eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
941 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شــ❤ـهـید من
🖇نقش ابراهیم هادی در شفا گرفتن یک پسر ۹ ساله . ماجرای ما از پانزده سال قبل آغاز شد. زمانی که باردار بودم. ماه‌های آخر بارداری حال و شر ایط من بد شد. ماه هشتم بارداری بودم که دکتر گفت: بچه در شکم شما مرده،شوکه شدم،خیلی گریه کردم. سراغ چند پزشک دیگر و .. گفتند: یک درصد احتمال دارد بچه زنده باشد. در همین شرایط نیز باید سریع سزارین کنیم و بچه را درآوریم. آن شب متوسل به امام رضا (ع) شدم. گفتم: فرزندم را از شما می‌خواهم. اگر پسر و زنده بود نامش را رضا می‌گذارم. عمل جراحی انجام شد. ناباورانه فرزندم سالم به دنیا آمد. ولی وزن او نهصد گرم بود. با نذر و نیاز این بچه بزرگ شد، اما با مشکلات. دیر زبان باز کرد.سه سالگی راه افتاد. پسرم مراحل رشد را طی کرد.اما ضعف جسمی همواره با او بود. تا پایان دوره راهنمایی این وضع ادامه داشت. برای ورود به دبیرستان به دلیل دور بودن، همسرم مخالفت کرد و گفت: فرزند ما مشکل داره و نمی‌تونه این مسیر طولانی رو بره. سال تحصیلی شروع شد و رضای ما خانه‌نشین شد. خیلی برایش ناراحت بودم. خودش هم خیلی اذیت می‌شد. نمی‌دانستم چه کنم. آن ایام به کلاس‌های جامعه القرآن کهنوج می‌رفتم. مسئول آنجا یک روز برای ما در مورد شهدا صحبت کرد و کتاب یک شهید را به ما داد و گفت: حتما این کتاب را بخوانید. برای دهه فجر مسابقه کتابخوانی داریم. نام کتاب سلام بر ابراهیم بود. آن شب کتاب را شروع کردم، با خاطرات این شهید خیلی گریه کردم. آخر شب بود که کتابم را بستم و زیر بالش گذاشتم، همین‌طور با این شهید درددل کردم تا خوابم برد... به محض اینکه خوابم برد احساس کردم درب اتاق باز شد. شهید ابراهیم هادی وارد شد، درحالیکه یک کاسه در دست داشت. من با تعجب نگاه می‌کردم. شهید جلو آمد و کاسه را در مقابل من گرفت. داخل کاسه چند برگه بود. مثل حالت قرعه‌کشی. یکی از این برگه‌ها را برداشتم. روی آن نوشته بود: «دخیلش کن» با تعجب گفتم: دخیلش کنم. به کی؟ به کجا؟ ابراهیم هادی گفت: به همان کسی که فرزند نهصد گرمی شما را به اینجا رساند،به امام رضا (ع). از خواب پریدم. با خودم گفتم: چطور پسرم را دخیل کنم. چطور رضا را به مشهد ببرم. اصلا شرایط مالی خانواده ما خوب نبود. گفتم: خدایا با کدام پول پسرم را مشهد ببرم. اما با خودم گفتم: خدا وسیله‌ساز است. حتما خودش کمک می‌کند. صبح فردا به جامعه القرآن آمدم. خوابم را برای مسئول موسسه تعریف کردم. گفت: انشاالله خیر است. حتما برو مشهد. 🖇ادامه.....👇 گفتم: آخه شرایط مالی نداریم. از طرفی چند بار تا حالا این بچه را بردم مشهد اما تغییری نکرده. روز بعد خبر دادند که از طرف سازمان تبلیغات،‌ چند نفر از اعضای هیئت را به مشهد می‌برند. ما هم اسم نوشتیم. چند روز بعد،‌به طرز عجیبی نام ما هم در قرعه‌کشی برای مشهد انتخاب شد! مسئول موسسه گفت: اگر خدا بخواهد شرایط سفر جور می‌شود. این بار که مشهد رفتی به امام رضا بگو من را ابراهیم هادی فرستاده. هفته بعد ناباورانه در حرم امام رئوف بودم. همراه با پسرم رضا که مشکل حرکتی داشت. رو به حرم آقا گفتم:من رضا را خدمت شما آوردم. من حواله شده از طرف هستم. هرطور صلاح می‌دانید ... به لطف خدا و عنایان امام رضا علیه السلام بعد از سفر مشهد ، حال پسرم خوب شد. ۲ 🕊| @dosteshahideman 🌷🕊 🕊🌷🕊 🌷🕊🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊
اعلام تعداد صلوات ها برای سلامتی حضرت آقا🕊 تاکنون👈 💞۱۳۱۰۰شاخه گل صلوات💞 شما هم در این ختم صلوات شریک شوید🌹 تعداد را به ایدی زیر بفرستید🌹 @shahidhojat
1_55655037.mp3
6.36M
احساسی 🍃حال و هوایی داره 🍃اخ چه صفایی داره این گمنامی🌷 🎤 👌فوق زیبا 🌸| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به چه مشغول كنم ديده و دل  را كه مدام! دل  تو  را  می طلبد ، ديده  تو را می جويد... حرفی برای گفتن ندارم دیگه😔😔😔 @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_76422253.mp3
