3.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
#قراردمغروب
💚 بریم حرم کربلا 💚
به نیابت از شهیدبزرگوار
🌹سید مصطفی خمینی🌹
🌾یه دنیا درگیر و درد دارمو😭🌾
🎤 #مداحی مداحاناهلالبیت
#رزقمعنوی
🌾 @dosteshahideman💚
🌷🌾
🌾🌷🌾
🌷🌾🌷🌾
سایت رهبران شیعه1_43228785.mp3
زمان:
حجم:
9.93M
هنوز باب شهادت رو نبستن آی رفیقا 😭😭
#فوق_زیبا🎧
ارزش #بارها شنیدن رو داره 👌
#حاج_مهدی_رسولی 🎤
#مداحی
شهدایی❤️
🌷| @dosteshahideman
4_6003513708779669748.mp3
زمان:
حجم:
2.35M
🎧 نوکری دلشکسته ام
🎤 حاج مهدی رسولی
#مداحی
جمعه آخرسال آمدوحضرت یارنیامد🌱
🌷یا صاحب الزمان(عج)
🍃یا اباصالح
#رزق_معنوی🌸
⚘﷽⚘
🔰#فرازی_از_وصیت_نامه_شهید
✍وصیت می کنم مرا در گلزار شهدای ساری دفن کنند... قبل از آنکه مرا در قبر بگذارند، #مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جده ی غریبم، #فاطمه_زهرا(س) و جد غریبم، #حسین (ع)، را بخواند.
تا شاید مادرم در شب اول قبر بر سر مزارم حاضر کند و ...
بعد از تدفین به خواب یکی از دوستان جانبازش آمده و گفته بود از همان شب اول میهمان مادرم بودم و ..
🌷#شهید_سید_مجتبی_علمدار🌷
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
@Maddahionlin1_439403027.mp3
زمان:
حجم:
2.42M
🔳 #شور احساسی #محرم
🌴به تو از دور سلام
🌴به سلیمان جهان از طرف مور سلام
🎤 #محمدحسین_پویانفر
👌فوق زیبا
🔴جدیدترین #مداحی های روز
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@Maddahionlin1_439907466.mp3
زمان:
حجم:
9.45M
🔳 #شور احساسی #محرم
🌴با اینکه نوکر نالایق توام
🌴هر لحظه بیشتر از قبل عاشق توام
🎤 #حسین_طاهری
👌فوق زیبا
🔴گلچین بهترین #مداحی های روز
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@Haram1412 1_453077388.mp3
زمان:
حجم:
16.34M
صدات کردم صورتمو به سمتِ کربلات کردم...
♡°•👑🌕•°♡
🎤 #رضا_نریمانی
#مداحی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ ✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #بیست_وپنج صالح د
⚘﷽⚘
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿
💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊
💞 قسمت #بیست_وشش
یک هفته بود که حرکات صالح و سلما و رفتار بقیه مشکوک شده بود.😕
صالح بی قرار بود و زهرا بانو و سلما نگران. این حال و هوا برایم اضطراب آور بود و می دانستم اتفاقی افتاده.😔
بیشتر نگران بچه بودم.
به تازگی نبض های کوچک و نامنظمی را حس می کردم. انگار بچه جان گرفته بود. حس خوبی به آن داشتم و انتطارم برای پایان این مدت شروع شده بود.☺️
گاهی با او #حرف می زدم و برایش قصه یا لالایی می گفتم. برایش #قرآن می خواندم و #مداحی و #مولودی می گذاشتم و با بچه به آن گوش می دادیم. حس می کردم سراپا گوش می شود و شوق و عجله ی او از من بیشتر است برای به دنیا آمدن.
چشمانم را روی هم فشردم که بخوابم اما خوابم نمی برد. صالح آرام درب اتاق را باز کرد و تلویزیون اتاق را خاموش کرد. به خاطر من تلویزیون کوچکی برای اتاق گرفته بودند. درب کمد را باز کرد و آرام کوله را درآورد.
قلبم فرو ریخت.😥 سعی کردم تکان نخورم که صالح فکر کند خوابم.
