جوشن، هنک هنک، دبه های شیر را یکی پس از دیگری، از تنگ قاطر می کشید و می آورد توی دیگ خالی می کرد. من هم مسئول الو دادن آتش بودم. 🌷بچه ها با چشم های پف کرده، کاسه بدست، از تو سنگرها بیرون می آمدند، هی من داد می زدم، آسیاب به نوبت، آنها هم چند متر دورتر منتظر می نشستند. نیم ساعتی که گذشت، شیر داشت می جوشید و از لبه دیگ شره می کرد، خوب که بو کشیدم، دیدم یک بوئی دیگر می دهد، رنگش هم یک جوری بود. چون تمام وقت حواسم به زیر دیگ و آتش بود، آن وقت که حاج جوشن، دبه های شیر را خالی می کرد، نگاه نکرده بودم. 🌷حاج جوشن که چند متر آن طرفتر، بچه ها دوره اش کرده بودند و می گفتند و می خندیدند و خوش بودند، همین که دیگ بخارش بالا زد، حاجی جوشن هم بویش را گرفت، نگاهی به من کرد، اشاره کردم که حاجی بیا که گمانم یک خبرایی هست. بلند شدم، حاجی جوشن هم رسید. خندیدم و گفتم: حاجی صداش و در نیار که بدجور سوتی دادی! گفت: چی! من و سوتی!؟ گفتم: حاجی جان، این دوغه، جای شیر داغ کردی. تو هم آره حاجی..... 🌷حاجی که فهمید حسابی اول صبحی سوتی داده، گفت: زیر دیگ و تند خاموش کن، آب بریز، آب بریز که دست مون رو نشه. بعد خندید و رو كرد به بچه ها، آهای، همه بروند توی سنگراشون، تا نیم ساعت دیگه بیان، تا سه می شمارم، یک نفر بمانه، نهار ظهرتان، بی نهار. برید توی سنگراتون. 🌷بچه ها که صحنه را اینطور قمر در عقرب دیدند، تند دویدند تو سنگراشون. حاج جوشن: گفت یخ بیار یخ بیار. تند تند یخ آوردم، چند تا قالب یخ را هی شکستیم و ریختیم توی دیگ جوش آمده. حالا نخند کی بخند، مگر سرد می شد. مدتی گذشت تا توانستیم دوغی را که جای شیر جوشانده بودیم، سرد و تگری اش کنیم. دوغه که حسابی سرد شد، بچه ها هم سرو کله شان به یک ستون پیدا شد. 🌷وقتی اعلام کردیم صحنه عوض شده و خاطرتان عزیزه و توی این گرما می خوایم، به شما بجای شير، بهتان دوغ سرد و تگری و کلوچه لاهیجان بدیم. خنده بچه ها رفت هوا و هر کدام که کاسه بدست جلو می آمد با چشمان ورقلمبیده، یک نگاهی به زیر دیگ می کرد. یک نگاهی به داخل دیگ، زیر چشمی هم به حاج جوشن، زیر لب می گفت: جلل الخالق!!! این دیگه چه دوغی است، زیرش کنده گذاشتین، دوغ اش سرد و تگری، گفتین شیر، دوغ در آوردین... 🌷....ما هم قیافه حق به جانبی می گرفتیم و یعنی این که ما این هستیم دیگه، مگه چه کم داریم از «قوم صالح» که شتر از کوه در آورد، ما از توی دیگ شیر، برای شما رزمندگان راه خدا؛ دوغ در می آوریم. طرف بسم الله بسم الله کنان، دور و برش را پف می کرد، سهم دوغش را می گرفت و دوغ را بو می کشید و زبان مى زد و می خندید و می رفت.... @dosteshahideman
گــــــ💔ـــــویه 🔔🔹هـر اتفاقی میفته دستاتو ببـر بالا بگو: +خدایا من تسلیـم !😢✋ 😔| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: بپا داشتن غیر از خواندن نماز است. یعنی نماز را جوری بخوانید که نماز ادا بشود ☑️نماز با حضور ☑️نماز با و ☑️نماز با ⇜این را می گویند 🕊| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راههایے.براے.رسیدن.به.شهادتـــــــــــــــــــ ویژگی هاے بارز شهیدمحمدسلیمانے که در دوران قحطے شهادت تونست به فیض شهادت برسه: 🌹 * غسل جمعه * نماز جمعه * دعاے ندبه * دعاے عهد * زیارت عاشورا * مناجات شب و گریه هایے ڪه محاسنش را خیس اشڪ میڪرد * نماز جماعت * سجده هاے طولانے * التماس هاے عاجزانه از خداے خود * احترام به پدر و مادر * سبقت گرفتن در سلام * عفت در ڪلام * اخلاق نیڪ * گفتار نیڪ * خوشرو بودن 🌹 این ویژگی ها محمدجان را به خداے خودش رسوند. 🌹| @dosteshahideman 🌹🕊 🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊🌹
جانا سرم از فکر ‌خالیست دلم را چه کنم..! 💔| @dosteshahideman
سلام اربابم ✋🏻💚 محرم و صفر هم تموم شد . . . . آقــ💔ــا جان ببخش اگر نوڪر خوبـے برات نبودم 😔 ببخش اگر محرم یه دل سیر برات گریه نڪردم 💔 ببخش که من وصله ی ناجورم 😢 ✋🏻 دوست شهید من 💚 @dosteshahideman
شب معمولا توی اتاق پذیرایی درس می‌خواندیم. یک شب بعد از نصف شب برای درس خواندن به اتاق پذیرایی رفتم و دیدم محمودرضا قبل از من آنجاست. اما درس نمی‌خواند. به نماز ایستاده بود. آن موقع دوازده سیزده سال بیشتر نداشت. جا خوردم. آمدم بیرون و به اتاق خودم رفتم. فردا شب باز محمودرضا توی پذیرایی بود و نشد آنجا درس بخوانم. چند شب پشت سر هم همینطور بود؛ هر شب هم که می‌گذشت نمازش طولانی‌تر از شب قبل بود. یک شب حدود دو ساعت طول کشید. محمودرضا آن نمازها را واقعا باحال می‌خواند. هنوز چهره و حالت ایستادنش سر نماز یادم هست… محمودرضا 🕊| @dosteshahideman