🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#هادی_دلها
هادی در هر فعالیتی كه وارد می شد بهترين نظرات را ارائه می كرد.
در مسائل #امنيتی به خاطر تجربه در #بسيج و #فتنه ۸۸ بسيار مسلط بود.
از طرفی ديدگاه های #فرهنگی او به جهت تجربه فعاليت در #مسجد بسيار موثر بود.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🌷 | @dosteshahideman
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
⚘﷽⚘
🔸شیخ هادی هیچوقت #بیکار نمی ماند. از لحظه لحظه ی وقتش استفاده می کرد👌 در کارهای #عمرانی خستگی را نمی فهمید. مثل بولدوزر کار می کرد. وقتی کار عمرانی تمام می شد🚫 به سراغ کارهای #فرهنگی می رفت.
🔹بعد به آشپز خانه جهت پخت غذا🍲 کمک می کرد و .. با آن بدن نحیف اما همیشه اهل کار💪 و فعالیت بود. هیچگاه احساس خستگی نمی کرد چون #خالصانه و فقط برای خدا♥️ کار می کرد.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
🌹| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
🚨دستاوردهای #فرهنگی انقلاب اسلامی از نگاه حاج حسین یکتا چه چیزهایی هستند؟
💬حاج حسین یکتا: من معتقد هستم که انقلاب اسلامی را از هر زاویهای که بخواهیم بررسی کنیم باید برویم بالای دکل، اگر انقلاب اسلامی را از پشت خاکریز ببینیم درک نخواهیم کرد که در فضای کلی دستاوردهای آن چه بوده است. ... با این وجود دستاورد انقلاب اسلامی در عرصه فرهنگ این است که ما داریم در شرایطی قرار میگیریم که همه در این فضا در حال خسته شدن از نظام سلطه هستند، همه دارند از فضای استعمار این تمدنِ بیتمدن غرب خسته میشوند. خیلی از جوانهای کشورهای مختلف را میبینیم که حالشان خوب نیست! آن پنج میلیون آدمی که به عشق امام حسین (ع) در نیجریه به دنبال شیخ زکزاکی به خیابان میآیند، آن شیعههای درست شده بعد از انقلاب در گوشه و کنار دنیا، آن نزدیک چهلوخردهای فرودگاه در اروپا که دخترها و پسرهایی اروپایی از آن سوار هواپیما شدند و در فرودگاه نجف برای حضور در اربعین پیاده شدند، آن هشت-ده هزار نفری که در مجلس روایتگری شهدا در اندونزی و مالزی شرکت میکنند… همه دستاوردهای انقلاب اسلامی هستند. در داخل کشور هم وضعیت به همین شکل است. اگر انقلاب نمیشد معلوم نبود که جوانهای ما کجا باشند و امروز شاهرخ ضرغام نمیشدند. اگر انقلاب نمیشد و نفَس امام (ره) به جوانهای ما نمیخورد استخوان این جوانها یک شهر را به هم نمیریخت. از نگاه فرهنگی دستاورد انقلاب اسلامی این است که امروز شهدا دارند با دلهای همه عالم بازی میکنند.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
"خاطراتی از شهید حججی"
#حجت_خدا
خانه اش #طبقه ی_چهارم بود توی یک مجتمع مسکونی. آسانسور هم نداشت. باید چهل پنجاه تا پله را بالا میرفتی.😖
یک بار که رفتم ببینمش، دیدم همه پله ها را از اول تا آخر رنگ کرده.خیلی هم قشنگ و تمیز.
گفتم: "ای والله آقا #محسن. عجب کار توپی کرده ای."😜
لبخندی زد و گفت: "پله های اینجا خیلی زیاده.این ها رو رنگ کردم که وقتی خانمم میخواد بره بالا، کمتر خسته بشه. کمتر اذیت بشه."😍😇👌🏻
☜✧✧✧✧✧✧
خیلی زهرایم را #دوست ❤️ داشت. همیشه زهرا جان و خانمم صدایش میکرد.
اگر هم احیانا باهم بگو مگویی میکردند، زود #کوتاه_می_آمد.😇
بعضی موقع ها که خانه مان بودند، میدیدم سرد و سور و بیحال است. می فهمیدم با زهرا حرفش شده. 😞
از خانه که بیرون میرفت زهرا موبایلش را می گرفت توی دستش و با خنده 😃 بهم میگفت: "مامان نیگا کن.الانه که محسن منت کشی کنه و بهم پیامک بده."😍
هنوز نیم ساعت نگذشته بود که پیام میداد به زهرا: "بیام ببرمت بیرون؟"😇
دلش کوچک بود. اندازه یک گنجشک. طاقت دوری و ناراحتی زهرا را نداشت.😔👌🏻
~~~~~~~~~
حساس بود روی #نماز صبح هایش.