1.45M
🎧مداحی شهدایی 🔸وقتی دلم پر میزنه 🔹باز رو میخواد 🎤مداح: 🕊| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
🔥🔥🔥🔥 📕 #فرار_از_جهنم ✍ #قسمت_هجدهم مسابقه بزرگ🏆 روز عید فطر بود ... مرخصی گرفتم ... دلم می خواست
🔥🔥🔥🔥 📕 معنی بلدنیستم😢 معنی؟ ... من معنی قرآن رو بلد نیستم ... با تعجب پرسید ... یعنی نمی دونی این آیه ای که از حفظ خوندی چه معنایی داشت؟ ... تعجبم بیشتر شد ... آیه چیه؟ ... با شنیدن این سوالم جمع بهم ریخت ... اصلا نمی دونستم هر مسلمانی این چیزها رو می دونه ... از توی نگاه شون فهمیدم به دروغم پی بردن... خیلی حالم گرفته شده بود ... به خودم گفتم تمام شد استنلی ... دیگه نمیزارن پات رو اینجا بزاری ... از جایگاه بلند شدم ... هنوز به وسط سن نرسیده بودم که روحانی مسجد، بلندگو رو از داور گرفت ... استنلی، می دونی یه نابغه ای که توی این مدت تونستی قرآن رو بدون اینکه بفهمی حفظ کنی؟ ... . بعد رو کرد به جمع و با لبخند گفت: می خندید؟ .... شماها همه با حروف و لغت های عربی آشنایی دارید ... حالا بیاید تصور کنید که می خواید یه کتاب 600 صفحه ای چینی رو فقط با شنیدنش حفظ کنید ... چند نفرتون می تونید؟ ... . همه ساکت شده بودن و فقط نگاه می کردند ... یهو سعید از اون طرف سالن داد زد: من توی حفظ کردن کتاب های دانشگاهم هم مشکل دارم ... حالا میشه این ترم چینی نخونیم؟ ... و همه بلند خندیدن ... حاج آقا، نیم رخ چرخید سمت من ... نمی خواید یه کف حسابی براش بزنید؟ ... . و تمام سالن برام دست می زدند ... به زحمت جلوی بغضم رو گرفته بودم ... همه رفتن ... بچه ها داشتن وسایل رو جمع و مسجد رو مرتب می کردن ... . یه گوشه ایستاده بودم ... حاج آقا که تنها شد، آستین بالا زد تا به بقیه کمک کنه ... رفتم جلو ... سرم رو پایین انداختم و گفتم: من مسلمان نیستم ... همون طور که سرش پایین بود و داشت آشغال ها رو توی پلاستیک می ریخت گفت: می دونم ... شوکه شدم ... با تعجب دو قدم دنبالش رفتم ... برگشت سمتم ... همون اوایل که دیدم اصلا حواست به نجس و پاکی نیست فهمیدم ... بعد هم با خنده گفت: اون دفعه از دست تو مجبور شدم کل فرش های مسجد رو بشورم ... آخه پسر من، آدم با کفش از دستشویی میاد روی فرش؟ ... مگه ندیده بودی بچه ها دم در کفش هاشون رو در می آوردن ... خدا رحم کرد دیدم و الا جای نجس نمیشه نماز خوند ... سرم رو بیشتر پایین انداختم. خیلی خجالت کشیده بودم ... اون روز ده تا فرش بزرگ رو تنهایی شست ... هر چی همه پرسیدن؛ چرا؟ ... جواب نداد ... . من سرایدار بودم و باید می شستم اما از نجس و پاکی چیزی نمی دونستم ... از دید من، فقط یه شستن عادی بود ... برای اینکه من جلو نرم و من رو لو نده ... به هیچ کس دیگه ای هم اجازه نداد کمکش کنه ... ولی من فقط به خاطر دوباره شستن اون فرش های تمییز، توی دلم سرزنشش کردم ... خیلی خجالت کشیدم ... در واقع، برای اولین بار توی عمرم خجالت کشیدم ... همین طور که غرق فکر بودم، حاج آقا یهو گفت: راستی حیف تو نیست؟ ... اینقدر خوب قرآن رو حفظی اما نمی دونی معنیش چیه ... تا حالا بهش فکر نکردی که بری ترجمه اش رو بخونی ببینی خدا چی گفته؟ ... برام مهم نیست یه خدای مرده، چی گفته ... ترجیح میدم فکر کنم خدایی وجود نداره تا اینکه خدایی رو بپرستم که مسبب نکبت و بدبختی های زندگی منه . ادامه دارد.... 🍀| @dosteshahideman
#در_‌محضر_‌خوبان ☘ خدا از وضع من آگاه است و می‌تواند مشڪلم را برطرف ڪند . چسبیدن به این و آن ، وقتی باور قلبی دارم ڪه حاڪم مطلق اوست ؛ خطاست . آیت الله بهاءالدینی (ره) ♥️ @dosteshahideman
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی.... 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️ 🆔 @dosteshahideman