"پس اینهمه بیا و برو و پچ پچ و رفتارای مرموز مال این بود؟ این روزا اعزام داره که بیقراره...! مطمئنم نگرانه منو تنها بذاره. خدایا کمکمون کن😔 "
قطره اشکی😢 از گوشه چشمم روی بالش افتاد. وقت شام بود و صالح با سینی غذا آمد.
کمکم کرد روی تخت بنشینم. خودش لقمه می گرفت و با کلی خنده و شوخی لقمه ها را به من می خوراند و لابه لای آن بعضی را توی دهان خودش می گذاشت که مرا اذیت کند.
دوست نداشتم از غمم باخبر شود اما... امان از لب و لوچه ی آویزان😔
ــ چی شده قربون چشمات؟ چرا بغض داری؟ حوصله ت سر رفته مهدیه جان؟
ــ نه چیزی نیست.😒
ــ مگه صالح تو رو نمی شناسه؟ چرا پنهون می کنی گلم؟ بگو ببینم چی تو دلته؟
سینی غذا را پس زدم و خودم را به سمت او کشاندم و توی بغلش جا گرفتم. بغض داشتم😣 اما نمی خواستم گریه کنم. بیشتر به هم صحبتی اش احتیاج داشتم.
ــ صالح؟!😞
ــ جانِ صالح؟
ــ چیزی از من پنهون کردی؟
ــ مثلا چی خانومم؟😒
آرام خودم را از آغوشش بیرون کشیدم و با نگاه پر بغضم به چشمانش خیره شدم. صالح دست و پایش را گم کرده بود. باید به او می فهماندم که خودش را اذیت نکند.
دستش را گرفتم و انگشتر فیروزه را توی انگشتش چرخاندم.
ــ من می دونم...😞
نگاهی گذرا به چشمانش انداختم و سربه زیر گفتم:
ــ کی میری؟
انگار نمی توانست حرفی بزند. دستش رافشردم و گفتم:
ــ فقط می خوام بدونم کی اعزام داری؟ می خوام بچه مو آماده کنم که این مدت باباش نیست منتظر شنیدن صداش نباشه. آخه تازگیا یه تکون های ریزی می خوره. یه چیزی مثل نبض زدن.
اشک توی چشم هایش جمع شده بود.😢 بلند شد و رفت کنار پنجره. آنرا باز کرد و دوباره کنارم نشست. خنده ی بی جانی کرد و گفت:
ــ آخه تو از کجا فهمیدی؟😒
ــ اونش مهم نیست. کی میری؟😔
ــ بعد از سال تحویل.
ــ امروز چندمه؟
ــ بیست و هفتم.
پوفی کشیدم و گفتم:
ــ خدا رو شکر... دو سه روزی وقت دارم.
ــ مهدیه جان... اگه بخوای نمیـ...😢
صحبتش را قطع کردم و دستم را روی لبش گذاشتم:
ــ من کی هستم که نخوام...؟ جواب #حضرت_زینب(س) رو چی بدم؟😓
نوک انگشتم را بوسید و سینی را برداشت و از اتاق بیرون رفت.
بغضم ترکید 😭
و توی تنهایی تا توانستم اشک ریختم و دخیل بستم به عمه ی سادات.
ادامه دارد...
🖇نویسنده👈 #طاهره_ترابی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
کربلایی حسین معز غلامی1_947729242.mp3
زمان:
حجم:
13.24M
#مداحی
#شهید_حسین_معز_غلامی🖤
خجالت میکشم که من سرم رو تنمه حسین🖤🕊
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
محمدحسین پویانفر1_1128113940.mp3
زمان:
حجم:
8.16M
🎧 #مداحی
دنیا محل گذره ولی از روضه هات نه
دنیا محل گذره از تو و کربلات نه🥺
#پیشنهاد_دانلود🌿
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
سید مجید بنی فاطمه4_6041846519529735947.mp3
زمان:
حجم:
3.51M
🎙 سیدمجیدبنـےفاطمه
خیلـےدلتنگمنمیشهبرم؛
منآروممیشمباعکسحرم...💔
#مداحـے #اربعین
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•