1_7124491.mp3
3.5M
⚘﷽⚘
[ إلهى هَبْ لى
ڪمالَ الْانقِطاعِ إلَیْڪَ🍃 ]
خدايا
دنیا شلوغه ،
ما را از هر چه حُبِ دنیاست،
ردِ #صلاحيت کن
اما از بندگی نه :)!
#بندگیکنیم🦋
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
یه عکس معروف از #جبهه و پسری که با دیدن این عکس #مسلمان شد...❤️
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
#جمهوری_سلیمانی!!!
●مجموعه کلیپ #روایت_سلیمانی برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی شهید حاج قاسم سلیمانی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #از_گناه_تا_توبه ۸ ✅ مفهوم عجیب دیگه ای کهباهاش سروکار داریم بحث #توبه هست بچه ها من قبلا خد
⚘﷽⚘
#از_گناه_تا_توبه ۹
✅وقتی ما گناهی رو انجام میدیم در واقع باید اثرطبیعی اون گناه رو هم ببینیم
اما وقتی توبه می کنیم خدا میاد جلوی اثر اون گناه رو میگیره در حقیقت خدا داره میاد جلوی نظم عالم رو میگیره اما جوری این کارو انجام میده که در کل عالم بی نظمی رخ نمیده
⭕️من از شما یک سوال بکنم؟
بچه ها بنظرتون با پذیرش توبه آیا خدا معجزه انجام نمیده؟
چون قرار بود با گناه ما یکسری ضررهایی به ما برسه حالا که خدا جلوی اینارو میگیره داره معجزه میکنه
☺️
💠پدیده (شقُّ القمر) رو حتما شنیدین که در زمان پیامبر با دستور ایشون وبه عنایت خدا ماه دونیم شد
با نصف شدن ماه باید یک بی نظمی عجیبی در منظومه شمسی رخ میداد اما خدا جلوی این بی نظمی رو گرفت
و وقتی دوباره دو نیمه ماه بهم می چسبه آب از آب تکون نمیخوره چرا؟ چون معجزه ست.
ادامه دارد....
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
حاج حسین یکتا:
خیلی جای نگرانی ندارد که در میان این همه روحیه انقلابی برخی ساز مخالف میزنند، منافقان به خاطر فریب خوردن از دشمن در ابتدای انقلاب با راه امام راحل مخالفت کردند ضد انقلابهای امروزی نیز به خاطر لقمه حرام خوردن مخالف راه انقلاب شدند.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت شصت و دو خیلی آرام و خونسرد به پشتی نیمکت تکیه دادم ... انگار نه انگار چی داشت می گفت و درو
⚘﷽⚘
قسمت شصت و سه
برگشتم توی ماشین ... اما نمی تونستم از فکر کردن بهش دست بردارم ...
- چرا می خواست بدونه من در موردش گزارش دادم یا نه؟ ... اگه کار اشتباهی ازش سرنزده چرا باید براش مهم باشه؟ ... شاید ...
اون آدم خطرناکی بود ... یه آدم غیر قابل محاسبه ...کسی که نمی دونستی با چی طرف هستی و نمی تونستی خطوط بعدی فکرش رو حدس بزنی ...
از طرف دیگه آدم محکم و نترسی بود ... و این خصوصیات زنگ خطر رو در وجود من به صدا در می آورد ...
نمی تونستم بیخیال از کنارش رد بشم ... از چنین آدمی، انجام هیچ کاری بعید نیست ... اگه روزی بخواد کاری بکنه ... هیچ کس نمی تونه اون رو پیش بینی کنه و جلوش رو بگیره ...
بدون درنگ برگشتم اداره ...
دنیل ساندرز ... باید دوباره در موردش تحقیق می کردم و پرونده اش رو وسط می کشیدم ...
توی ماشین منتظر برگشت اوبران شدم ... اگه خودم می رفتم تو و رئیس من رو می دید ... بعد از مواخذه شدن به جرم برگشتن سر کار ... مجبورم می کرد همه چیز رو توضیح بدم و بگم چرا برگشتم ... همه چیزی که توی اون لحظات توضیح دادنش اصلا درست نبود ...
چند ساعت بعد ... از ماشین پیاده شد و رفت سمت ساختمون اصلی ...
سریع گوشی رو در آوردم و بهش زنگ زدم ...
- من بیرون اداره رو به روی در اصلیم ... سریع بیا کارت دارم ...
گوشی به دست چرخید سمت ورودی اصلی ... تا چشمش به ماشینم افتاد با سرعت از خیابون رد شد و نشست تو ...
- چی شده؟ ... چه اتفاقی افتاده؟ ...
رنگش پریده بود ...
- چیه؟ ... چرا اینطوری نگران شدی؟ ...
با دیدن حالت عادی و بیخیال من، اول کمی جا خورد ... و بعد چهره اش رفت توی هم ...
- تو روزهای عادی باید از کنار خیابون جمعت کرد ... بعد توی مدتی که بهت مرخصی دادن یهو سر و کله ات پیدا شده ... و تیپ جاسوس بازی برداشتی ...
و صداش رو کلفت کرد و ادای من رو در آورد ...
- "من بیرون اداره ام ... سریع بیا کارت دارم" ...
خوب انتظار داشتی چه ریختی بشم؟ ...
خنده ام گرفت ... بیچاره راست می گفت ...
- چیزی نیست فقط اگه سروان، من رو ببینه پوست کله ام کنده است ... موقع رفتن بهم گفت اگه توی این مدت برگردم اداره بقیه تعطیلات رو باید توی بازداشتگاه استراحت کنم ...
خودش رو کمی روی صندلی جا به جا کرد ... هنوز اون شوک توی تنش بود ...
