فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌺🌿🌺
شهدا رویاد کنیم...با ذکریک صلوات و یک فاتحه.
برای در گذشتگان
شاید همه دلتنگی ؛ بهر پدرباشد
که نیست یااینکه همسری دلتنگ همسرشهیدش می شود.روحشان قرین رحمت الهی
🌸یادو خاطره همه شهدا خصوصا شهدای مدافع حرم وشهید اقا محمود رضا بیضایی بخیر وروحشان قرین رحمت الهی🌸
🌿 @dosteshahideman
گر بَرکَنم دل از تو
و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟
آن دل کجا برم؟
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
🌷| @dosteshahideman
🕊🕊🕊🕊🕊
🕊🕊🕊🕊
🕊🕊🕊
🕊🕊
🕊
#شهیدحمیدسیاهکالےمرادے❣
#اشڪ💧
حَمید آقآ میگفٺ :•{🙆🏻♂}•
سینہ زَنے خوبہ وَلے با ٺآمل°•
با دَرس گیرے از #امام...
مےگفٺ همینطور
سینہ نزنید 🍃
توجہ ڪنید ٺو خودٺون°
پرورشش بدید...|💚|
خدا نکرده برای خالے
کردن #هیجانات نباشه!
•| #اشک |• بریزید
#چوݩباعثپاکےدلــ❣میشه...
غم اهل بیت برای روح
خودمون خوبه؛
مگه نشاط بعد از هیئت رو ندیدید...
🕊| @dosteshahideman
🕊🕊
🕊🕊🕊
🕊🕊🕊🕊
🕊🕊🕊🕊🕊
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃
#اینگونه_بودند_که_شهید_شدند
🔹شهید محسن وزوایی
🔸اگر نتوانستید #جنازه ام را به عقب بیاورید، آن را بر روی #مین_های_دشمن بیندازید تا اقلا جنازه من کمکی به #اسلام کرده باشد.
🌹| @dosteshahideman
🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹
شـھید شدن دل مےخواهد
دلے آنقدر قوے که بتواند بریده شود
ازهمه تعلقات
دلے که آرام له شود زیر پایت
به وقت بریدن و رفتن
و شـھدا "دلدارِ بـے دل" بودند !
🌷محمودرضا ۴ سال بود که ازدواج کرده بود
اما ،از زندگی و خانواده، از همه چیز صرف نظر کرد و رفت .!!
محمودرضا آرمانی داشت و همه چیز را آگاهانه فدای آن آرمان کرد و فدا کردن همه چیز به خاطر آرمان اسلام و در راه خدا، تأسی صحیح به سیدالشهداء(ع) است.
🆔 @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#عشق_پاک_من #قسمت۸ همه فکر وذکرم شده بود آقای منتظری😔 مامانم همش میگه چرا تو خودتی منم برای اینکه
#عشق_پاک_من
#قسمت۹
_مثلا؟؟؟😒
_مثلا همین اردوی راهیان نور که میخوایم بریم😊
_راهیان نور کجاس؟؟آقای منتظری هم هست😳
_راهیان نور جایی هست که رزمندگان دفاع مقدس شهید شدن . بله ایشونم میان😊
_منم میخوام بیام😍
_بله حتما خیلیم عالی برای ثبت نام تشریف بیارین دفتر بسیج خواهران😊
_باش🙃
_خب مریم جون من الان کلاس دارم کاری نداری فعلا عزیزم😘
_نه گلم بسلامت خوشحال شدم از آشناییت🙂
_منم همینطور خوشگل خانوم فعلا خودافظ😊
بعداز نماز خواستم بلافاصله برم دفتر بسیج تا ثبت نام کنم که یدفه یکی از دوستامو دیدم و یک ساعت داشت باهام حرف میزد😏 وقتی که رفتم دفتر بسیج خواهرا دیدم درش بسته😭 من اصلا نمیدونستم راهیان نور کجاست و چیه من فقط چون آقای منتظری هم قرار بود بیاد میخواستم برم😔 من حتما باید ثبت نام کنم
آهان میرم به آقای منتظری میگم ثبت نامم کنه😃 رفتم اما دفتر بسیج برادرا هم بسته بود😔 ای بابا امروزم که انگار آخرین زمان ثبت نامه حالا چیکار کنم😢
روی پله که کنار دفتر بسیج برادرا بود نشستم روی ساعتم نگاهی میکنم و چشمامو روی زمین میندازم و غرق فکر میشم که یدفه با یه صدای مردونه به خودم میام صدای اون بود😳
_چیزی شده خواهر؟
_هان چی😟
_پرسیدم امری دارین؟چیزی شده
_سلام😐
_علیکم سلام
_آقای منتظری چیزه من میخوام بیام راهیان نورمیشه ثبت نامم کنید🙂
_تشریف ببرید دفتر خواهرا
_آخه نبودن امروزم که آخرین مهلته😔
_شرمنده من نمیتونم
_اما آخه...
_شرمنده یاعلی
با ناراحتی از دفتر بدون هیچ حرفی اومدم بیرون😔۵ قدمی بیشتر برنداشته بودم که صدام زد
_خانوم خانوم تشریف بیارید من اسمتونو بهشون میدم
_وای خیلی ممنون لطف میکنید😊مریم کمالی هستم
ادامه دارد...