اگر احیانا قضا میشد یا میرفت برای آخر وقت، تمام آن روز #ناراحت و پکر بود.😞
بعد از نماز صبح هایش هم هر روز، #حدیث_کسا و #دعای_عهد و #زیارت_عاشورا میخواند.😔
هر سه اش را.
برای دعا هم میرفت می نشست جایی که سرد باشد.
میخواست چشمانش #گرم نشود و خوابش نبرد.
میخواست بتواند دعاهایش را #باحال و با #توجه بخواند..
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#شغل دولتی و رسمی را دوست نداشت. خوشش نمی آمد.
بهم میگفت: "زهرا، اونجور حس میکنم برا کارهای #فرهنگی، دست و بالم بسته میشه. "
با این وجود، یکبار پیشنهاد #سپاه رو بهش دادم. گفتم: "محسن من دلم نمیخواد برا یه لحظه هم ازم دور باشی. اما اگه به دنبال #شهادت میگردی، من مطمئنم شهادت تو توی سپاه رقم میخوره."
این را که شنید خیلی رفت توی فکر. قبول کرد.
افتاد دنبال کارهای پذیرش سپاه. 😍
در به در دنبال #شهادت بود.😇
.
°°°°°°°°°
سپاه قبولش نمی کرد.😢
بهانه می آورد که: "رشته ات برق است و به کار ما نمی آید و برو به سلامت."😐
برای حل این مساله خیلی دوندگی کرد.
خیلی این طرف و آن طرف رفت.
آخرش هر جور بود درستش کرد.😍
این بار آمدند و گفتند: "دندون هات هم مشکل دارن. باید عصب کشی بشن"
آهی در بساط نداشت. رفت و با بدبختی پولی را قرض کرد و دندان هایش را درست کرد.
آخر سر قبولش کردند.
خودش میگفت :"اگه قبولم کردن، اگه من رو پذیرفتن،دلیل داشت. رفته بودم #گلزارشهدا سر قبر حاج احمد. رو انداخته بودم به حاجی."😍😎
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
برای گذراندن دوره ای از طرف سپاه رفته بودیم #مشهد. تا دم ظهر کلاس بودیم.
بعد از ظهر که میشد، دیگر محسن رو نمی دیدم. بر میداشت و میرفت حرم تا فرداش.
یکبار بهش گفتم: "محسن. اینهمه ساعت توی حرم چیکار میکنی؟ شامت چی؟ استراحتت چی؟"
#بغض راه گلویش را گرفت. گفت: "وقتی برگشتیم حسرت این روزها رو میخوریم. روزهایی که پیش علی بن موسی الرضا علیه السلام بودیم و خوب #گدایی نکردیم. "
فرداش قبل نماز صبح رفتم حرم. توی یکی از رواق ها یکدفعه چشمم بهش افتاد.
گوشه ای برای خودش نشسته بود و با گردنی کج داشت زیارت میخواند. 😇
ایستادم و نگاهش کردم. چند دقیقه بعد بلند شد و مشغول شد به #نمازشب. مثل باران توی قنوت نماز شبش #اشک می ریخت.
آنروز وقتی برگشتم محل اسکان، رفتم پیشش نشستم. سر صحبت زیارت و امام رضا علیه السلام را باهاش باز کردم.
#حال_معنوی عجیبی داشت. بهم گفت: "از امام رضا فقط یه چیزی رو خواستم. اونهم اینکه تو راه امام حسین علیه السلام و مثل امام حسین علیه السلام شهید بشم."
بهش گفتم: "محسن خیلی سخته آدم مثل امام حسین علیه السلام شهید بشه. خیلی زجر آوره!"
گفت: " به خود امام رضا علیه السلام من راضیم چون خیلی لذت داره.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🌷| برای کارهای #فرهنگی از جان و دل مایه می گذاشت
از خواب و خوراکش می زد تا بتواند بهترین #فعالیت را داشته باشد
ماه رمضان تا ساعت ۱۲ شب در مسجد می ماند و کارهای فرهنگی می کرد
#کلاس_قرآن، سفره افطار، حلقه صالحین و برنامه های مذهبی و ....
برای هر کدام از جان و دل مایه می گذاشت |🌷
🌷 #شهید_مصطفی_صدر_زاده
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@dosteshahideman