- ایده بدی هم نیست ... یه مدت اونجا می مونی و غذای زندان رو می خوری ...
اتفاقا بدم نمیاد برم الان به رئیس بگم اینجایی ...
خنده اش با حالت جدی من جدی شد ...
- لوید ... می خوام توی این یکی دو روزه ... بدون اینکه کسی بویی ببره ... پرونده یه نفر رو برام در بیاری ... از تاریخ تولدش گرفته تا تعداد عطسه هایی که توی آخرین مریضیش انجام داده ... بدون اینکه احدی شک کنه یا بو ببره ...
با حالت خاصی بهم زل زد ... مصمم و محکم ...
- پس برداشت اولم درست بود ... حالا اسمش چیه؟ ...
دستش رو برد سمت دفترچه توی جیبش ...
- نیازی به نوشتن نیست ... می شناسیش ... دنیل ساندرز ... دبیر ریاضی کریس تادئو ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت شصت و سه برگشتم توی ماشین ... اما نمی تونستم از فکر کردن بهش دست بردارم ... - چرا می
⚘﷽⚘
قسمت شصت و چهار
از شنیدن این اسم خوشش نیومد ...
- اون آدم خوبیه ... به اون پرونده هم که ارتباطی نداشت ...
- با اون پرونده نه ... اما اشتباه نکن ... آدم خطرناکیه ... خیلی خطرناک ...
از ماشین پیاده شد و رفت سمت اداره ... هر چند بهم قول داد ته همه اطلاعات ثبت شده اش رو در میاره ... اما از چیزی که بهش گفته بودم اصلا خوشش نیومده بود ... اوبران از همون اوایل نسبت به ساندرز احساس خوبی داشت ...
حالا دیگه نوبت من بود ... باید از بیرون همه چیز رو زیر نظر می گرفتم ... مثل یه مامور مخفی ... تمام حرکات و رفت و آمدهاش ... تمام افرادی که باهاش در ارتباط بودن ... هر کدوم می تونستن یه قدرت بالقوه برای بروز شرارت باشن ... قدرتی که با اون قدرت و توانای خاص ساندرز می تونست به یه فاجعه بزرگ تبدیل بشه ...
اوبران توی این فاصله می تونست تمام اطلاعات دولتی و اجتماعی اون رو در بیاره ... اما نه همه چیز رو ... برای اینکه اون رو زیر نظارت کامل اطلاعاتی بگیره باید سراغ افرادی می رفت ... که ظرف چند ثانیه همه چیز لو می رفت ...
اگه چیز خاصی وسط نبود زندگی یه انسان می رفت روی هوا و نابود می شد ... و اگه چیز خاصی وجود داشت، ساندرز مال من بود ... خودم پیداش کرده بودم و کسی حق نداشت پرونده رو از من بگیره ... و پرونده تروریست ها به دایره جنایی تعلق نداشت ...
توی مسیر برگشت به خونه ایده فوق العاده ای به ذهنم رسید ... پرونده دو سال پیش ... گروه هکری که اطلاعات بانکی یه نفر رو هک کرده بودن ... و کارفرماشون بعد از تموم شدن کار ... برای اینکه ردی از خودش باقی نزاره، یه قاتل رو برای کشتن شون فرستاده بود ...
دو نفرشون کشته شدن ... یکی شون راهی بیمارستان شد و رفت زندان ... و آخرین نفر ... کسی که در لحظات آخر از انجام کار منصرف شده بود و ازشون جدا شده بود ... اون هنوز آزاد بود ... و اون کسی بود که بهش احتیاج داشتم ...
رفتم جلوی در خونه اش ... توی زیر زمینش کار می کرد ... تمام وسائل و کامپیوترهاش اونجا بود ...
در رو که باز کرد ... اصلا از دیدن من خوشحال نشد ... نگاهش یخ کرد و روی چهره اش ماسید ... مثل زامبی ها به سختی به خودش تکانی داد ... از توی در رفت کنار و اون رو چهار طاق باز کرد ...
لبخند معناداری صورتم رو پر کرد ...
- سلام مایکل ... منم از دیدنت خوشحالم ...
آبجوها رو دادم دستش ... و رفتم تو ... اون هم پشت سرم ...
- همیشه از دیدن مهمون اینقدر ذوق می کنی؟ ... اونم وقتی دست خالی نیومده؟ ...
چند قدم جلوتر تازه فهمیده چرا اونقدر از دیدنم به هیجان اومده بود ...
چند تا دختر و پسرِ عجیب و غریب تر از خودش ... مواد و الکل ... نیمه نعشه ... توی صحنه هایی که واقعا ارزش دیدن نداشت ...
چرخیدم سمتش و زدم روی شونه اش ...
- شرمنده نمی دونستم پارتی خصوصی داری ... من واست یکی بهترش رو تدارک دیدم ... نظرت چیه ادامه این مهمونی رو بزاری واسه بعد؟ ...
توی چند ثانیه درک متقابل عمیقی بین مون شکل گرفت ... با شنیدن اون جملات ... چهره اش شبیه گوسفندی شد که فهمیده بود می خوان سرش رو ببرن ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش: 🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه 🌷هر شب به
⚘﷽⚘
💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش:
🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه
🌷هر شب به نیابت از یک شهید.
🔸شب چهاردهم
🌹#شهید_والامقام
🌹#احمد_محمد_مشلب
📖 قرائت دعای الهی عظم البلاء
#استغاثه_جهانی_طلب_منجی
#طلب_منجی_موعود
#به_تو_محتاجیم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
میلادی: Wednesday - 22 April 2020
قمری: الأربعاء، 28 شعبان 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️11 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️16 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️19 روز تا اولین شب قدر
▪️20 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•